🎥 رئیسی: درب زندانهایمان را باز میکنیم به شرط اینکه ما هم از زندانهای شما بازدید کنیم
رئیس قوه قضاییه :
🔹آمادگی داریم درب زندانهایمان را برای بازدید هر کسی که ادعا میکند حقوق بشر در ایران رعایت نمیشود باز کنیم به شرط اینکه ما هم از هر زندانی که بخواهیم بازدید کنیم.
🔹هر کشوری در جهان که زندانیهایش به میزان جمهوری اسلامی ایران از عفو و رحمت برخوردار شدهاند اعلام کند.
✅
اطلاعیه فوری
به نقل از روابط عمومی نیروی انتظامی
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام محضر همه هموطنان عزیز و گرامی
مهم📡💸مهم💸📡مهم📡
💸
فوری فوری فوری فوری فوری
💸📡💸📡💸📡💸
بدینوسیله به اطلاع هموطنان عزیز و ارجمند میرساند که بزرگترین سایت سرقت از حسابهای بانکی در کشور به نام کودکان بهشت در حال تخلیه ی حسابهای بانکی در کشور و خارج از کشور می باشد و شخصی بنام حسین ممشاهی از داخل و خارج کشور این سایت را مدیریت میکند و در هر ساعت میلیونها تومان از حسابهای افراد مختلف برداشت میکند
این شخص از طریق شماره 09036180470 تا حالا اقدام به جذب مشتری کرده است این سایت اینترنتی (کودکان بهشت ) به شما پیام میده و میگه مبلغ دو هزار تومان به کودکان بهشت کمک کنید و بعد از اینکه شما وارد سایت شدید و شماره کارت و رمز دوم را وارد کردید تا چند بار پیام عدم موفقیت در تراکنش میدهد و در این زمان تمام شماره و مشخصات حساب شما را برداشت و ذخیره میکند و بعد از چند دقیقه کلیه موجودی حساب شما را برداشت میکند، چند نفر از این سارقان تا کنون شناسایی و دستگیر شده اند اما مهره های اصلی همچنان به سرقت در فضای مجازی مشغولند (تحت عنوان کمک به سامانه کودکان بهشت)
لطفا تا میتوانید سریعا در تمامی گروهها و کانالها منتشر کنید ....
با تشکر
❤️🍃❤️
👈 اگر زن نتواند نیاز همسر را بموقع برآورده کند امکان دارد یکی از چند مورد زیر اتفاق بیافتد
👇
1⃣اخلاق مرد نامناسب شود
2⃣همراهی وهمکاری او باهمسر کمتر شود
3⃣حضور او در خانه کمرنگ شود
4⃣لجبازی
6⃣رفیق بازی
7⃣گرایش به زنان دیگر
8⃣کم حرفی وکاهش ارتباط کلامی
9⃣بداخلاقی در محیط کار
🔟عدم توجه به نیازهای زن
گلهای مثبت اندیشان
🌹🌹🌹🌹🌹
چهار خوردنی غیر مجاز در طول عمر
1- حسرت زندگی ديگران
يکی از خوردنی های بسيار خطرناک حسرت است چقدر ناراحت کننده است وقتی انسان می بيند که عده ای مدام در حال حسرت خوردن به زندگی اين و آن هستند که خوش به حال فلانی چه خانه و زندگی و شرايط خانواده ای دارد و بدين شکل روح و روان خود را رنجور و بيمار کرده اند و روز به روز وخامت حالشان بيشتر می شود
2- حق دیگران
متأسفانه عده ای بدون توجه به عواقب خطرناک استفاده از اين خوردنی غيرمجاز به راحتی حق ديگران را می خورند و اين حق می تواند از موارد ساده ای مثل گرفتن نوبت يک نفر در صف نانوايی و عدم رعايت حق تقدم در رانندگی باشد تا مواردی همچون عدم پرداخت بدهی ها و تعهدهای مالی در کسب و کار
3- غصه
يکی ديگر از خوراکی های مسموم، غصه است کم نيستند کسانی که عليرغم هشدارهای فراوان اندوه و غصه ی گذشته را می خورند که چرا چنين و چنان شد و کاش فلان اتفاق نمی افتاد
يادتان باشد غصه خوردن علاوه بر آنکه امروز شما را تباه و فاسد می کند سلامت جسم و روان شما را نيز به طور جدی به خطر می اندازد
4- فريب دنيا
يکی از خوردنی های آلوده و بسيار شايع نيز اين است که انسان فريب زرق و برق چندروزه ی دنيا را بخورد و چنان مجذوب و شيفته و دلباخته ی دنيا شود و برای گرفتن سهم بيشتری از دنيا به گونه ای تقلا و خودکشی کند که انگار عمر جاويدان دارند و تا ابد زنده خواهد ماند اينها که از اين خوردنی ها، بی مهابا استفاده می کنند معمولاً اطرافيان، مرگ قيامت و خدا را يک جا فراموش می کنند
"مَثَل اعلای خدا"
وَ لِلّهِ الْمَثَلُ الأَعْلَىَ (نحل/60)
وَ لَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلَى(روم/27)
حدود پانزده روایت معتبر و صحیح در دست است که ائمۀ معصومین علیهمالسلام مَثَل اعلای پروردگارند. زیارت جامعه کبیره یکی از آنهاست که در این زیارت شریف و معتبر با همین تعبیر این بزرگواران را مخاطب قرار داده و عرض میکنیم:
"السلام علی ائمة الهدی و مصابیح الدّجی.....و المَثَلِ الأَعلی..."
اگر کسی ورای حاجبی یا حائلی بود که امکان دیدن خودش نیست، ولی میتواند با قرار دادن یک آینه یا یک تصویر، مَثَلی و تصویری از خود نشان بدهد. در این صورت باید با نگاه در آن آینه و دیدن آن تصویر، او را دید و شناخت.
خدایتعالی غیبالغیوب است یعنی وجودی است که نه با حواس پنجگانه ظاهری درک میشود(دیدن و شنیدن و لمس کردن و ....) و نه با فکر و عقل میشود به او رسید. لاجرم برای دیدن و شناختن او باید تصویر او را در آینهای که خودش بین خود و ما قرار داده، دید.
ائمه اطهار علیهمالسلام، آینه تمام نمای پروردگارند که خدا را در وجود آنها باید دید و شناخت. هیچ مخلوقی به اندازه آنها توانایی نشان دادن اوصاف خدا را ندارد، چون بیشترین و بالاترین حدی که یک مخلوق میتواند اوصاف و اسماء الهی را تحمل کند و منعکس سازد، در این ذوات مقدسه هست که نسبت به خدا، محدود، و نسبت به ماسوی الله، نامحدودند، بنابراین عالیترین مرآت و مَثَل اعلای پروردگار هستند.
ائمه اطهار علیهمالسلام در عین این كه آینههای تمام نمای الهی هستند، اما سطح فکر مردم زمان آنها اقتضا نمیکرده تا همه صفات خدا را برای همه مردم نشان دهند. از این رو، هر کدامشان یکی یا بعضی از صفات با عظمت پروردگار را نشان میدادند، مثل آینه تمام نمایی که فقط از یک طرف، شخص را نشان میدهد.
اما امام زمان ارواحنافداه زمانش اقتضا خواهد کرد که آینه همه جانبه پروردگار باشد. یعنی اگر هر یك از ائمه علیهمالسلام از یك جهت پروردگار را نشان داده و برخی اوصاف او را اظهار کردهاند، حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف همه صفات الهی را برملا خواهد کرد و به مردم نشان خواهد داد و آن لذت بهشتی معرفت و انس با پروردگار را در همین دنیا به مردم خواهد چشاند.
👌حتما این مطلب را بخوانید🙏🙏🌹🌹🌹🌹👌👌👌👌
👌پیرمردی با چهرهای زیبا و نورانی وارد مغازه طلا فروشی شد فروشنده با احترام از شیخ نورانی استقبال کرد.
پیرمرد گفت: من عمل صالح تو هستم!
مرد زرگر قهقههای زد وبا ناباورانه گفت: درست است که چهرهای دلربا دارید اما هرگز گمان نمیکنم عمل صالح چنین شکلی داشته باشد!
درهمین حین، یک زوج جوان وارد مغازه شدند و سفارشی دادند.
مرد زرگر از آنهاخواست که تا اوحساب کتاب میکند، در مغازه بنشینند.
باکمال تعجب دید که خانم جوان رفت و در بغل شیخ نشست. با تعجب از زن سوال کرد: که چرا دربغل شیخ نشستی؟
خانم جوان با تعجب گفت: کدام شیخ؟ حال شما خوبست؟ ازچه سخن میگوئی؟ اینجا کسی نیست. و با اوقات تلخی گفت: بالاخره طلا رابه ما میدهی یانه؟
مرد طلافروش با تعجب وخجالت، طلای زوج جوان را به آنها داد و مبلغ را گرفت و زوج جوان مغازه را ترک کردند.
شیخ رو به زرگر کرد و گفت: غیر از تو کسی مرا نمیبیند و این فقط برای صالحین و خواص محقق میشود.
دوباره مرد و زن دیگری نیز وارد شدند و همان قصه تکرار شد!!!
شیخ به زرگر گفت: من چیزی از تو نمیخواهم! این دستمال را بصورتت بمال تا رزق و روزیت بیشتر شود .
زرگر باحالت قدسی و روحانی دستمال را گرفت و بو کرد و به قصد تبرک به صورت مالید و نقش بر زمین شد.
شیخ دروغین و دوستانش هرچه پول وطلا بود، برداشته و مغازه را جارو زدند!
👌بعد از ۴سال همان شیخ دروغین با غل و زنجیر، همراه پلیس وارد مغازه شد
افسر پلیس شرح ماجرا را از شیخ و زرگر سوال کرد و آنها به نوبت بازگو کردند.
افسرپلیس گفت: برای اطمینان بیشتر باید دقیقا صحنه جرم را تکرار کنید و شیخ دستمال را به زرگر داد و زرگر بو کشید و به صورت مالید و دوباره نقش بر زمین شد و اینبار شیخ و پلیس دروغین و دوستانش، دوباره مغازه را جارو زدند!
👌نتیجه: هرچهارسال یکبار، انتخابات تکرار میشود، وما ملت، همان زرگران غارت زده ایم. که فرق بین راستگو و دروغگو را نمیدانیم!!!
👌دوستان انتخابات نزدیکست، مراقب مغازه زرگری و رأی طلائی خودتان باشید.
به زودی بازار وعدهای دروغین و نطقهای آتشین و سینه چاک کردن افساد طلبان برای دفاع از آزادی! و دفاع از حق زن! و حقوق شهروندی! وحتی دفاع از قاتل! وخائن! و وطن فروش! گرم میشود!
👌مراقب تغییر رنگها ازسبز به بنفش! واز بنفش به مخملی! باشیم
🇮🇷 "انتشار برای اولین بار"
نامه ی مهم تکان دهنده و تاثیرگذار شهید حاج قاسم سلیمانی به دخترش که در آستانه سالگرد پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی توسط سایت دفتر مقام معظم رهبری "برای اولین بار" منتشر میشود:
بسم اللّه الرحمن الرحیم
آیا این آخرین سفر من است یا تقدیرم چیز دیگری است که هر چه باشد در رضایش راضیام. در این سفر برای تو مینویسم تا در دلتنگیهای بدون من یادگاری برایت باشد. شاید هم حرف به درد بخوری در آن یافتی که به کارت آید.
هر بار که سفر را آغاز میکنم احساس میکنم دیگر نمیبینمتان. بارها در طول مسیر چهرههای پر از محبتتان را یکی یکی جلوی چشمانم مجسم کردهام و بارها قطرات اشکی به یادتان ریختهام. دلتنگتان شدهام، به خدا سپردمتان. اگر چه کمتر فرصت ابراز محبت یافتهام و نتوانستم آن عشق درونی خودم را به شما برسانم. اما عزیزم هرگز دیدهای کسی جلوی آیینه خود را ببیند و به چشمان خود بگوید دوستتان دارم، کمتر اتفاق میافتد اما چشمانش برایش باارزشترینند. شما چشمان منید. چه بر زبان بیاورم و چه نیاورم برایم عزیزید. بیش از بیست سال است که شما را همیشه نگران دارم و خداوند تقدیر کرده این جان پایان نپذیرد و شما همیشه خواب خوف ببینید.
دخترم هر چه در این عالم فکر میکنم و کردهام که بتوانم کار دیگری بکنم تا شما را کمتر نگران کنم، دیدم نمیتوانم و این به دلیل علاقهی من به نظامی گری نبوده و نیست. به دلیل شغل هم نبوده و نخواهد بود. به دلیل اجبار یا اصرار کسی نبوده است و نیست. نه دخترم من هرگز حاضر نیستم به خاطر شغل، مسئولیت، اصرار یا اجبار حتی یک لحظه شما را نگران کنم، چه برسد به حذف یا گریاندن شما.
من دیدم هر کس در این عالم راهی برای خود انتخاب کرده است یکی علم میآموزد و دیگری علم میآموزاند. یکی تجارت میکند کسی دیگر زراعت میکند و میلیونها راه یا بهتر است بگویم به عدد هر انسان یک راه وجود دارد و هر کس راهی را برای خود برگزیده است. من دیدم چه راهی را میبایست انتخاب کنم. با خود اندیشیدم و چند موضوع را مرور کردم و از خود پرسیدم اولاً طول این راه چقدر است انتهای آنها کجاست، فرصت من چقدر است. و اساساً مقصد من چیست. دیدم من موقتم و همه موقت هستند. چند روزی میمانند و میروند. بعضیها چند سال برخیها ده سال اما کمتر کسی به یکصد سال میرسد. اما همه میروند و همه موقتند.
دیدم تجارت بکنم عاقبت آن عبارت است از مقداری سکه براق شده و چند خانه و چند ماشین. اما آنها هیچ تأثیری بر سرنوشت من در این مسیر ندارد. فکر کردم برای شما زندگی کنم دیدم برایم خیلی مهماید و ارزشمندید به طوری که اگر به شما درد برسد همهی وجودم را درد فرا میگیرد. اگر بر شما مشکلی وارد شود من خودم را در میان شعلههای آتش میبینم. اگر شما روزی ترکم کنید بند بند وجودم فرو میریزد. اما دیدم چگونه میتوانم حلّال این خوف و نگرانیهایم باشم. دیدم من باید به کسی متصل شوم که این مهم مرا علاج کند و او جز خدا نیست. این ارزش و گنجی که شما گلهای وجودم هستید با ثروت و قدرت قابل حفظ کردن نیست. وگرنه باید ثروتمندان و قدرتمندان از مردن خود جلوگیری کنند و یا ثروت و قدرتشان مانع مرضهای صعب العلاجشان شود و از در بسترافتادگی جلوگیری نماید.
من خدا را انتخاب کردهام و راه او را. اولین بار است که به این جمله اعتراف میکنم؛ هرگز نمیخواستم نظامی شوم، هرگز از مدرج شدن خوشم نمیآمد. من کلمهی زیبای قاسم را که از دهان پاک آن بسیجی پاسدار شهید برمیخاست بر هیچ منصبی ترجیح نمیدهم. دوست داشتم و دارم قاسم بدون پسوند یا پیشوندی باشم. لذا وصیت کردم روی قبرم فقط بنویسید سرباز قاسم، آن هم نه قاسم سلیمانی که گنده گویی است و بار خورجین را سنگین میکند.
عزیزم از خدا خواستم همهی شریانهای وجودم را و همهی مویرگهایم را مملو از عشق به خودش کند. وجودم را لبریز از عشق خودش کند. این راه را انتخاب نکردم که آدم بکشم، تو میدانی من قادر به دیدن بریدن سر مرغی هم نیستم. من اگر سلاح به دست گرفتهام برای ایستادن در مقابل آدمکشان است نه برای آدم کشتن. خود را سرباز در خانه هر مسلمانی میبینم که در معرض خطر است و دوست دارم خداوند این قدرت را به من بدهد که بتوانم از تمام مظلومان عالم دفاع کنم. نه برای اسلام عزیز جان بدهم که جانم قابل آن را ندارد، نه برای شیعهی مظلوم که ناقابلتر از آنم، نه نه... بلکه برای آن طفل وحشتزده بیپناهی که هیچ ملجأیی برایش نیست، برای آن زن بچهبهسینه چسبانده هراسان و برای آن آواره در حال فرار و تعقیب، که خطّی خون پشت سر خود بر جای گذاشته است میجنگم.
عزیزم من متعلّق به آن سپاهی هستم که نمیخوابد و نباید بخوابد. تا دیگران در آرامش بخوابند. بگذار آرامش من فدای آرامش آنان بشود و بخوابند.
دختر عزیزم شما در خانه من در امان و با عزت و افتخار زندگی میکنید. چه کنم برای آن دختر
بی پناهی که هیچ فریادرسی ندارد و آن طفل گریان که هیچ چیز... که هیچ چیز ندارد و همه چیز خود را از دست داده است. پس شما مرا نذر خود کنید و به او واگذار نمایید. بگذارید بروم، بروم و بروم. چگونه میتوانم بمانم در حالی که همه قافله من رفته است و من جا ماندهام.
دخترم خیلی خستهام. سی سال است که نخوابیدهام اما دیگر نمیخواهم بخوابم. من در چشمان خود نمک میریزم که پلکهایم جرأت بر هم آمدن نداشته باشد تا نکند در غفلت من آن طفل بیپناه را سر ببرند. وقتی فکر میکنم آن دختر هراسان تویی، نرجس است، زینب است و آن نوجوان و جوان در مسلخ خوابانده که در حال سربریدهشدن است حسینم و رضایم است از من چه توقعی دارید؟ نظارهگر باشم، بیخیال باشم، تاجر باشم؟ نه من نمیتوانم اینگونه زندگی بکنم.
والسلام و علیکم و رحمت اللّه