⭕️ یک وقت میگوییم #علی(ع) را "که" کُشت و یک وقت میگوییم "چه" کُشت؟ اگر بگوییم علی را "که" کُشت؟!!
البته عبد الرحمن ابن ملجم، و اگر بگوییم علی را "چه" کُشت، باید بگوییم "جمود"، "خشک مغزی" و "خشکه مقدسی"؛ همینهایی که آمده بودند علی را بکشند، از سر شب تا صبح عبادت میکردند، واقعاً خیلی تأثرآور است....
علی به جهالت و نادانی اینها ترحم میکرد، تا آخر هم حقوق اینها را از بیت المال میداد و به اینها آزادی فکری میداد....
ابن ابی الحدید میگوید، اگر میخواهید بفهمید که #جمود و #جهالت چیست، به این نکته توجه کنید که اینها وقتی که قرار گذاشتند این کار را بکنند، مخصوصاً شب نوزدهم رمضان را انتخاب کردند و گفتند: ما میخواهیم خدا را #عبادت بکنیم و چون میخواهیم امر خیری را انجام بدهیم، پس بهتر این است که این کار را در یکی از شبهای عزیز قرار بدهیم که اجر بیشتری ببریم....
📚اسلام و نیازهای زمان، ج ۱، ص ۷۷
✍️ شهید مطهری
#موضوع:قرآن
#آیه
...فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنَ القرآن
...ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ ﺍﺯ #ﻗﺮﺁﻥ ﺑﺮﺍی ﺷﻤﺎ ﻣﻴﺴﺮ ﺍﺳﺖ ﺑﺨﻮﺍﻧﻴﺪ....
📚سوره مبارکه #مزمل آیه٢٠
َ
وَقَالَ الرَّسُولُ يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَٰذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا
ﻭ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ [ﺩﺭﻗﻴﺎﻣﺖ] ﻣﻰﮔﻮﻳﺪ:ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ ! ﻫﻤﺎﻧﺎ ﻗﻮم ﻣﻦ ﺍﻳﻦ #ﻗﺮﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﺘﺮﻭﻙ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ !
📚سوره مبارکه #فرقان آیه٣٠
#حدیث
پیامبر #اکرم صلّی الله عليه و آله و سلّم
اِن اَرَدتُم عَيشَ السُّعَداءِ و َمَوتَ الشُّهَداءِ و َالنَّجاةَ يَومَ الحَسرَةِ و َالظِّلَّ يَومَ الحَرورِ و َالهُدى يَومَ الضَّلالَةِ فَادرُسُوا القُرآنَ فَاِنَّهُ كَلامُ الرَّحمانِ و حِرزٌ مِنَ الشَيطانِ و رُجحانٌ فِى الميزانِ
اگر زندگى سعادتمندان،مرگ شهيدان،نجات روز حسرت(قيامت)،سايه روزِ سوزان و هدايت در روز گمراهى را مى خواهيد #قرآن را ياد بگيريد كه آن سخن خداى مهربان است و سپرى است در مقابل شيطان و سنگينى در ترازوى اعمال.
📚الحیاه(ترجمه ی احمد آرام)جلد2 صفحه 234
امام #على عليه السلام
اِنَّ اللّهَ تعالى اَنْزَلَ كِتابا هاديا بَيَّنَ فيهِ الْخَيْرَ وَ الشَّرَّ، فَخُذوا نَهْجَ الْخَيْرِ تَهْتَدوا وَ اَصْدِفوا عَنْ سَمْتِ الشَّرِّ تَقْصِدوا
خداى تعالى #كتابى_راهنما فرستاد و در آن خوب و بد را روشن ساخت،پس راه خوبى را پيش گيريد تا هدايت شويد و از راه بدى دورى جوييد تا به مقصد برسيد.
📚نهج البلاغه خطبه 167
#داستان
کربلایی کاظم ساروقی یک روز عصر بعد از کار،روانه روستا شد و به باغ امامزاده مشهور به «هفتاد و دو تن» (محل دفن چندین امامزاده از جمله دو امامزاده به نام شاهزاده جعفر و امامزاده عبیدالله صالح) رسید و برای استراحت روی سکویی در کنار در امامزاده نشست،ناگهان دید دو جوان بسیار زیبا و جذاب نزدش میآیند و به او میگویند:نمیآیی برویم دراین امامزاده فاتحهای بخوانیم؟محمدکاظم پذیرفت و با آنها داخل شد،آنها اول به امامزاده جلوتر وارد شدند و فاتحهای خواندند و سپس به امامزاده بعدی رفتند و مشغول خواندن چیزهایی شدند که محمدکاظم نمیفهمید،در اینجا وی متوجه شد که در اطراف سقف امامزاده کلمات روشنی نوشته شده است و یکی از آن دو نفر به او میگوید:چرا چیزی نمیخوانی؟محمدکاظم گفت:من ملا نرفتهام و سواد ندارم،او میگوید:باید بخوانی،آنگاه دست به سینه او گذاشت و کمی فشار داد،محمدکاظم گفت:چه بخوانم؟آن شخص آیهای را خواند و گفت:اینطور بخوان محمدکاظم آیه را خواند و برگشت که به آن آقا حرفی بزند و یا چیزی بپرسد ولی دید هیچکس همراهش نیست و خودش تنها در داخل حرم ایستاده و ناگهان دچار حالت مخصوصی میشود و بیهوش روی زمین میافتد،هنگامی که به هوش میآید احساس خستگی شدید میکند و ضمناً به این فکر فرو میرود که اینجا کجاست و او در اینجا چه میکند؟و سپس از امامزاده بیرون میآید و بار علوفه و گندم را برمیدارد و روانه دهکده میشود،ولی در میان راه متوجه میشود که دارد چیزهایی میخواند و آنگاه داستان آن دو جوان را به یاد میآورد و خود را حافظ همه قرآن مییابد،وقتی به مردم برخورد میکند از او میپرسند کجا بودی؟او چیزی نمیگوید و بیدرنگ نزد پیشنماز روستا به نام حاجآقاصابر اراکی میرود و داستان خودش را هم میگوید،پیشنماز بدو میگوید:شاید خواب دیدهای شاید خیال میکنی؟محمدکاظم میگوید:
خیر،بیدار بودم و با پای خودم به امامزاده رفتم و همراه آن دو نفر چنین و چنان شد،و حالا هم همه قرآن را حفظ دارم،پس از آن پیشنماز #قرآن میآورد و آیات مختلف و چند سوره بزرگ را از او میپرسد و او همه را ازبرمیخواند،مردم دهکده دور او جمع شدند تا ببینند حاجآقاصابر در این باره چه میگوید،حاجآقاصابر پس از امتحانات فراوان،به زبان محلی جملهای میگوید که معنیش این است:کارش درست شده،و یک مسأله مهمی برایش پیش آمده،و نظر کرده شده است.
📚ویکی شیعه،کربلایی کاظم ساروقی
#موضوع:دروغ گفتن
#آیه
......إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ كَاذِبٌ كَفَّارٌ
......ﻗﻄﻌﺎً ﺧﺪﺍ ﺁﻥ ﻛﺲ ﺭﺍ ﻛﻪ #ﺩﺭﻭﻏﮕﻮ ﻭ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﻧﺎﺳﭙﺎﺱ ﺍﺳﺖ،ﻫﺪﺍﻳﺖ ﻧﻤﻰ ﻛﻨﺪ.
📚سوره مباکه #زمر آیه ٣
......َإِن يَكُ كَاذِبًا فَعَلَيْهِ كَذِبُهُ......
......ﻭاﮔﺮ #ﺩﺭﻭﻏﮕﻮ ﺑﺎﺷﺪ ﺩﺭﻭﻏﺶ ﺑﻪ ﺯﻳﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺍﻭﺳﺖ......
📚سوره مبارکه #غافر آیه٢٨
#حدیث
پیامبر #اکرم صلّی الله عليه و آله وسلم:
أَنَّ رَجُلًا أَتَى سَيِّدَنَا رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه و آله فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ عَلِّمْنِي خُلُقاً يَجْمَعُ لِي خَيْرَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ فَقَالَ لَا تَكْذِب
مردى به رسول خدا صلى الله عليه و آله عرض كرد:به من اخلاقى بياموزيد كه خير دنيا و آخرت در آن جمع باشد،پیامر فرمودند: #دروغ نگو.
📚بحارالأنوار
امام #على عليه السلام
يَكْتَسِبُ الْكَاذِبُ بِكَذِبِهِ ثَلَاثاً سَخَطَ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ اسْتِهَانَةَ النَّاسِ بِهِ وَ مَقْتَ الْمَلَائِكَةِ لَه
#دروغگو با #دروغگويى خود سه چيز بدست مى آورد: خشم خدا را نسبت به خود،نگاه تحقيرآميز مردم را نسبت به خود و دشمنى فرشتگان را نسبت به خود.
📚تصنیف غررالحکم و دررالکلم صفحه 221 حدیث 4418
امام #صادق عليه السلام
سِتَّةٌ لَا تَكُونُ فِي مُؤْمِنٍ الْعُسْرُ وَ النَّكَدُ وَ الْحَسَدُ وَ اللَّجَاجَةُ وَ الْكَذِبُ وَ الْبَغْيُ.
شش صفت در مؤمن نيست:سخت گيرى،بى خيرى،حسادت،لجاجت، #دروغگويى و تجاوز.
📚تحف العقول صفحه 377
#داستان
مـردى بـه رسـول #اکرم صلی الله علیه و آله و سلم عـرض کـرد:اى رسـول خـدا،چـهـار کـار خوشایند من است:زنا،شـرابـخوارى، دزدى و #دروغ،اما هر کدام را که بفرمایید به خاطر شما ترک مى کنم حضرت فرمود: #دروغ را رها کن مرد رفت و تصمیم گرفت،زنا کند اما با خودش گفت:پیامبر از من مى پرسد که زنـا کـرده اى یـا نـه،اگـر انکار کنم،قولى را که به ایشان داده ام شکسته ام و اگر اقرار کنم،حد مى خورم سپس تصمیم گرفت دزدى کند،بعد تصمیم گرفت شراب بخورد،اما هر بار همین فکر رابـا خود کرد لذا نزد رسول خدا برگشت وعرض کرد:شما راه را بکلى بر من بستید،من همه این کارها را رها کردم.
📚میزان الحکمه جلد11
✅ تقوا، کمش هم انسان را نجات میدهد
«وَاجْعَل بَینکَ وَ بَینَ اللّهِ، سِتراً وَ إن رَقَّ.» (و بین خودت و خدا ستری قرار بده؛ اگرچه نازک باشد) (نهجالبلاغه، حکمت۲۴۲)
یعنی حریمی هر چند نازک، بین خودت و خدای خودت حفظ کن. خدا شاهد است که بهترین امتحان برای بشر، حوادث همین عالم است. آن که #تقوا دارد، اگرچه کم، ما میبینیم در حوادثی که پیش میآید، میتواند خودش را حفظ کند. آن که تقوا ندارد، وقتی در این حوادث قرار بگیرد، آنجا است که عجیب #انحراف پیدا خواهد کرد.
تقوا! تقوا! انسان اگر تقوا پیدا کند به یک معنا خیالش راحت میشود. این، مثل کسی میماند که در اجتماعی که همه بیمار هستند و بیماریشان مسری است، واکسنزده وارد میشود. لذا #علی علیه السلام در #نهج_البلاغه میفرماید: تقوا کمش هم که شده انسان را نجات میدهد. تقوا ناجی انسان است.
👤 #آیت_الله_مجتبی_تهرانی
📚 از کتاب «فَلیَبکِ ٱلباکون: توسلات اصحاب امام حسین (ع)»
📖 ص ۵۹
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
👇داستانی زیبا از👇
#علم_علی_علیه_السلام
🔹روزی راهبی با جمعی از #مسیحیان به #مسجدالنبی صلی الله علیه و آله آمد در حالی که #طلا و جواهر و اشیاء گرانبها بهمراه داشت.
👈پس #راهب رو کرد به جماعتی که در آنجا حضور داشتند و سؤال کرد #خلیفه نبی و امین او چه کسی است؟
◾پس جمعیت، ابوبکر را نشان دادند. پس راهب رو به ابوبکر کرده و پرسید نامت چیست؟ ابوبکر گفت نامم "عتیق" است. راهب پرسید نام دیگرت چیست؟ ابوبکر گفت نام دیگرم "صدیق" است. راهب سؤال کرد نام دیگری هم داری؟ ابوبکر گفت "نه هرگز"
◾پس راهب گفت گمان کنم آنکه در پی او هستم شخص دیگریست. ابوبکر گفت دنبال چه هستی؟
راهب پاسخ داد من بهمراه جمعی از مسیحیان از #روم آمدم و جواهر و اشیاء گرانبها بهمراه آوردیم و هدف ما این است که از خلیفه مسلمین چند سؤال بپرسیم، پس اگر توانست به سؤالات ما پاسخ دهد تمام این هدایای ارزنده را به او میبخشیم تا بین مسلمانان قسمت کند و اگر نتوانست سؤالات ما را پاسخ دهد اینجا را ترک کرده و به سرزمین خود باز میگردیم.
⭕ ابوبکر گفت سؤالاتت را بپرس.
راهب گفت باید به من امان نامه بدهی تا آزادانه سوالاتم را مطرح کنم و ابوبکر گفت در امانی، پس سؤالاتت را بپرس.
✍راهب سه سوالش را مطرح کرد:
۱) چه چیزاست که از آن خدا نیست؟🤔
۲) چه چیزاست که در نزد خدا نیست؟🤔
۳) آن چیست که خدا آن را نمیداند؟🤔
پس ابوبکر پس از مکثی طولانی گفت؛ باید از عمر کمک بخواهم، پس به دنبال عمر فرستاد و راهب سوالاتش را مطرح کرد،
عمر که از پاسخ عاجز ماند به دنبال عثمان فرستاد و عثمان نیز از این سؤالات جا خورد، و جمعیت گفتند؛ چه سؤالیست که می پرسی؟
خدا همه چیز دارد و همه چیز را می داند❗
♦راهب نا امید گشته قصد بازگشت به روم کرد.
ابوبکر گفت:
ای دشمن خدا اگر عهد بر امان دادنت نبسته بودم زمین را به خونت رنگین می کردم😳
🌴 #سلمان فارسی که شاهد ماجرا بود به سرعت خود را به #امام_علی علیه السلام رسانده و ماجرا را تعریف کرد و از امام خواست که به سرعت خودش را به آنجا برساند.
پس امام علی به همراه پسرانش #امام_حسن و #امام_حسین علیهماالسلام میان جمعیت حاضر و با احترام و تکبیر جماعت حاضر مواجه شدند.
🔻ابوبکر خطاب به راهب گفت:
آنکه در جست و جویش هستی آمد.
پس هر سؤالی داری از #علی بپرس!
🔆 راهب رو به امام علی کرده و پرسید؛ نامت چیست؟ امام علی فرمودند: نامم نزد #یهودیان "الیا" نزد #مسیحیان "ایلیا" نزد پدرم "علی" و نزد مادرم "حیدر" است.
⏪ پس راهب گفت: نسبتت با نبی چیست؟
🌷امام علی فرمودند:
او برادر و پسر عموى من است و نیز #داماد او هستم.
🌱پس راهب گفت:
به #عیسی بن مریم قسم که مقصود و گمشده من تو بودی.
🔹پس به سؤالاتم پاسخ بده و دوباره سوالاتش را مطرح کرد.
✍امام علی علیه السلام پاسخ دادند:
🔹 آنچه خدا ندارد، زن و فرزند است.☺️
🔹 آنچه نزد خدا نیست، ظلم است.☺️
🔹 و آنچه خدا نمی داند، شریک و همتا برای خود است.☺️
💯 پس راهب با شنیدن این پاسخ ها امام علی را به سینه فشرد و بین دو چشم مبارکش را بوسید و گفت:
☀أشهد أن لا اله إلا الله و أن محمّد رسول الله و أشهد أنک وصیه و خلیفته و أمین هذه الامة و معدن الحکمة☀
✳️ به درستی که نامت درتورات إلیا و در انجیل ایلیا و در #قرآن علی و در کتاب های پیشین #حیدر است.
پس به راستی تو خلیفه بر حق پیامبری،
💢 سپس تمام هدایا را به امام علی علیه السلام تقدیم کرد و امام در همانجا اموال را بین مسلمین قسمت کرد.
📚الإحتجاج مرحوم طبرسی
🌹هدیه محضر روح بلند و پر فتوح امیرالمؤمنین صلوات