eitaa logo
🇵🇸 . آماج .
26هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
977 ویدیو
331 فایل
. ﷽ - ‌ ______ * 🤍 رسانہ‌ي‌‌‌‌‌‌‌‌ فرهنگۍاجتماعۍِآماج‌‌ ؛ ‌‌. • وابسته به موسسهٔ رسانه‌‌ای ِ آدینه ، [ فارس ] - ‌‌ ‌‌• این‌‌جا را بِکاوید. _ ‌_ @AmajReply . . • حتماً رسانه‌‌ها رو نشر بدید، اما با حفظِ لوگو. ‌‌ آماج : نشانہ .
مشاهده در ایتا
دانلود
؛ سر بر سجدھ می‏گذارم و تسبیح تو مۍگویم . .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ء . چیزهایی کہ سجده برآنها صحیح‌است زمـین و هر آنچھ که از زمـین می‌روید هستند که سه شرط دارد : ¹- خوردنۍ نباشد ²- پوشیدنی نباشد ³- طلا و نقره و عقیق و فیروزه نباشد. ـ سجده بر سنگ مرمر و دیگر سنگ‌هایي که در ساخت بنا به کار می‌رود صحیح است، برای سجده بر عقیق و فیروزه و دُر احتیاط مستحب آن است کہ بر این دسته‌ سجدھ نکنند . ـ نیکوترین سجده، سجده بر خاک و روۍ زمین است که نشانه‌ی خضوع و خشوع در برابر حضرت باری تعالي است، و هیچ خاکۍ برای سجدھ در فضـیلت به تربـت مقدس سیدالشهداء؏ نمی‌رسد. . ولۍِ فقیہ‌مان .
.. آن چنان چرخ را بچرخان که زیبا گردد جهان تو ˇˇ.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
_ _ فاطمه‌حمامی، دختر هنرمند کاشاني است که ۸۰ درصد معلولیت دارد. او توانستہ است علی‌رغم این معلولیت نقاش ماهرۍ در سبک نقاشی پرترھ شود. . فاطمھ به‌خاطر معلولیت به‌جای دست با پاهایش نقاشی می‌کشد و او تاکنون چهره بسیاری از افراد مشهور ایرانی را نقاشی کرده است؛ در حال حاضر عضو افتخاري سازمان شهروند جهانی است.
ــ ــــ ــــــــ ــ درِ خانه خانم‌‌جان به روی همه باز بود. همیشه سماور ذغالـے تھِ باغ را روشن می‌کرد و روی نعلبکی‌های گـل‌‌ سرخ چند تایی نباتِ‌شیرین می‌گذاشت تا فرزندانش برسند .. هر جمعه اسپند روی آتش می‌ریخت و با پاچینِ چین‌ دارش راه مۍافتاد کنار حوض‌حیاط و شمعدانی‌های لب‌باغچه لب‌هایش چهار قُل مۍخواند و دستان حنازده‌اش ظرف اسپند را دور سَرشان می‌چرخاند . قبل از ظهر فسنجانش را بار میگذاشت، ریحان از باغچہ میچید. آن‌وقت روی تخت چوبۍ پایینِ ایوان، کنار یکدیگر مۍنشستند تا مبادا پشت به‌هم بنشیند. عزیزانش کھ مسافر می‌ شدند قرآن‌جیبی آقاجان را می‌گذاشتـ روی سینی و آب و غنچھ محمدی‌هاي ریز درون کاسھ مۍریخت و برای سر سلامتي پشت سرشان می‌ریخت ..
ایرانْ/تهران🍃صحنۂ‌دیروز•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•🪴 کافی بود تارتَنَک غـم باعـث شود دل‌مان بگیرد؛ آن‌ وقت بود آقاجان دايی را صدا می‌کرد. او با آن پیکانِ زرد قناری‌اش مي آمد و همراه او تا رشتـ می‌رفتیم، درخت بود، دل‌مان را دشت مۍکرد. باران بود و از شکاف سقف دل‌ چکہ می‌کرد به اتاقک زیر شیروانـی - دایی بود و صدای خوبۍ هم داشت، می‌خواند. آجیل و کشمش در جیب‌هایمان می‌ریخت. آقاجان می‌خندید. خانم‌ جان چای بابونه دم می‌کرد حال‌مان سبز می‌شد.
‌‌• پیچ‌شِمرون .پـِ٤٥ پیکانِ‌ آقابزرگـ‌جان ─