سلام بر شما اعضای گل کانال🌸🌹
ایام رو تسلیت میگم🖤
بنده( #مدیر ) ﴿امروز فردا پس فردا و پسون فردا😁﴾ نمیتونم خیلی فعالیت کنم.(دلیلش رو نمیتونم بگم)
هستما ولی کم میتونم فعالیت کنم
ادمین های گل زحمتش میوفته گردن شما😁❤️
امیدوارم که ترک نکنید و همراهمون باشید🙂
#مدیر
@Childrenofhajqasim1399
13.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
◾️ قدرت عشق امام حسین علیه السلام ◾️
🎬 #استاد_فرحزاد
💠 عشــاق الحســ♥️ــین
┏━✨🌹✨🌸✨━
@porsemane_dini
┗━✨🌸✨🌹✨━
یک کانال پر از پروفایل دخترونه پسرونه محرم و اربعین و...📲
استوری رهبرانـه دخترونه پسرونه نظامی محرم و....🤩
مطالبی در مورد شهدا و رمان مذهبی و هیجانی و ...
خاطرات کوتاه شهدا و حاج قاسم!!😍
مطالب طنز و متن های جالب و قشنگ !!! تلنگر و بدون تعارف و...🤓
سریال گاندو رو دیدی؟ کلی متن و فیلم و نکته درمورد سریال گاندو😎
تاززه این کانال و دوتا نوجوون انقلابی اداره میکنن✌️🏼😎
بدو تا از دستت نرفته🏃♂🏃🏻♀
آخخخخخخ😹😹
لینک و یادم رفت👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/1439432807Cba2016211f
آخرین باره لینکشو میزارم🙀دیگه نگید لینک #عشاق_الحسین و بده😑
پس سریع عضو شید😻👍🏻
✍#پناهگاه الهی
✈️زمانی که #هواپیماهای عراقی به ایران حمله می کردند صدای #آژیر_خطر بلند می شد.
🔻در این هنگام هر کسی مشغول هر #کاری بود آن را #رها می کرد و به سمت #پناهگاهی می رفت⏬
🧕#مادر در آشپزخانه #غذای روی گاز را #رها می کرد و می رفت.
👨💼 #پدر در حال خواندن #کتاب یا روزنامه آن را نیمه کاره رها می کرد و می رفت.
👨⚖#معلم و دانش آموزان بلا فاصله کلاس را #تعطیل کرده و به سمت پناهگاه میدویدند، و دیگران نیز ....
📢به صدای #دعوت خدا (#اذان) برای رفتن به #پناهگاه_واقعی از ترس #حملات_شیطان نیز بها بدهیم. »
✅الصالةُُُحِصن ُُمِنُسَُطَُواتُُِالشّيطان ؛
نماز #پناهگاهی در برابر حمالت #شیطان است.
#ادمین_یازهرا
@Childrenofhajqasim1399
آمال|amal
#رمان_راز_درخت_کاج... 🌲🍃 #قسمت_نه از بیمارستان عیسی بن مریم خارج شدیم. شب از نیمه گذشته بود. سپورها
#رمان_راز_درخت_کاج... 🌲🍃
#قسمت_ده
#بیداری
نفهمیدم که چند دقیقه یا چند ساعت خوابیدم، ولی در خواب احساس درد و سنگینی می کردم. #روز_دوم_عید سال 1361بود، اما چه عیدی! زینب راست گفت که عید نداریم. از خواب که بیدار شدم سرم سنگین بود و تیر می کشید. توی هال و پذیرایی قدم می زدم. گلخانه پر از گلدان های گل بود.
گلدان هایی که همیشه دیدنشان مرا شاد میکرد و غم دوری بچه هایم که در جبهه بودند، تسکین می داد.
اما آن روز گل های گلخانه هم مثل من غمگین و افسرده بودند. وحشت #گم شدن دخترم حادثه ای نبود که فراموش شود.
اول، وحشت جنگ و حالا وحشتی بزرگتر از آن.
در طی یک سال و نیمی که از جنگ می گذشت، خانواده ی من روی آرامش را به خود ندیده بودند.
در به دری و آوارگی از خانه و شهرمان، و مهر #جنگ_زدگی که به پیشانی ما خورده بود، از یک طرف، دوری از چهارتا بچه هایم که در جبهه بودند و هر لحظه ممکن بود آنها را از دست بدهم،از طرف دیگر؛ رفت و آمد بابای بچه ها بین ماهشهرو اصفهان و حالا از همه بدتر، گم شدن دخترم که قابل مقایسه با هیچ کدام از آنها نبود. احساس می کردم #گم_شدن زینب مرا از پای در آورده است . معنی #صبر را فراموش کرده بودم.
پیش از #جنگ با یک حقوق کارگری خوش بودیم همین که هفت تا بچه ام و شوهرم در کنارم بودند و شب ها سرمان جفت سر هم بود، راضی بودم. همه ی خوشبختی من تماشای بزرگ تر شدن بچه هایم بود.
لعنت به صدام که خانه ی ما را خراب و آواره مان کرده و باعث و باعث شد که بچه هایم از من دور شوند.
روز دوم گم شدن زینب دیگر چاره ای نداشتم، باید به کلانتری میرفتم همراه با مادرم به کلانتری شاهین شهر رفتم و ماجرای گم شدن زینب را اطلاع دادم.
آن ها مرا پبش رئیس آگاهی فرستادند.
رئیس آگاهی شخصی به نام عرب بود.
وقتی همه ی ماجرا را تعریف کردم، آقای عرب چند دقیقه سکوت کرد و بعد طوری که من #وحشت نکنم گفت: مجبورم موضوعی را به شما بگوییم.با توجه به اینکه همه ی خانواده ی شما اهل جبهه و جنگ هستند و زینب هم دخترمحجبه و فعال است، احتمال اینکه دست #منافقین در کار باشد وجود دارد.
آقای عرب گفت: طی سال گذشته موارد زیادی را داشتیم که شرایط شما را داشتند و هدف #منافقین قرار گرفتند.
#نویسنده_معصومه_رامهرمزی
#ادامه_دارد....
🌀لطفا دوستانتون رو دعوت ڪنید🌀
ناشناس مخصوص کانال🌹👇🏻
https://harfeto.timefriend.net/16296360669381
ناشناس مخصوص #رمان_راز_درخت_کاج 🌹👇🏻
https://harfeto.timefriend.net/16304070269095
‼️لطفا درمورد #رمان_راز_درخت_کاج توی ناشناس مخصوص خودش پیام بدید‼️
باتشکر🌺
https://eitaa.com/Childrenofhajqasim1399
#داستان_کوتاه
🔴 سزای اهانت به فقرا 🔴
آیَتُ الله مُجْتَهِدےٖ تِهْرَانےٖ(ره):
روزی شخص ثروتمندی با همسرش در حال غذا خوردن بودند که شخص فقیری به در خانهشان آمد، آنها در را به روی فقیر بستند و او را ناامید کردند و چیزی ندادند و شاید توهینی هم به فقیر کردند. روزگار گذشت تا اینکه آن شخص فقیر، دارا شد و آن شخص دارا، ندار و زنش را هم طلاق داد.
شخص فقیر که حالا ثروتمند شده بود خواستگاری فرستاد و زن آن شخص ثروتمند را گرفت. روزی زن با شوهر دومش در حال غذا خوردن بودند که در زدند، شوهر گفت: بلند شو و یک بشقاب غذا به این فقیر بده!
زن بشقاب غذایی را دم در برد، و برگشت. مرد دید که زن درحال گریه کردن است، گفت: چرا گریه می کنی؟! زن گفت: فقیری که دم در خانه آمده بود، شوهر سابق من بود. روزی من با شوهر اولم در حال غذا خوردن بودیم که تو به در خانه مان آمدی و ما تو را ناامید و محروم برگرداندیم، حال روزگار او را به اینجا رسانده است تو با من ازدواج کردی و او اینک فقیر شده و دم در آمده است.
بنابراین، هر کسی که به فقیری اهانت کند، خداوند او را لعنت می کند، خیلی مواظب باشید، چیزی ندارید به فقیر بدهید، ندهید، دیگر چرا اهانت می کنید؟!
#ادمین_یازهرا
@Childrenofhajqasim1399