سلام رفقا ✋🏻🌿
خب خب می دونید که یک روز دیگه ولادت #برادر_جهادمونه . .🌸'
قصد داریم در طے این چند روز به همین مناسبت ۳۱۳ دعاے فرج (الهےعظمالبلاء) ختم کنیم .
ختم دعاے فرج هدیه از طرف شهید جهاد جهت سلامتے و تعجیل در فرج #امام_مهدے♥️-
تعداد : ۳۱۳
شروع : ۱۴۰۰/۰۲/۱۰
پایان : ۱۴۰۰/۰۲/۲۰
هر تعداد که میخواید ختم کنید به آیدی زیر بفرستید . . ⇩
@Qharib_toos_313
ان شاءالله مولا جان از ما راضے و در محشر شهید جهاد شفیعمون باشن🌼
شهید جهاد مغنیه 🌹🌹
••[خـٰادِمُ الْـشُـهَـداٰ]••:
*🚫فلسفه حرام بودن نگاه* 👀به نا محرم
💠 از عالمی سوال شد:*
چه اشکالی دارد که انسان👨👩👧👦👨👩👦👦 به جنس مخالف نگاه👀 کند و لذت ببرد⁉️*
*‼️پاسخ* 👇🏻👇🏻‼️
*نگاه به حسن جمال جنس مخالف😱* *ضــــ⛔️ــــررهایی دارد که به طورخلاصه اشاره می شود*
1⃣ *می بینی ،👀*
*می خواهی،🙃*
*به وصالش نمی رسی،💔* *دچارافسردگی میشوی…!* 😔
2⃣ *می بینی، 👀*
*شیفته می شوی،😍*
*عیب ها را نمی بینی، 🙈*
*ازدواج میکنی،💍 طـــــلاق مے دهی.!😭*
3️⃣ *می بینی، 👀*
*دائم به او فکر می کنی،🤔*
*از یاد خـــــ🌹ـــــدا غافل می شوی،❌*
*از عبادت لذت نمی بری.!😈*
4️⃣ *می بینی ، 👀*
*با همسرت مقایسه می کنی،🙄*
*ناراحت می شوی،😢*
*بداخلاقی می کنی...!😡*
5️⃣ *می بینی، 👀*
*لذت می بری* ،☺
*به این لذت عادت می کنی،😵*
*چشم چران می شوی،👹*
*در نظر دیگران خوار می گردی..!😓*
6️⃣ *می بینی ، 👀*
*لذت می بری، ☺️*
*حب خدا در دلت کم می شود، 😞*
*ایمـــــانت ضعیف می شود.!😔*
7️⃣ *می بینی ، 👀*
*عاشق می شوی،❤️*
*از راه حلال نمی رسی، ⛔️️*
*دچار گنـــــ❌ـــــاه میشوی.!*
*لذا اسلام در یک کلمه می گوید🗣*
*⭕️ نگاهت را از جنس مخالف نگاهـــــ❌ـــ🙈ــدار* "
.آقا خانم نخون،نخون که اگه خوندی باید کپی کنی، منم خوندم مجبور شدم کپیش کنم.😅
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
نخون😒
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
نخونیا😡
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
عجب آدمی هستیا..!!😐
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
..
.......
............
.......
..
.
.
.
.
.
.
.
👇
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
👉
............................👇
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
نخون دیگه😭😢😭
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
خیلی دلت میخوادبخونی باشه👇
.
.
.
.
.
.
.
.
بروپایین👇👇
.
.
.
.
.
.
.
اره بروعزیزم👇
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
👇اینم مطلب👇
.
*♡برچهره دل ربای محمد (ص) صلوات..اگه این پیامو تو گروه دیگهه نذاری تاآخ عمر مدیونی♡😍😍😍😍😍*
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
‼️سلام همه سریع بخونن و پخش کنن👌🏻
ابتکاری شگفت انگیزه😃
*اللّهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَعَلی آلِ مُحَمَّدٍ*
*اللّهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَعَلی آلِ مُحَمَّدٍ*
*اللّهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَعَلی آلِ مُحَمَّدٍ*
*اللّهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَعَلی آلِ مُحَمَّدٍ*
*اللّهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَعَلی آلِ مُحَمَّدٍ*
*اللّهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَعلی آلِ مُحَمَّدٍ*
*اللّهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَعَلی آلِ مُحَمَّدٍ*
*اللّهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَعَلی آلِ مُحَمَّدٍ*
*اللّهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَعَلی آلِ مُحَمَّدٍ*
*اللّهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَعَلی آلِ مُحَمَّدٍ*
وآن را برای ده نفر پست بکن
درمدت یکساعت...
میلیونها صلوات ودرود درمیزان حسناتت ثبت خواهدشد👏🏻👌🏻
نگو نت ندارم..کاردارم..مشغولم.. ولش کن...!!!?
‼️این صلواتهای میلیونی روز قیامت توراشفاعت خواهدکرد🥰
#پـشت_تریبون🎙
میگــن اگهـ بـری حرمـش زیارتـ. انگـارهمــهـ ے امامـ هارو زیارتـ ڪردے
مخصــوصاحضرتارباب♥️
خاســتمـ از پشـت همــین تریبون بگــم ڪہ...
ماڪہقانــعنمیشیمـ
تا حــرمـ اربابمونونیبینمـ آروم نمیگیریـمـ:)💔🚶♂
#دلتنگـی:))
____🌱❣🌱___________
#رمان_رنج_مقدس۲
#نرجس_شکوریانفرد
#قسمت_نهم
.
.
🏝
.
.
تنها مخالفش شاهرخ برادرش بود. آن هم نه همیشه؛ مواقعی که بیرون ماندنش تا شب طول میکشید و شاهرخ متوجه میشد، سروصدایشان بلند میشد،
هرچند که بحثهایشان فایده نداشت. شاهرخ خودش را آنقدر محق میدانست که همیشه و همهجا نظر بدهد.
اصلاً او هم آدم به حسابش نمیآورد. خودش دیده بود که شاهرخ چه روابطی دارد و حالا برایش رگ گردن کلفت میکرد که« تو... نه».
حرف مفت میزد. نمیشود زیر حرف زور کسی رفت که خودش شبکهای حال میکند و میچرد. آخرش هم کار خودش را میکرد. شاید گاهی با کمی تاخیر...
روز که تمام میشد، سیاهی شب که حاکم میشد، از دوستانش که جدا میشد، صفحۀ مجازی موبایلش که باز میشد؛ آیدی مصطفی اولین گزینۀ صفحه بود. صفحۀ موبایلش پر بود از عکسها و فیلمهای مصطفی.
کاش میشد که حرفش را با مصطفی بزند. همۀ بچهها تا حالا دو دور دوست پسرشان را عوض کرده بودند و او حتی نتوانسته بود یکبار چشم در چشم با مصطفی همکلام شود.
هر چند مصطفی مثل محمدحسین نبود و خیلی اخم و تخم داشت، اما نمیدانست که چرا دلش پیش اوست. شاید چون از بچگی محمدحسین برایش برادری کرده بود و فاصلهشان هم زیاد بود. اما مصطفی همبازی کودکیاش بود. تمام ریز و درشت اخلاق و تکیه کلامهایش را میدانست.
این یکساله که کمی خواسته بود به مصطفی خودش را نزدیکتر کند، چنان روی دنده لج افتاده بود که نتوانسته بود کاری کند. هربار هم بدتر.
اوایل درصفحات مجازی حرفهایش را میخواند و جواب سؤالهای درسیاش را هم میداد، اما از وقتی دوتا کلمه عزیزم و جانم اضافه کرد مصطفی سکوت کرد. گاهی دو سه روز میشد که صفحهاش را باز هم نمیکرد. دیوانهاش میکرد تا دو کلمه جواب بدهد.
فرناز طعنه زده بود:
- برو بابا! خودتو اسیر یکی کردی که محل سگ هم بهت نمیذاره، ببین همین حمید چقدر داره منتتو میکشه. خیلی خری. حالتو ببر. دیگه بهش محل نذار، خودش کم کم میاد طرفت.
ستاره هم گفته بود:
- دروغ میگه شیرین جون! این مصطفات خیلی هم دلبره. مثل من خر نشی. هربار خرس و ولنتاین بگیری و بری! خرس فروشی باز کردم توی صفحهام!
#ادامه_دارد...
#کپی_ممنوع ❌
دختران بهشتے
http://eitaa.com/dukhtaranebeheshti/35103♡
دنبالپارتهامونی ؟!بزنرولینکبالا↻