eitaa logo
آمال|amal
351 دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
1.8هزار ویدیو
31 فایل
زهرا صادق پور هستم🌱💚 اینجا منم و نقاشیام و بوکمارکام اینجا رو یه دختر دهه هشتادی کوچولو داره اداره میکنه تهران
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📸انتشار تصاویری از همراهی ویژه مجتبی امینی تهیه کننده سریال گاندو در کنار رئیسی در تالار بورس خبر ساز شد... امینی در این تصاویر، فیلمبردار شخصی رئیسی است که ظاهرا برای ساخت کلیپ‌هایی برای روزهای بعد، در حال آماده سازی است. @Childrenofhajqasim1399
هم‌اکنون آغاز سخنرانی رهبر انقلاب در آستانه انتخابات1400 @Childrenofhajqasim1399
🚨 سعید جلیلی از رقابت‌های انتخاباتی انصراف داد. @Rajanews منبعـ @Childrenofhajqasim1399 فرزندانـ حاجـ قاسمـ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با خاطراتت چه کنیم زاکانی 😭😭 کلیپی که میتونست غمگین تموم بشه 👇 @Childrenofhajqasim1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فرق صندوق رای و صندوق میوه را نمیدونن😂 کنایه سنگین رهبر انقلاب به عربستان کشوری که به صورت قبیله ای اداره می شود بر علیه انتخابات در ایران تلویزیون 24 ساعتی راه می اندازد!عالیه ببینید☝️ ࿇࿐᪥✧🇮🇷✧᪥࿐࿇ ⇱ ڪلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩ https://eitaa.com/joinchat/1439432807Cba2016211f
هدایت شده از روشنگری
🚨 ستاد رئیسی با انتشار این تصویر از اقدام سعید جلیلی تقدیر کرد. 🆘 @Roshangari_ir
هدایت شده از افسران جوان جنگ نرم
⭕️#مهم حرف آخر رئیسی با مردم ایران قبل از انتخابات ❌بعد از کنار رفتن چند کاندید انقلابی در جهت حمایت از آرای رئیسی این گفتگو حاوی نکات مهمی خواهد بود ساعت 22:30 @Afsaran_ir
💎 ☄آتش دشمن سنگین بود و همه جا تاریک تاریک.بچه ها همه کپ کرده بودند به سینه ی خاکریز.💫 دور شیخ اکبر نشسته بودیم و می گفتیم و می خندیدیم که یکدفعه دو نفر اسلحه بدست از خاکریز اومدند پایین و داد زدند:(الایرانی !الایرانی!)😳 و بعد هرچی تیر داشتند ریختند تو آسمون.نگاهشون می کردیم که اومدند نزدیک تر و داد زدند:(القم القم بپر بالا)😳 صالح گفت:( ایرانی اند... بازی در آوردند!)😄 عراقی با قنداق تفنگ زد به شانه اش و گفت:(السکوت الید بالا)نفس تو گلوهامون گیر کرد😰 شیخ اکبر گفت:نه مثل اینکه راستی راستی عراقی اند😞 ....خلیلیان گفت صداشون ایرانیه....😐 یه نفرشون چند تیر شلیک کرد و گفت:(روح!روح!) دیگری گفت:اقتلو کلهم جمیعا...خلیلیان گفت:بچه ها می خوان شهیدمون کنند😑 و بعد شهادتین رو خوند.😥 دستامون بالا بود که شروع کردن با قنداق تفنگ ما رو زدن و هُلمان دادند😓 که ما رو ببرندسمت عراقی ها. همه گیج و منگ شده بودیم و نمی دونستیم چیکار کنیم که یکدفعه صدای حاجی اومد که داد زد:(آقای شهسواری !آقای حجتی !پس کجایین؟!🤔) هنوز حرفش تموم نشده بود که یکی از عراقی ها کلاشو برداشت.رو به حاجی کردوداد زد :بله حاجی !بله ما اینجاییم!😶.... حاجی گفت: اونجا چیکار می کنین ؟🤔گفت:(چندتاعراقی مزدور دستگیر کردیم)😳 و زدند زیر خنده و پا به فرار گذاشتن...😒😂 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ طنز حلال😂👇 😂@Childrenofhajqasim1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مانتوی مانتو گشاد و قهوه ای رنگم را پوشیدم روسری گلدار قهوه ای کرم رنگم را لبنانی سرم کردم و به آشپزخانه رفتم از صدای احوالپرسی ها متوجه شدم که عمه حمید حسن آقا و خانمش آمده‌اند شوهر عمه همراهشان نبود برای سرکشی باغشان به روستای سنبل‌آبادالموت رفته بود. روبرو شدن با عمه و حمید در این شرایط برایم سخت بود چه برسد به اینکه بخواهم برای شان چای هم ببرم.چایی را که ریختم فاطمه را صدا کردم و گفتم:«بی زحمت تو چای را ببرد تعارف کن.» سینی چای را که برداشت من هم دنبال آبجی بین مهمان ها رفتم و بعد از احوالپرسی کنار خانم حسن آقا نشستند متوجه نگاه خواص عمه و لبخندهای مادرم شده بودم چند دقیقه ای بیشتر نتوانستم این فضا را تحمل کنم و خیلی زود به اتاقم رفتم. کم و بیش صدای صحبت مهمان ها را می شنیدم چند دقیقه‌ای که گذشت فاطمه داخل اتاق آمد می دانستم این پاورچین پاورچین آمدنش بی علت نیست مرا که دید زد زیر خنده جلوی دهانش را گرفته بود که صدای خنده اش بیرون نرود با تعجب نگاهش کردم وقتی نگاه جدی منو دید به زور جلوی خنده اش را گرفت و گفت:« فکر کنم این قضیه شوخی شوخی جدی شده داری عروس میشی!» اخم کردم و گفتم یعنی چی؟ درست بگو ببینم چی شده؟من که چیزی نشنیدم.»گفت:«خودم دیدم عمه به مامان با چشماش اشاره کرد و یواشکی با ایما و اشاره به هم چیزایی گفتن!»پرسیدم:«خب که چی؟» با مکث گفت:«نمیدونم اونطور که من از حرفاشون فهمیدم فکر کنم حمید آقا رو بفرستن که با تو حرف بزنه.» با اینکه قبلا به این موضوع فکر کرده بودم ولی الان اصلا آمادگی نداشتم. آن هم چند ماه بعد از اینکه به بهانه درس و دانشگاه به حمید جواب رد داده بودم. گویا عمه با چشم به مادرم اشاره کرده بود که بروند آشپزخانه آنجا گفته بود: «ما که اومدیم دیدن داداش حمید که هست فرزانه هم که هست بهترین فرصت است که این دوتا بدون هیاهو با هم حرف بزنند الان هرچی بشه بین خودمونه داستانی هم پیش نمیاد که چی شد چی نشد اگر به اسم خواستگاری بخواهیم بیایم نمیشه اولاً فرزانه نمیذاره دوم یه وقت جور نشه کلی مکافات میشه جلوی حرف مردم را نمیشه گرفت توی در و همسایه و فامیل هزار جور حرف می بافن. تا شنیدم قرار است بدون هیچ مقدمه‌ای و خبر قبلی با حمید آقا صحبت کنم همانجا گریه‌ام گرفت آبجی که با دیدن حال و روز از من بر تر هول کرده بود گفت:«شوخی کردم! توروخدا گریه نکن ناراحت نباش هیچی نیست»بعد هم وقتی دید اوضاع ناجور است از اتاق زد بیرون. به روایت همسر شهید حمید سیاهکلی مرادی ادامه دارد.... کپی❌ @Childrenofhajqasim1399
دلم مثل سیر و سرکه میجوشید دست خودم نبود روسری ام را آزاد کردم تا راحت تر نفس بکشم زمانی نگذشته بود که مادرم داخل اتاق آمد مشخص بود خودش هم استرس دارد گفت: «دخترم! اجازه بده حمید بیاد باهم حرف بزنید حرف زدن که اشکال نداره بیشتر آشنا میشین آخرش باز هرچی خودت بگی همون میشه» شبیه برق گرفته ها شده بودند اشکم در آمده بود خیلی محکم گفتم «نه! اصلا من قصد ازدواج ندارم تازه دانشگاه قبول شدم می خوام درس بخونم» هنوز مادرم از چهارچوب در بیرون رفته بود که پدرم عصازنان وارد اتاق شد و گفت: «من نه میگم صحبت کنید نه میگم حرف نزنید هر چیزی که نظر خودت باشد میخوای با حمید حرف بزنی یا نه؟مات و مبهوت مانده بودم گفتم« نه! من برای ازدواج تصمیمی ندارم با کسی هم حرف نمی زنند حالا حمید آقا باشه یا هر کس دیگه. با آمدن ننه ورق برگشت ننه را نمی توانستم دست خالی رد کنم گفت:«تو نمیخوای به حرف من و پدر مادرت گوش کنی؟با حمید صحبت کن خوشت نیومد بگو نه هیچ کس نه بر روی حرف من حرف بزنه! دو تا جوان می خوان باهم صحبت کنن سنگای خودشان را وا بکند حالا که بحثش پیش اومده چند دقیقه صحبت کنید تکلیف روشن بشه» حرف ننه بین خانواده ما حرف آخر بود همه از بو حساب می بردیم کاری بود که شده بود قبول کردم و این طور شد که ما اولین بار صحبت کردیم. صدای حمید را از پشت در شنیدم که آرام به عمه گفت: «آخه چرا اینطوری؟ما نه دسته گل گرفتیم نه شیرینی عمه هم گفت «خداوکیلی من موندم توی کار شما حالا که عروس راضی کردی داماد ناز میکنه!» در ذهنم صحنه های خواستگاری گلهای آنچنانی و قرارهای رسمی مرور می شود ولی الان بدون اینکه رو هم از این ماجرا خبر داشته باشد همه چیز خیلی ساده داشت پیش می رفت! گاهی ساده بودن قشنگ است! به روایت همسر شهید حمید سیاهکلی مرادی ادامه دارد.... کپی❌ @Childrenofhajqasim1399
اگرمےخواهیدشهیدبشوید همسرِخوب‌براےشوهرتاݩ ومآدرےخوب براےفرزندانتاݩ‌باشید آن‌وقت‌شهیدمےشوید.. . . . ]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به کوری بی بی سی رأی همه رئیسی هم سیده هم نوره شنبه رئیس جمهوره 😂😍🤩 @Childrenofhajqasim1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در پاسخ به گلایه یکی از جوانان ستاد خود درباره انصراف گفت: 🔺در عرصه کار باید بتوانید در صحنه منفعل نشوید. 🔺آقای امروز مورد اقبال بیشتری هستند؛ اگر طبق تقوا و واقعیت صحنه را به درستی تشخیص ندهید دچار خطا خواهید شد. 🔺جناب آقای رییسی جز جبهه ماست؛ شما باید جبهه را تقویت کنید. 🆘@Childrenofhajqasim1399
'♥🖇' . خـوشا‌بہ‌حال‌کبوتر‌حرمـٺ هر‌وقـٺ‌دلش‌"امام‌رضا"خواسٺ پرواز‌کناݩ‌بہ‌پہلویـٺ‌مے‌نشیند!シ .
این چیه؟ خب معلومه😑جعبه میوه🤣 @Childrenofhajqasim1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تابہ‌سࢪچادࢪ وبہ‌دل حیاداࢪ؁😍 باخـودٺ عطࢪ وبویے از خدا داࢪ؎🌿💚 ؎ گشتـن مـن قصہ داࢪد!!😌 -‌‌اللّٰھُمَ‌عجلْ‌لِّوَلیڪَ‌الفࢪَج
خواهرم.. وقتی ازخودت عکس میگیری...📱 فرقی نداره عکس کامل بذاری🖼 عکس لبخندت روبذاری😊 عکس دستات روبین گل هابذاری...🥀 عکس نیم رخت رو باچادر بذاری...🧕 هیچکدومش خوب نیست..:) امام زمان برای همشون ناراحته😔! یادت باشه🙂 وقتی عکساتو گرفتی خواستی بزاری پروفایلت به خودت بگو من برای خدا وامام زمانم تیپ میزنم یامردم🙁؟! شهدا ... هم خوشگل بودن هم خوشتیپ🍃☺️ فقط اونا برای خدا وامام زمان تیپ میزدن و دل میبردن.. ماها چی..؟💔😔 ــــــ ــ ــ ــ ــــــ ــ ــ ــ ـــــــ ــ ــ ــ ‌‌اللّٰھُمَ‌عجلْ‌لِّوَلیڪَ‌الفࢪَج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا