eitaa logo
آمال|amal
308 دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
1.8هزار ویدیو
31 فایل
زهرا صادق پور هستم🌱💚 اینجا منم و نقاشیام و بوکمارکام اینجا رو یه دختر دهه هشتادی کوچولو داره اداره میکنه تهران
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید 🌸مصطفی_صدرزاده: یه شهید انتخاب ڪنید بشناسیدش باهاش ارتباط برقرار ڪنید، شبیهش بشید،حاجت بگیرید شهید میشید.... •┈┈••✾❣✾••┈┈• @Childrenofhajqasim1399 •┈┈••✾❣✾••┈┈• حنین شهید
خاطره ای جالب از شهید همت ..... مصطفی به دنیا آمد،... به روایت ژیلا بدیهیان(همسر شهید همت) زمستان سال ۱۳۶۲ بود و ما در اسلام آباد غرب زندگی می کردیم.ابراهیم از تهران آمد قیافه اش خیلی خسته به نظر می رسید.معلوم بود که چند شبه که استراحت نکرده اینرا از چشمهای قرمزش فهمیدم. با این همه آن شب دست مرا گرفت و گفت:"بنشین و از جات بلند نشو . امشب نوبت منه و باید از خجالتت در بیام."آن زمان مصطفی را باردار بودم .خواستم بگویم که تو خسته ای بنشین تا خستگی ات در آید که مهلت نداد و از جایش بلند شد. سفره را انداخت غذا را کشید و آورد غذای مهدی (پسر اولمان) را داد و بعد از اینکه سفره را جمع کرد و برد دوتا چای هم ریخت و خوردیم .بعد رفت و رختخواب را انداخت و شروع کرد با بچه حرف زدن میگفت:" بابایی اگه پسر خوب و حرف گوش کنی باشی باید همین امشب سر زده تشریف بیاری .می دونی چرا ؟ چون بابا خیلی کار داره .اگه امشب نیایی من تو منطقه نگران تو و مامانت هستم .بیا و مردونگی کن و همین امشب تشریف فرمایی کن." جالب اینکه می گفت :"اگه پسر خوبی باشی." نمی دانم از کجا می دانست که بچه پسر است. هنوز حرفش تمام نشده بود که زد زیر حرفش و گفت:"نه بابایی امشب نیا .بابا ابراهیم خسته س چند شبه که نخوابیده .باشه برای فردا." این را که گفت خندیدم و گفتم :" بالاخره تکلیف این بچه رو مشخص کن بیاد یا نیاد ؟" کمی فکر کرد و گفت :"قبول همین امشب." بعد ادامه داد:"راستی حواسم نبود چه شبی بهتر از امشب ؟ امشب شب تولد امام حسن عسگری (ع) هم هست." بعد انگار که در حال حرف زدن با یکی از نیروهایش باشد گفت:"پس همین امشب مفهومه ؟" دوباره خنده ام گرفت و گفتم:" چه حرفهایی می زنی امشب ابراهیم مگه میشه؟" مدتی گذشت که احساس درد کردم و حالم بد شد . ابراهیم حال مرا که دید ترسید و گفت:"بابا تو دیگه کی هستی! شوخی هم سرت نمیشه پدر صلواتی ؟" دردم بیشتر شد ابراهیم دست و پایش راگم کرده بود و از طرفی هم اشک توی چشم هایش حلقه زده بود .پرسید:"وقتشه ؟" گفتم:"آره." سریع آماده شد و مرا به بیمارستان رساند. همان شب مصطفی به دنیا آمد حنین شهید @Childrenofhajqasim1399
هدایت شده از .
پدر پسری انگشتر هاشونو ست کردن🙃💔
•🙃❤‍🩹• بعضیا میگن: اصلا رفاقت با شهدا چه معنی میده؟! چرا باید رفیق شهید انتخاب کنیم؟! باید عرض کنم خدمتشون که... ذغال های خاموش رو کنار ذغال های روشن می گذارند تا روشن بشه، چون همنشینی اثر داره پس رفیقی رو انتخاب کنید که به شما انرژی و معنویت ببخشه
🍃امام‌زمان‌ارواحنافداه‌منتظرشماست؛ قلب‌خودراپاڪ‌ڪنیدوهمچنان‌ محڪم‌و استواربرعقیده‌وایمان‌خودباشیدو زمان‌رابرا؎ظهورحضرتش‌آماده‌و مهیاسازید..! مگرنمیبینۍڪہ‌ظلم‌سراسرگیتۍرا فراگرفتہ‌ومهد؎فاطمہ‌ ارواحنافداه‌سربازمۍطلبد 🕊 ♥️
🌱 خدایا! می‏خواهم فقیری بی‌‏ نیاز باشم، که جاذبه ‏های مادی زندگی، مرا از زیبایی و عظمت تو غافل نگرداند. 🌷
هدایت شده از • انتصار •
~🕊 اگر انسان سرش را بہ سمت آسمان بالا بیاورد و ڪارهایش را براۍ رضاے خدا انجام دهد ، مطمئن باش زندگے اش عوض مۍشود.
ڪسـانی ڪہ بـــــرای هـدایت دیـگـــران تــلاش مـی ڪنـنـد؛ بہ جای مردن، شهید می شوند... 🪴
راوۍ‌مۍگفت: شھـداۍزیادۍراایـن‌رودخانھ‌با خـود‌بُـردپس‌اینجا‌ارونـدنیسـت دستانت‌رابہ‌آب‌بزטּوفاتحھ‌بخواטּ اینجاتنھاگلزارشھداۍآبۍدنیاست! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🖇⃟🗞¦⇢