هدایت شده از بیسیمچی مدیا 🎬
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تشکر رهبر انقلاب از کادر درمان و مجموعه بهداشت پس از دریافت دُز دوم واکسن ایرانی کرونا
@Bisimchimedia
بابنئءآدم
لایِفتِنَنَکُمُالشیطان
مباداشیطانفریبدهدشمارا🌪
۲۷اعراف🌱
@Childrenofhajqasim1399
🖤پاره ای از زندگی شهید🖤
وقتی به خانه🏠 مي آمد ، من ديگر حق نداشتم كار كنم .☺️
بچه👶را عوض می كرد ، شير 🍼برايش درست می كرد . سفره را می انداخت و جمع می كرد ، پابه پای من می نشست ، لباس ها👕 را مي شست ، پهن می كرد ، خشڪ می كرد و جمع می كرد .
آن قدر محبت ❤️به پاي زندگی می ريخت ڪه هميشه به او می گفتم : درسته كه كم می آیی خانه ؛ ولی من تا محبت های تو را جمع كنم ، برای يڪ ماه ديگر وقت دارم .😉
نگاهم 👀می كرد و می گفت : تو بيش تر از اين ها به گردن من حق داری .
يڪ بار هم گفت : من زودتر از جنگ تمام می شوم وگرنه ، بعد از جنگ به تو نشان می داد تمام اين روزها را چه طور جبران می كردم.
#خاطره
#شهید_همت
میگفتکھ:↓
مواظبچشماتباش"
نکنھبہچیز؎نگاهکنۍکھاوندنیابگۍ
ا؎ڪاشکوربودم :)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
--------------------
.
‹خوزستان…!(:›
.
#حاج_قاسم
#نشرشباشما
تازگیـاخبردارشدیمڪہپلیسۍتوسطاغتشاشگرا
توۍشلوغۍاخیرخوزستان شهیدشده-!
اینپلیسهمونپلیسیبوڪہچندوقتپیشبہ همونروستاهایمحرومآبرسانۍمیڪرد
ارھرفقـٰا ..
پلیسآبداد/پلیسخــونداد((:💔'
#رمان_یادت_باشد
#پارت_بیست_پنجم
گفت:« هرچی نظر تو باشه ولی به نظرم زیاده.»
میوه هارا داخل سبد ریختم و مشغول خشک کردن آنها شدم.
گفتم:«پس میگیم ۳۰۰ تا،ولی دیگه چونه مزن!»
پدرم خندید.
گفت:«مهریه و کی داده،کی گرفته!»
به زور جلوی خنده ام را گرفتم.نگاه های پدرم نگاه غریبی بود،انگار
باورش نمی شد با فرزانه ی کوچکی که همیشه بهانه آغوش پدر را میگرفت و دوست داشت ساعت عا با او هم بازی شود، صحبت مهریه و عروسی میکند.
همه چیز را برای پذیرایی آماده کرده بودم.اولین باری نبود که مهمان داشتیم، ولی استرس زیادی داشتم.چندین بار چاقو ها و بشقاب هارا دستمال می کشیدم.
فاطمه سر به سرم می گذاشت.مادرم به آرامی با پدرم صحبت می کرد. حدی میزدم درباره تعداد سکه های مهریه باشد.
بالاخره مهمان ها رسیدند.
احوال پرسی که کردم به آشپزخانه برگشتم. برای بار چندم چاقوهارا دستمال کشیدم،ولی تمام حواسم به حرف های بود که داخلپذیرایی
ردوبدل می شد.
عمه گفت:«داداش! حالا که جواب آزمایش اومده،اگه اجازه بدید فردا فرزانه و حمید برن بازار حلقه بخرن. جمعه هفته بعد هم عقدکنان بگیریم.»
تا صحبت حلقه شد....
به روایت همسر شهید حمید سیاهکلی مرادی
ادامه دارد....
کپی/اصکی❌
💝|•@Childrenofhajqasim1399
یہلحظہفڪرڪݧ...
امامزماݧبخوادگوشیتـوچڪکنہ!
لبخنـدمیزنہیااشڪتوچشمـاشجمعمیشہ :)؟
#رفیقحواستبہمحتویاتگوشیٺهست ؟؟🙂