eitaa logo
آمال|amal
351 دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
1.8هزار ویدیو
31 فایل
زهرا صادق پور هستم🌱💚 اینجا منم و نقاشیام و بوکمارکام اینجا رو یه دختر دهه هشتادی کوچولو داره اداره میکنه تهران
مشاهده در ایتا
دانلود
درست مثل یک کلیپ آموزشی،بیش ازسی بارآن فیلم رانگاه کرد،طوری که کامل چم وخم کاررایادگرفت.بقیه ی مرغ هاراحتی خیلی حرفه ای تروسریع ترازمن پاک کرد. شام راکه خوردیم،طبق معمول نگذاشت مادرم ظرف هارابشوید.گفت:"من وفرزانه میشوریم.کنارظرف شستن حرفامونم میزنیم."من ظرفهارامیشستم وحمیدآنهاراآب میکشید.این وسط گاهی ازاوقات شیطنت میکردوروی سروصورتم آب می پاشید. به حمیدگفتم:"میدونی آرزوی دوره ی نامزدی من چیه؟"،باخنده گفت:"چیه؟نکنه برای اون شش میلیون نقشه کشیدی؟"گفتم:"اون که نیازبه نقشه کشیدن نداره. حمیدآقاهرچی داره مال منه،من هم هرچی دارم مال حمیدآقاس."گفت:"حالابگوببینم چیه آرزوهات.کنجکاوشدم بشنوم." گفتم:"اولین آرزوم اینه که ازدانشگاه تاخونه قدم بزنیم وباهم باشیم.دومی هم اینکه باهم تابالای کوه میلداربریم. من اون موقع که کوچکتربودم باداییم تاپای کوه رفتم،ولی نشدبالابریم."حمیدگفت:"خوشم میادآدم قانعی هستی ها،آرزوهای ساده ای داری.دانشگاه تاخونه روهستم،ولی کوه روقول نمیدم،چون الان شده بخشی ازپادگان ومحل کارما.سخت اجازه بدن که بخوایم بریم بالای کوه." خداحافظی مان داخل حیاط نیم ساعتی طول کشید.حمیدگفت:"فردامرخصی گرفتم برم سنبل آباد.میخوایم باغ گیلاسمون روبیل بزنیم.بابادست تنهاست،میرم کمک کنم."گفتم:"توروخدامراقب باش.من همیشه ازجاده الموت میترسم.آهسته رانندگی کنید.هروقت هم رسیدین به من زنگ بزن." ساعت ده صبح تازه مشغول مروردرسهایم شده بودم که حمیدپیام داد:"صبح آلبالوییت بخیر!"حدس زدم که ازسنبل آبادکناردرخت های آلبالووگیلاسشان پیام میدهد.ازقزوین تاسنبل آبادهفتادکیلومترراه بود؛ روستایی درمنطقه ی الموت،بسیارسرسبز،کنارکوه های زیبایی که اکثراوقات بلندی کوه هاداخل مه گم میشد.خانه ی پدری حمیدداخل این روستاکناریک رودخانه ی باصفاست. تماس که گرفتم،متوجه شدم حدسم درست بوده است.بعدازاحوال پرسی گفت:"ببین فرمانده،این درخت بزرگ آلبالویی که کنارش وایستادم مال شماست. کسی حق نداره به این درخت نزدیک بشه."من رابه القاب مختلف صدامیزد.من پیش دیگران حمیدصدایش میکردم،ولی وقتی خودمان بودیم میگفتم حمیدم!دوست داشتم به خودش بقبولانم که دیگرفقط برای خودش نیست؛برای من هم هست!سرشوخی رابازکردم وگفتم:"پسرسنبل آبادی،ازکی تاحالامن شدم فرمانده؟"خندیدوگفت:"توخیلی وقته فرمانده ای،خبرنداری." اولین تماسمان پنجاه وهفت دقیقه طول کشید!پشت گوشی شنیدم که برادرش اذیتش میکردوبه شوخی گفت:"حمید!تودیگه خیلی زن ذلیلی!آبروبرای مانذاشتی!"حمیداحترام بزرگ تر بودن برادرش راداشت.چیزی به حسن آقانگفت،ولی به من گفت:"من زن ذلیل نیستم،من زن شهیدم!من ذلت زده نیستم!"مرامش یک چیزی مثل همان دیالوگ فیلم"فرشته هاباهم می آیند"بود:"مردبایدنوکرزن وبچه اش باشه." ازسنبل آبادکه برگشت،کلی گردووفندق آورد.یک پارچه وسط آشپزخانه انداخته بودیم ومشغول شکستن گردوهابودیم که به حمیدگفتم:"عزیزم!اگه یه چیزی بگم ناراحت نمیشی؟"گفت:"نه بابا!راحت باش"گفتم:"میشه این دفعه که رفتی سلمونی،ریشاتواون مدلی کوتاه کنی که من میگم؟دوست دارم مدل محاسن وموهاتوعوض کنی. "گفت:"چه مدلی دوست داری بزنم؟ماشین اصلاح روبیارخودت بزن،هرمدلی که می پسندی."گفتم:"حمید،دست بردار!حالامن یه حرفی زدم،خودم بلدنیستم که.خراب میشه موهات."گفت:"خودم یادت میدم چطورباماشین کارکنی.تهش این میشه که موهام خراب بشه میرم ازته میزنم!"گفتم:"آخه من تاحالااین کاررونکردم حمید. "جواب داد:"اشکال نداره،یادمیگیری!ظاهروتیپ همسربایدبه سلیقه ی همسرباشه!" آن قدراصرارکردکه دست به کارشدم.خودش یادم دادچطورباماشین کارکنم. محاسن وموهایش رامرتب کردم.ازحق نگذریم چیزبدی هم نشده بود؛تقریباهمان طوری شده بودکه دوست داشتم.ازآن به بعدخودم کف اتاق زیراندازونایلون می انداختم وبه همان سلیقه ای که دوست داشتم موهایش رامرتب میکردم. تقریباهرروزهمدیگررامیدیدیم.خیلی به هم وابسته شده بودیم.یاحمیدبه خانه ی مامی آمد،یامن به خانه ی عمه میرفتم یاباهم میرفتیم بیرون.آن روزهم طبق معمول نزدیک غروب ازخانه بیرون زدیم. پاتوق اصلی ما"بقعه ی چهارانبیاء"بود؛مقبره ی چهارپیامبرویک امامزاده که مرکزشهرقزوین دفن شده اند.آن قدررفته بودیم که کفشدارآنجامارامیشناخت.کفش هایمان رایک جا میگذاشت. به روایت همسر شهید حمید سیاهکلی مرادی نویسنده اقای ملاحسنی ادامه دارد... کپی/اصکی❌ 💝|•eitaa.com/Childrenofhajqasim1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هم اکنون مراسم‍ تعویض پرچم شهر عشق(:💔 مشهد الرضا.... شبکه یک صدا و سیما 🎥 ʝøɨռ↷ https://eitaa.com/Childrenofhajqasim1399
دوستان گل سلام علیکم❣ امیدوارم که حالتون خوب باشه✋🏽 تا اطلاع بعدی اسم کانال به عشاق الحسین تغییر پیدا میکنه🙃 امیدواریم که ترک نکنید و همراهمون باشید🌸
شبکه ۲ حرم ارباب💔😭
میگن روضه دلمردگیه🥀 میگن گریه افسردگیه🚶🏿‍♂ نمی‌دونن خبر ندارن...✋🏻 حسین آغاز زندگیه...🙃❤️
سالگرد شهادتشونه....
۱۶ مرداد سال ۱۳۹۶بود که داعش عکسی را در فضای مجازي منتشر کرد عکسی ازیک جوان ایرانی که نشان می‌داد به دست آن ها اسیر شده. محسن! جوان ۲۶ ساله ایرانی که برای دفاع از حرم حضرت عشق حضرت زینب سلام‌الله‌علیها به سوریه رفته بود. همین عکس از او کافی بود تا دل یک ایران برایش به تپش بیفتد! دوروز بعدیعنی ۱۸ مرداد۱۳۹۶ محسن حججی به آرزویش رسید سربلند و روسفید به نزد ارباب بی‌کفن پرکشید. 🕊💔 @Childrenofhajqasim1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 رهبرانقلاب: حججی عزیز، حجت خداوند در مقابل چشم همگان شد. 🌷 ۱٨ مرداد چهارمین سالگرد شهید حججی و روز بزرگداشت شهدای مدافع حرم 💠 @Childrenofhajqasim1399
از امشب تا آخرین شب قبل از پایان فعالیت کانال یک مداحی میزاریم.♥️🦋
آمال|amal
Γ🌿•• هیئتی ها یاعلی دارد محرم می‌رسد🖤 @Childrenofhajqasim1399 ••🌿」
آنچه در عشاق الحســ♥️ــین گذشت... 🌱مادری گفت حسین و دل ما ریخت بهم 💔...ꔷ͜ꔷ🕊 پست های امروز تقدیم به شهید غلامرضا رهبر 🥀 امیدواریم که از پست هامون خوشتون اومده باشه... ترک نکن بزار رو بی صدا😉 شبتون امام حسینی🌃✋🏽 https://eitaa.com/Childrenofhajqasim1399
🏴 بـسـمـ رب الـحـسـیـن 🏴
🖤 سلام بر محرم 🖤
به عشق اقا امام حسین (عـ)همه با هم ست کنیم؟!🙃 @Childrenofhajqasim1399
دل من لک زده تا کنج حرم گریه کنم... دو قدم روضه بخوانم... دو قدم گریه کنم.... _💔_@Childrenofhajqasim1399
دو هل تا ۲۰۰ تایی شدنمون🤩
علیکم السلام این باز میشه؟ https://eitaa.com/Sohrabizadeh
♥️ ⃟🦋 یکی میگفت حِس میکنم از امام‌زمانَم دور شدم..! دیگه اون نوکر قبل نیستم... رفیق یه نگاه به قَلبت بنداز ببین‌ اصلا جایی برای مَهدیِ فاطِمه عج گذاشتی یا نه؟! ! ‌-------•|📱|•-------‌ @Childrenofhajqasim1399
🕊🖇 ____________________ یاران‌شتاب‌کنید! گویندقافله‌ای‌در‌راه‌است که‌گنهکاران‌ر‌ادر‌آن‌راهی‌نیست! آری؛گنهکاران‌راراهی‌نیست؛ اما‌پشیمانان‌ر‌امیپذیرند @Childrenofhajqasim1399
بعضی ها تو این بمیر بمیر شهید میشن بله رفیق... در شهادت بازِ بازِ....💔🥀 خوشبسعادتت خوشبسعادتت... 🌱🥀 @Childrenofhajqasim1399
”حــواس‌پرتۍ‌در‌نماز!“ واسہ‌خیلیامون‌پیش‌اومدھ ‌بہ‌خودمون‌ڪہ‌میایم‌مۍبینیم تو‌نماز‌مون‌بہ‌ڪلے‌چیزا‌فڪر‌کردیم💭!' راه‌حلۍ‌هم‌بہ‌ذهنمون‌نرسیدھ رفیــق‌فرض‌ڪن‌شما‌دارۍ ‌باڪسی‌حرف‌میزنی‌یا‌درد‌دل‌میڪنی بعدش‌متوجہ‌شی‌طرف‌مقابلت اصلا‌حواسش‌بہ‌حرفا؎تونیست☝️🏽!- دلـخور‌نمیشۍ؟میشۍدیگہ . . . بحث‌هواس‌پرتی‌در‌نماز‌هم‌همینہ شما‌تو؎نماز‌دار؎باخدا‌حرف‌میزنۍ خدا‌هم‌همینطور؎‌با‌ذوق‌داره‌بہ‌حرفات گوش‌میده.اونوقت‌زشت‌نیس‌‌حواست ‌جای‌دیگہ‌ا؎‌باشہ؟(: قبل‌نماز‌تون‌بهش‌فڪر‌کنین‌خود‌بہ‌خود‌ دیگہ‌حواستون‌جای‌دیگہ‌نمیرھ🌿•• -یادت‌باشہ‌خدا‌بخشنده‌و‌رحیمہ . .