eitaa logo
{نـٰامـہ‌ای‌نـٰاشــنـٰاس²🤞}
113 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
640 ویدیو
3 فایل
سلام کانال قبلیمون مسدود شده تا یکماه این کانالمون نیاز به حمایت داره🥺💔👋
مشاهده در ایتا
دانلود
مقدمه کتاب پسرک فلافل فروش 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 در روزگاري که جامعهي بيهويت غرب، از نبود اسطورههاي واقعي رنج ميبرد، و براي مخاطبان خود آرنولد و بتمن و مرد عنکبوتي و صدها قهرمانهاي پوشالي ميسازد، ما قهرمانان واقعي داريم كه ميتوانند براي همهي جوامع انساني الگوي واقعي باشند. در روزگاري که امريکا و اسرائيل به کالهکهاي هستهاي خود مينازند، محور مقاومت با سيلي محکمي که بر صورت استکبار زده است، کالهکهاي هستهاي غرب را بيتأثيرترين سالح نظامي دنيا کرده. رخدادهاي سالهاي اخير و واکنشهاي جوانان نسل سوم انقالب و جانفشانيهاي اين نسل به همگان ثابت کرد که اين جوانان جنگنديده و انقالبنچشيده، از جوانان پرشور 1357 انقالبيترند. وقتي بر چهرهي نوراني مقام معظم رهبري بنگري و امام خميني را تصور کني، همين ميشود که پرشورتر از نسل اول انقالب آمادهاي باالترين دارايي خود را فداي اسالم و انقالب نمايي ... آري، نسل سوم انقالب ما اگر چه ابراهيم هادي ندارد، جواناني دارد که کپي برابر اصل شهداي جنگ تحميلي هستند، کپي برابر اصل شهيد هادي ...
پسرك فلافل فروش 🌸🌙🌸🌙🌸🌙🌸🌙🌸🌙 اما حكايت اين مجموعه به جواني اختصاص دارد كه عالقهي عجيبي به شهيد ابراهيم هادي داشت. هميشه سعي ميکرد مانند ابراهيم باشد، تصويري از شهيد هادي را جلوي موتورش و در اتاق خودش زده بود که بسيار بزرگ بود. با اينكه بعد از جنگ به دنيا آمده بود و چيزي از آن دوران را نديده بود، ولي شهدا را خوب ميشناخت. كتاب سالم بر ابراهيم را بارها خوانده بود و مانند بسياري از جوانان اين سرزمين، ميخواست ابراهيم را الگوي خود قرار دهد. نوع لباس پوشيدن و برخورد و گفتار و رفتار او همهي دوستان را به ياد شهيد ابراهيم ميانداخت. او ابراهيم هادي از نسل سوم انقالب بود. اجازه بدهيد كمتر حاشيه برويم. برخي دوستان به ما ميگفتند ابراهيم هادي براي دوران جنگ بود. در آن زمان همهي مردم انقالبي و ... بودند. اما حاال ديگر دوران اين حرف ً ها تمام شده، اصال نميشود آنگونه زندگي كرد. اما جواب ما براي آنان كه اين تفكر را دارند، زندگي آقا هادي ذوالفقاري است؛ جواني كه زندگياش، رفتار و اخالقش براي ما درس شد. و نشان داد كه خلق و خوي ابراهيم هادي را خوب فراگرفته. پس با هم اين اوراق را ورق ميزنيم تا هادي نسل سوم را بهتر بشناسيم 🌸🌙🌸🌙🌸🌙🌸🌙🌸🌙🌸🌙🌸 @amamzamaniha2
پسرک فلافل فروش 🌸🌙🌸🌙🌸🌙🌸🌙🌸🌙🌸🌙🌸🌙 اوايل كار بود؛ حدود سال 1386 .به سختي مشغول جمعآوري خاطرات شهيد هادي بوديم. شنيدم كه قبل از ما چند نفر ديگر از جمله دو نفر از بچههاي مسجد موسي ابن جعفر 7 چند مصاحبه با دوستان شهيد گرفتهاند. سراغ آنها را گرفتم. بعد از تماس تلفني، قرار مالقات گذاشتيم. سيد علي مصطفوي و دوست صميمي او، هادي ذوالفقاري، با يك كيف پر از كاغذ آمدند. سيد علي را از قبل ميشناختم؛ مسئول فرهنگي مسجد بود. او بسيار دلسوزانه فعاليت ميكرد. اما هادي را براي اولين بار ميديدم. آنها چهار مصاحبه انجام داده بودند كه متن آن را به من تحويل دادند. بعد هم دربارهي شخصيت شهيد ابراهيم هادي صحبت كرديم. در اين مدت هادي ذوالفقاري ساكت بود. در پايان صحبتهاي سيد علي، رو به من كرد و گفت: شرمنده، ببخشيد، ميتونم مطلبي رو بگم؟ گفتم: بفرماييد. هادي با همان چهرهي با حيا و دوستداشتني گفت: قبل از ما و شما چند نفر ديگر به دنبال خاطرات شهيد ابراهيم هادي رفتند، اما هيچ كدام به چاپ كتاب نرسيد! شايد دليلش اين بوده كه ميخواستند خودشان را در كنار شهيد مطرح كنند. بعد سكوت كرد. همينطور كه با تعجب نگاهش ميكردم ادامه داد: 🌸🌙🌸🌙🌸🌙🌸🌙🌸🌙🌸🌙🌸 @amamzamaniha2
پسرك فلافل فروش 🌸🌙🌸🌙🌸🌙🌸🌙🌸🌙🌸🌙🌸 خواستم بگويم همينطور كه اين شهيد عاشق گمنامي بوده، شما هم سعي كنيد كه ... فهميدم چه چيزي ميخواهد بگويد، تا آخرش را خواندم. از اين دقت نظر او خيلي خوشم آمد. اين برخورد اول سرآغاز آشنايي ما شد. بعد از آن بارها از هادي ذوالفقاري براي برگزاري يادوارهي شهدا و به خصوص يادوارهي شهيد ابراهيم هادي كمك گرفتيم. او بهتر از آن چيزي بود كه فكر ميكرديم؛ جواني فعال، كاري، پرتالش اما بدون ادعا. هادي بسيار شوخطبع و خندهرو و در عين حال زرنگ و قوي بود. ايدههاي خوبي در كارهاي فرهنگي داشت. با اين حال هميشه كارهايش را در گمنامي انجام ميداد. دوست نداشت اسم او مطرح شود. مدتي با چاپخانههاي اطراف ميدان بهارستان همكاري ميكرد. پوسترها و برچسبهاي شهدا را چاپ ميكرد. زير بيشتر اين پوسترها به توصيهي او نوشته بودند: جبههي فرهنگي، عليه تهاجم فرهنگي ـ گمنام. رفاقت ما با هادي ادامه داشت. تا اينكه يك روز تماس گرفت. پشت تلفن فرياد ميزد و گريه ميكرد! بعد هم خبر عروج ملكوتي سيد علي مصطفوي را به من داد. سال بعد همهي دوستان را جمع كرد و تالش نمود تا كتاب خاطرات سيد علي مصطفوي چاپ شود. او همهي كارها را انجام ميداد اما ميگفت: راضي نيستم اسمي از من به ميان آيد. كتاب همسفرشهدا منتشر شد. بعد از سيد علي، هادي بسيار غمگين بود. نزديكترين دوست خود را در مسجد از دست داده بود. هادي بعد از پايان خدمت چندين كار مختلف را تجربه كرد و بعد از آن، 🌸🌙🌸🌙🌸🌙🌸🌙🌸🌙🌸🌙🌸 @amamzamaniha2
برای امشب کافیه شب های دیگر هم قرار میدیم
هدایت شده از منتظران مهدی³¹³
مزاحتون نمی شوم بفرمایید میدانم روزتون را تازه باز کردید ان شاء الله موقع قرار برمیگردم تا رفت برگشتم دونفر باخودتون بیارید ثواب میکنید
سلام علیکم ناحله گامهای عاشقی دومدافع پایان عشق عاشق شدم بانوی پاک زهرا بانو مقصودم از عشق سرباز تاریکی شب خیلی خوندم ولی به یاد ندارم
@mahlgharoman اینم لینک کانال رمان رفیقمه اسم رمان:مه‌لقا رمان قشنگیه ماجرای های مختلفی میوفته و خیلی هیجانی هست🙂 خوشحال میشم عضو بشید🌸✨