میگفت:
امام زمانه،
امام جمعه نیست ڪه فقط جمعه ها به فڪرشی..!/:
|💛🌿|
پیش آقا امام زمان بودمـ...🙂
آقا داشت کارامو...⚠️❌
گناهمو....🙃❌
میدید وگریه میکرد....😣
گفتم :آقا.....🗣
گفت :جان آقا....:)
به من نگو آقا بگو بابا!!!....🙂
سرمو انداختم پایین😞
و گفتم :)↯
بابا شرمندم از گناه....:/💔
آقا گفت:)↯
نبینم سرت پایین باشه ها...!👀
عیب نداره بچه هر کاری کنه،...
پای باباش مینویسن.....🙃💔
میفهمےیعنےچے...!؟
✿−−−−−−−−✿
📀⃟🖤¦
*گفتگوی دوتا خانم یکی محجبه یکیشون بی حجاب* 👇👇👇
*بهش گفتم: امام زمان عج رو دوست داری؟*
*گفت: آره ! خیلی دوسش دارم*
*گفتم: امام زمان حجاب رو دوست داره یا نه؟*
*گفت: آره!*
*گفتم : پس چرا کاری که آقا دوست داره انجام نمیدی؟*
*گفت: خب چیزه!…. ولی دوست داشتن امام زمان عج به ظاهر نیست ، به دله*
*گفتم: از این حرف که میگن به ظاهر نیست ، به دله بدم میاد*
*گفت: چرا؟*
*براش یه مثال زدم:*
*گفتم: فرض کن یه نفر بهت خبر بده که شوهرت با یه دختر خانوم دوست شده و الان توی یه رستوران داره باهاش شام می خوره. تو هم سراسیمه میری و می بینی بله!!!! آقا نشسته و داره به دختره دل میده و قلوه می گیره.عصبانی میشی و بهش میگی: ای نامرد! بهم خیانت کردی؟*
*بعد شوهرت بلند میشه و بهت میگه : عزیزم! من فقط تو رو دوست دارم. بعد تو بهش میگی: اگه منو دوست داری این دختره کیه؟ چرا باهاش دوست شدی؟ چرا آوردیش رستوران؟ اونم بر می گرده میگه: عزیزم ظاهر رو نبین! مهم دلمه! دوست داشتن به دله…*
*دیدم حالتش عوض شده*
*بهش گفتم: تو این لحظه به شوهرت نمیگی: مرده شور دلت رو ببرن؟ تو نشستی با یه دختره عشقبازی می کنی بعد میگی من تو دلم تو رو دوست دارم؟ حرف شوهرت رو باور می کنی؟*
*گفت: معلومه که نه! دارم می بینم که خیانت می کنه ، چطور باور کنم؟ معلومه که دروغ میگه*
*گفتم: پس حجابت….*
*اشک تو چشاش جمع شده بود*
*روسری اش رو کشید جلو*
*با صدای لرزونش گفت: من جونم رو فدای امام زمانم می کنم ، حجاب که قابلش رو نداره*
*از فردا دیدم با چادر اومده*
*گفتم: با یه مانتو مناسب هم میشد حجاب رو رعایت کرد!*
*خندید و گفت: می دونم ! ولی امام زمانم چــــــادر رو بیشتر دوست داره*
*می گفت: احساس می کنم آقا داره بهم لبخنــــــــــد می زنه.*
*حالا اگه خوشت اومد بازنشر کن.....*
*آجرکم الله یا صاحب الزمان*
🥀🥀
*تا جایی که میتونید ارسال کنید برا گروهایی ک هستین برا دوستان برا همه*
*اجرتون با قرآن و صاحب الزمان*
عشــــق یعنی:
همان لحظهاے ڪه نگاهت را
از نامحرمے میگیری تا
مهدےِفاطمه نگاهت ڪند...
مراقبدلآقاباشیم... :)💔
#تلنگرانہ🌱
دیدی وقتی یه آشنای قدیمی رو میبینی چطور باهاش گرم میگیری؟😃
هی میگی دلم برات تنگ شده!
ولی...
یه آقایی هست...💔
هیچکس بهش نمیگه دلم برات تنگ شده!
حواسمون به امام زمانمون باشه✋🏻
نکنه بین شلوغی های زندگی
فراموششون کنیم...🥀
#اللهمعجللولیڪالفرج
#امام_زمان
#سلام_ارباب_دلم
#حسین_جان💔
وقتِ افطار که در اوجِ عطش بیحالم
صحنه ای در نظرم میرسد و مینالم
ظهرِ گرما و بیابان و تنِ غرقِ به خون
یادِ خشکیِ لبِ مردِ تهِ گودالم...💔
_یا_ابا_عبدالله
اگه سر سفره افطار به کسی که کنارمان نشسته بگوئیم : روزه ات قبول باشه ، اون چی جواب میده ؟
حتما میگه: ازشمام قبول باشه و ممنونم و کلی بهمون محبت میکنه .
حالا اگه سر افطار سرمون رو بالا بگیریم و به امام زمان (عج) عرض کنیم : آقاجون روزه تون قبول ، مطمئن باشید آقا هر جوابی بدهند ، دعاشون در حقمون مستجابه .
من سر سفره افطار میگم: آقاجون روزتون قبول باشه و امید دارم به اینکه آقا بفرمایند: از شمام قبول باشه ، عاقبت بخیر بشی .🙂
این پیام رو اینقدر منتشر کنین که همه سر افطار با امام زمان (عج) حرف بزنن و به یاد حضرت مهدی(عج) باشن و برای ظهورش دعا کنند.❤️🙂
{نـٰامـہاینـٰاشــنـٰاس²🤞}
پسرک فلافل فروش 🌸🌙🌸🌙🌸🌙🌸🌙🌸🌙🌸🌙🌸 پدرومادر خوشحال بودم كه خداوند سرنوشت ما را در خانهي خودش رقم زده بو
پسرک فلافل فروش
🌸🌙🌸🌙🌸🌙🌸🌙🌸🌙🌸🌙🌸🌙
آن روزها
مادر شهيد
در خانوادهاي بزرگ شدم كه توجه به دين و مذهب نهادينه بود. از روز
ِ اول به ما ياد داده بودند كه نبايد گرد گناه بچرخيم. زماني هم كه باردار
ميشدم، اين مراقبت من بيشتر ميشد.
سال 1367 بود كه محمدهادي يا همان هادي به دنيا آمد. پسري بود بسيار
دوستداشتني. او در شب جمعه و چند روز بعد از ايام فاطميه به دنيا آمد. يادم
هست كه دهه فجر بود. روز 13 بهمن.
وقتي ميخواستيم از بيمارستان مرخص شويم، تقويم را ديدم كه نوشته
بود: شهادت امام محمد هادي 7
براي همين نام او را محمدهادي گذاشتيم. عجيب است كه او عاشق و
دلدادهي امام هادي شد و در اين راه و در شهر امام هادي 7 يعني سامرا به
شهادت رسيد.
هادي اذيتي براي ما نداشت. آنچه را ميخواست خودش به دست ميآورد.
از همان كودكي روي پاي خودش بود. مستقل بار آمد و اين، در آيندهي
زندگي او خيلي تأثير داشت.
زمينهي مذهبي خانواده بسيار در او تأثيرگذار بود. البته من از زماني كه
اين پسر را باردار بودم، بسيار در مسائل معنوي مراقبت ميكردم. هر چيزي را
نميخورد.
گمنام:
🌸🌙🌸🌙🌸🌙🌸🌙🌸🌙🌸🌙🌸
@amamzamaniha2
پسرک فلافل فروش
🌸🌙🌸🌙🌸🌙🌸🌙🌸🌙🌸🌙🌸🌙
کودکي
خيلي در حالل و حرام دقت ميكرد. سعي ميكردم كمتر با نامحرم
برخورد داشته باشم.
آن زمان ما در مسجد فاطميه بوديم و به نوعي مهمان حضرت زهرا 3
من يقين دارم اين مسائل بسيار در شخصيت او اثرگذار بود. هر زمان
مشغول زيارت عاشورا ميشدم، هادي و ديگر بچهها كنارم مينشستند و با
من تكرار ميكردند.
وضعيت مالي خانوادهي ما متوسط بود. هادي اين را ميفهميد و شرايط را
درك ميكرد. براي همين از همان كودكي كمتوقع بود.
در دورهي دبستان در مدرسهي شهيد سعيدي بود. كاري به ما نداشت.
خودش درس ميخواند و...
از همان ايام پسرها را با خودم به مسجد انصارالعباس ميبردم. بچهها را در
واحد نوجوانان بسيج ثبت نام کردم. آنها هم در کالسهاي قرآن و اردوها
شرکت ميکردند.
دوران راهنمايي را در مدرسهي شهيد توپچي درس خواند. درسش بد نبود،
اما كمي بازيگوش شده بود. همان موقع كالس ورزشهاي رزمي ميرفت.
مثل بقيهي هم سن و سالهايش به فوتبال خيلي عالقه داشت.
سيكلش را كه گرفت، براي ادامهي تحصيل راهي دبيرستان شهدا گرديد.
اما از همان سالهاي اوليهي دبيرستان، زمزمهي ترك تحصيل را كوك كرد!
ميگفت ميخواهم بروم سر كار، از درس خسته شدهام، من توان درس
خواندن ندارم و...
البته همه اينها بهانههاي دوران جواني بود. در نهايت درس را رها كرد.
مدتي بيكار و دنبال بازي و... بود. بعد هم به سراغ كار رفت.
ما كه خبر نداشتيم، اما خودش رفته بود دنبال کار. مدتي در يک توليدي و
بعد مغازهي يكي از دوستانش مشغول فلافل فروشي شد.
گمنام:
🌸🌙🌸🌙🌸🌙🌸🌙🌸🌙🌸🌙🌸
@amamzamaniha2
پسرک فلافل فروش
🌸🌙🌸🌙🌸🌙🌸🌙🌸🌙🌸🌙🌸🌙
پسرك فلافل فروش
يكي از جوانان مسجد
كار فرهنگي مسجد موسي ابن جعفر 7 بسيار گسترده شده بود. سيد
علي مصطفوي برنامههاي ورزشي و اردويي زيادي را ترتيب ميداد.
هميشه براي جلسات هيئت يا برنامههاي اردويي فالفل ميخريد. ميگفت
هم سالم است هم ارزان.
يك فالفلفروشي به نام جوادين در خيابان پشت مسجد بود كه از آنجا
خريد ميكرد.
شاگرد اين فالفلفروشي يك پسر با ادب بود. با يك نگاه ميشد فهميد
اين پسر زمينهي معنوي خوبي دارد.
بارها با خود سيد علي مصطفوي رفته بوديم سراغ اين فالفلفروشي و با اين
جوان حرف ميزديم. سيد علي ميگفت: اين پسر باطن پاكي دارد، بايد او را
جذب مسجد كنيم.
براي همين چند بار با او صحبت كرد و گفت كه ما در مسجد چندين
برنامهي فرهنگي و ورزشي داريم. اگر دوست داشتي بيا و توي اين برنامهها
شركت كن.
حتي پيشنهاد كرد كه اگر فرصت نداري، در برنامهي فوتبال بچههاي
مسجد شركت كن. آن پسرك هم لبخندي ميزد و ميگفت: چشم. اگر
فرصت شد، مييام.
🌸🌙🌸🌙🌸🌙🌸🌙🌸🌙🌸🌙🌸
@amamzamaniha2
هدایت شده از تـڪاوࢪآن جــنــگ نـࢪم:)↯
چه تقارن عجیبی!
پایان اعتبار کارت ملی ١۴٠١/٠١/١٨
تاریخ شهادت ١۴٠١/٠١/١٨
#شهید_دارایی
🆔@k_kh_t_asheghane_velayat
به قولِ یه بنده خدایی
چی به سرمون اومده که از دردِ همدیگه
خندمون میگیره ؟!
وقتی تو روضه ها تعریف میکردن یه عده
به حضرت رقیه میخندیدن برام گنگ بود
ولی الان .. :)
- تاریخ داره تکرار میشه!
#تباهیات
السلام_ایها_غریب
سلام_امام_زمان
مهدی_جانم
#سلاممولاجانم
ایندلاگرڪماستبگوسربیاورم❤️
یاامرڪنڪہیڪدلدیگربیاورم
مولاخلاصہعرضڪنم #دوستدارمت 🤗
دیگرنشدعبارتبهتربیاورم🙂
|🌎|#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج❤️