مارادونا مدتی به خاطر افسردگی پس از ترک اعتیاد در بیمارستان بستری بود، وقتی مرخص شد حرف قشنگی زد:
اونجا دیوانه های زیادی بودند، یكی میگفت من چگوارا هستم، همه باور میكردن!
یكی میگفت من گاندی ام، همه قبول میكردن!
ولی وقتی من گفتم مارادونا هستم، همه خندیدن و گفتن هیچ كس مارادونا نمیشه! اونجا بود كه من خجالت كشیدم كه چه بر سر خودم آوردم!
در این دنیا غرور دمار از روزگار آدم در میاره و دقیقا گرفتار چیزی میشی كه فكر میكنی هرگز در دامش نخواهی افتاد؛
مراقب خودتان باشید برگ ها همیشه زمانی میریزند كه فكر میكنند طلا شدند!
«زکریا بدر علی الجابر» کودک ۶ ساله سعودی در ۲۷ ژانویه (۷ بهمن) در مدینه توسط مرد ۴۰ ساله وهابی به جرم شیعه بودن به طرز وحشتناکی در مقابل چشمان مادرش به قتل رسید.
مقامات سعودی در پی انفعال و بی توجهی مامواران پلیس حاضر در صحنه، با تاخیر دستور بررسی در مورد این پرونده قتل را صادر کردند. سکوت رسانههای سعودی و مقامات رسمی برای اطلاع رسانی در این مورد هم نتوانست از انتشار این خبر و اعلام انزجار جهانی در مورد این جنایت ممانعت به عمل آورد.
در پی رسانهای شدن این خبر و تاکید شاهدان و منابع متعدد بر ضد شیعی بودن این قتل، رسانههای سعودی ضمن تکذیب این موضوع، ادعا کردند فرد مهاجم دچار بیماری روانی بوده و اختلافات فرقهای در این کشور عملا مدتهاست که محلی از اعراب ندارد. این در حالی است که خشونت علیه شیعیان تبعیضی تاریخی در عربستان بوده و خصومت و عداوت وهابیت رسمی عربستان تاکنون شیعیان زیادی را قربانی کرده است.
بیشتر بخوانید: قتل هولناک کودک شیعه عربستانی
پیشتر نیز در پی قتل خاشقجی فهرست بلندبالایی از جنایات متعدد رژیم سعودی منتشر شده بود. حبس، اعدام، تصاحب اموال، تجاوز، شکنجه، تشکیل ارتش سایبری، تشدید نژادپرستی و فرقه گرایی و تقسیمات گروههای اجتماعی از تریبونهای رسمی و غیر رسمی، قتل عام غیرنظامیان یمنی با هدف قرار دادن بیمارستان ها، مدارس، عروسیها، بازارها و … و نیز نسل کشی شیعیان باز هم به واکنش موثر و اقدامات بازدارنده مجامع بین المللی منجر نشد.
عربستان سعودی همواره دولتی سرکوبگرو مستبد بوده واین امرموضوع تازهای نیست. اما شدت اقدامات ناقض حقوق بشر درسال۲۰۱۸ توجه بین المل را جلب کرده.
اين متن واقعا دلتنگ کننده است!
وقتی پشت سر پدرت از پله ها پايين
می روی
و می بينی چقدر آهسته می رود
تازه میفهمی چقدر پير شده !
وقتی مادر بعد از غذا، پنهانی مشتی دارو را می خورد ، تازه میفهمی چقدر درد دارد اما چيزی نمی گويد..
در 10 سالگی : مامان ، بابا عاشقتونم
در 15 سالگی : ولم کنين
در 20 سالگی : مامان و بابا هميشه ميرن رو اعصابم
در 25 سالگی : بايد از اين خونه بزنم بيرون
در 30 سالگی : حق با شما بود
در 35 سالگی : ميخوام برم خونه پدر و مادرم
در 40 سالگی : نميخوام پدر و مادرم رو از دست بدم !
در شصت سالگی: من حاضرم همه زندگيم رو بدم تا پدر و مادرم الان اينجا باشن ...
و اين رسم زندگی است....
چه آرامشی دارد قدردان زحمات پدر و مادر بودن و هيچ زمانی دير نيست حتی همين الان