eitaa logo
این عماریون
384 دنبال‌کننده
230.4هزار عکس
62.3هزار ویدیو
1.4هزار فایل
کانال تحلیلی درباب مسائل سیاسی واجتماعی https://eitaa.com/joinchat/2102525986Cbab1324731
مشاهده در ایتا
دانلود
ایشان هم هست. محمدجعفر، دفاع مقدس درسال  ۱۳۶۵# هستند. 🍃🌷🍃 ایشان را در رشته حسین (ع)🌷 اراک گرفت، و را در رشته از حسین (ع)🌷 تهران. 🍃🌷🍃 به دلیل ماندن از قافله سال ها می خورد همیشه در بود و دوست نداشت به مرگ طبیعی و در دوران پیری بمیرد. 🍃🌷🍃 ایشان ویژه ای به به عنوان و داشت و حدود 20 از عمرش را صرف به های کرد. 🍃🌷🍃 ایشان در دوران تحمیلی، بعد از (شهید محمدجعفر انصاری) در سال 1365# به رفت. 🍃🌷🍃
چندروز بعد....تا صبح بسیار داشتند. از فردا دیگر هیچ خبری نشد، دلم شور می‌زد و نگران بودم اما چیزی نمی‌گفتم روز هیچ خبری نداشتم. 😭 🍃🌷🍃 به همسر یکی از دوستانش به نام آقای قیصری که باهم در تماس بودیم تماس گرفتم، او هم نگران بود،خیلی گریه می‌کرد و من باز کمی به او دلداری می‌دادم با اینکه حال خودم اصلا خوب نبود،😭😭 🍃🌷🍃 و من باز کمی به او دلداری می‌دادم با اینکه حال خودم اصلا خوب نبود، از دلم خبر داشت، بچه‌ها را آرام می‎کردم، مادر و خواهرش تماس می‌گرفتند که از چه خبر.😭😭 🍃🌷🍃 هفت روز بعد همسر آقای قیصری تماس گرفت و گفت که همسرش با او تماس گرفته، مکثی کرد و گفت از از محمد هیچ خبری ندارند و از آن شب دنبالش می‌گردند خودش می‌خواست با شما تماس بگیرد اما نتوانست.😭 🍃🌷🍃 گفتم یعنی چه؟ مگر باهم نبودند؟ گفت نه از هم جدا بودند ولی دستور نشینی که دادند او به عقب برنگشت و گفت تا آخرین لحظه می‌ایستم، این را که گفت دلم ریخت. چه اتفاقی افتاده بود؟😭 🍃🌷🍃
ک جلال ­‌ها را واقعاً با می­‌کرد. طرف می­‌گفت مرخصی می­‌خواهم، می­‌گفت بفرست. می‌­گفت روانی دارم. می‌­گفت بفرست. مشکل دارم، بفرست. بعد هم حالی می­‌کردند که کار و شده! 🍃🌷🍃 یکی از بچه­‌هاکه هنوزهم زنده هستند، یقه را گرفته بود و با حالت طلبکارانه و دعوا می­‌گفت: «تو که کار همه را درست می­‌کنی، چرا مشکل من رو حل نمی­‌کنی؟ من که می­‌دونم از دست تو برمی‌آد، پس چرا برای من کاری نمی­‌کنی؟» جلال می‌­گفت: «من چه کاره‌­ام؟ به بیت🌷کن! برو پیش ! من چه کاره‌­ام؟» از چادر که بیرون آمدم، متوجه نزاع این بنده خدا با جلال شدم.😔 🍃🌷🍃 دستانش پایین بود. را گرفته بود و دعوا می­‌کرد. رفتم جلو و گفتم: «چه خبر؟ چه کارش داری؟» تا چشمش به من افتاد شروع کرد به گریه کردن! 🍃🌷🍃 گفت:«حاج آقای آخوندی! این رو راه میندازه، اما مشکل من رو حل نمی­‌کنه! به همه لطف می‌­کنه، جز به من!» گفتم: «امکان نداره! جلال اهل این حرفا نیست.» 🍃🌷🍃
بعد رو کردم به و گفتم: «راست میگه؟» گفت:«حاج‌­آقا چه کاری از من برمی‌آد؟ قرار بود که دعایی بکنم، مشکلاتش حل بشه! من که نباید بیام داد بزنم که بابا مشکل تو حل شد!» 🍃🌷🍃 جلال حرفش را زده بود. من هم گرفتم، ولی طرف از بس ناراحت و داغ بود، متوجه نشد. به او گفتم: « شما یک مرخصی تو شهری بگیر. برو یک تلفن به خانه بزن، ببین اوضاع و احوال چه طوره.» 🍃🌷🍃 خلاصه آن آقا رفت مرخصی! روز بعد دیدم شیرینی گرفته آورده. پشت تانکر، افتاده بود روی پای جلال و معذرت خواهی: ببخشید مشکل من حل شده بود و خودم خبر نداشتم. 🍃🌷🍃 ها به طرف می‌شدند. شب نیست، بلکه مؤکد است، ولی در بر خودشان کرده بودند. . 🍃🌷🍃 شب‌های هم رنگ و روی خاصی داشت.😭 بعضی از واحد و آسایشگاه بیرون می‌رفتند، داخل شب می‌خواندند. ، ، و ، اینها معمولاً می‌شدند و به و نیاز . 🍃🌷🍃
در آخرين نوبت در حدود 40 آنجا بود و روزی يك دفعه تماس داشتند و تا حدود38 اين روال ادامه داشت. يكی دو روز بود كه خبری نشده بود.😭 🍃🌷🍃 ولي گفته بود كه من ، 2روز ديگر مي آيم...😭😭 من در سال مقدس هميشه آماده خبر بودم ولی خودش می گفت : شما دعا می كنيد كه من نمی شوم يا قابل نيستم ؟😭😭 🍃🌷🍃 سرانجام#شهید غلامرضا سمائی هم درتاریخ   ۱۳۹۵/۸/۷# در به آرزویش که همانا در راه 🤍 بود رسید. 🍃🌷🍃 : مشهد مقدس،  مطهر🌷 ثامن الحجج، علی بن موسی الرضا علیه السلام🌷 🍃🌷🍃
۷۰ دفاع مقدس، لشکر ویژه کربلا "رمضانعلی صحرایی" 🍃🌷🍃 درسال   ۱۳۳۰#  در رستمکلا ، شرقی ترین شهر مازندران در خانواده ای متدین ومذهبی متولدشد. 🍃🌷🍃 متاهل بود و  ۴ فرزند به یادگار دارد جواد ایشان بود که در داشت و مقدس بودند. 🍃🌷🍃 با اینکه زندگی در مناطق زده با سختی ها و دلهره های فراوانی همراه بود،ولی  در دوران جنگ به همراه همسر و 4 فرزندش از مازندران هجرت و در شهر اهواز ساکن شدند. 🍃🌷🍃 به همراه ، و 67 در های در کنار بزرگی چون ، ، ، ، ، ، و حضور داشت. 🍃🌷🍃
۷۰ دفاع مقدس، لشکر ویژه کربلا "رمضانعلی صحرایی" 🍃🌷🍃 درسال   ۱۳۳۰#  در رستمکلا ، شرقی ترین شهر مازندران در خانواده ای متدین ومذهبی متولدشد. 🍃🌷🍃 متاهل بود و  ۴ فرزند به یادگار دارد جواد ایشان بود که در داشت و مقدس بودند. 🍃🌷🍃 با اینکه زندگی در مناطق زده با سختی ها و دلهره های فراوانی همراه بود،ولی  در دوران جنگ به همراه همسر و 4 فرزندش از مازندران هجرت و در شهر اهواز ساکن شدند. 🍃🌷🍃 به همراه ، و 67 در های در کنار بزرگی چون ، ، ، ، ، ، و حضور داشت. 🍃🌷🍃
✨بسم‌الله الرحمن الرحیم ✨و افوض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد ✅سلام علیکم جمیعا عرض ادب و احترام دارم خدمت همه شما عزیزان 🔴یکی از در ، و کردن ماست 🔴مثلاً: بریم بدیم که چی بشه وقتی ادعا میکنیم و و درست میکنیم ولی یه درست و نمیتونیم درست کنیم ؟ 🔴جوابش: ساخت و حاصل فکر ما کشوری بودیم که یه زمانی هم نمیتونستیم تولید کنیم الان به میکنیم ولی کشور دست یه عده است که با نمیگذارند این کنه اگر خیلی از این رو کنار بگذاریم و کار رو به دست خودمون بدیم شک نکنید بهترین رو میتونیم بسازیم 🔴اما رفیق این هم نیست مسئله اینه میخواد با اینجور ، تو از و و بر به حاشیه ببره تا همراهی نکنی و مجبور بشه از این کوتاه بیاد چون اگر ما داشته باشیم اومدن به ترس آور نیست بلکه یک برای از بین بردنش 🔴یه زمانی وقتی رو می‌آورد تو ، ما از به خودش میلرزید و هی میگفت سایه به سر ماست ولی الان چرا اینطور نیست 🔴پس این خواسته تا نداشته باشیم 🔴و اما چی میشه میدونید که اکثر و از و نفع میبرند برای همینه که مشخصی برای شکستن این دو غیرمحبوب تصویب نشده وقتی امتحان شده رو کنار بگذاریم و به میدان بدیم قطعا اینها ورود پیدا میکنند و این دو عوض میشه و درست براشون میشه باید یقه این دو رو گرفت 🔴اینکه ما داشته باشیم با داشتن ماشین خوب نداره به جای اینکه اون ای که توش قدرتمندیم رو کنیم باید رو کرده و بدیم 🔴 زورش اومده از اینکه ما یه روزی برای چند تا به کشور التماس میکردیم الان میسازیم و و میسازیم میسازیم که میتونه که میگن رو سرنگون کنه آره اومده ولی چشمشون دربیاد که اینها فقط و خیلی از این حرفهاست 🔴 که موشک و میسازه و که نمیتونه یه بسازه ، است 🔴برای همین میگم باید افرادی رو کنیم که نگاه داشته باشند های یک از نگاه حضرت اینه که باید و و و با باشه 🔴اینها رو کنید و بهشون بدید 🔴و یه مثال دیگه: بریم به خبر بخونیم ⭕️ از ۶ برند 🔹 از روزانه ۳ میلیون و ۱۶۳ هزار بشکه ای در نخستین ماه ۲۰۲۴ خبر داد و در این ماه را از ۶ برند این سازمان اعلام کرد. 🔹ایران ۱۲ درصد در ماه را به خود اختصاص داده و پس از و سومین بزرگ در این ماه بوده است. 🔹متوسط قیمت در امسال ۸۰ دلار و ۱۴ بوده است. 🔴یه خبر دیگه بخونیم: از ۱۱.۵ درصد به ۷ درصد رسید که نرخ در ۴۰ سال اخیر است. 🔴عده ای در با این نوع خبرها معمولا اینه : چه وقتی معلوم نیست پولش کجا میره و کی میخوره 🔴و اما جواب : میدونید کجا رو نشونه گرفته؟ ما یه روزی همین سه سال پیش نمیتونستیم در روز دویست هزار بفروشیم الان شدیم ٣ میلیون و ١۶٣ هزار در روز معلومه که به میاد چرا؟ چون این نشون میده ما تونستیم از کنیم و رو بفروشیم این یعنی در حال و دیگه روی ما اثر چندانی نداره 🔴سوال اینه پس این کجا میره چرا تو نمیره 🔴ببین رفیق جوابش خیلی ساده است شما تو زندگی شخصی خودت برای و و و این چیزا هیچوقت نمیری خونه ات رو بفروشی رو بفروشی بفروشی به جاش از استفاده میکنی
🌼منتظران ظهور ✨بسم‌الله الرحمن الرحیم ✨و افوض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد ✅سلام علیکم جمیعا عرض ادب و احترام دارم خدمت همه شما عزیزان 🔴یکی از شاخصه های اصلی ، وپای کار بودن مردمه 🔴یعنی اگر مردم امام ، حاضر شوند بلاشک و را اجرا خواهند کرد و همراه است (یدالله مع الجماعه) 🔴به تاریخ دقت کنید امیرالمومنین علی علیه السلام اگر در تاریخ و ماند بخاطر این بود که نبودن 🔴اگر علیه السلام با صلح کرد بخاطر این بود که 🔴اگر سر امام علیه السلام بالای و زن و بچه امام حسین علیه السلام به رفتن بخاطر این بود که تنهاشون گذاشتن 🔴اگر پیروز شد چون مردم امام خمینی ره اومدن و بساط رو کردن 🔴اگر رو شدیم و جلوی همه دنیا ایستادیم چون اومدن و پشت دنیا رو به خاک مالیدیم 🔴هر جای این رو که نگاه کنید ، هر جا پیدا کردن ها شده 🔴حالا یه سوال 🔴دقت کردید میخواد که کاری کنه حضرت نیان؟ 🔴حضرت بارها دارن در مورد هشدار میدن که اگر نیایید میشیم 🔴اگر بیایید سیلی به صورت خواهیم زد 🔴الان زمان و است 🔴الان زمان تقابل با است 🔴هر کس داره در مردم تو میدمه رو قبول کرده وقتی رو به عنوان خودتون کنید در خواهید بود طبق وقتی رو برگزینید شما را از به هدایت خواهد کرد 🔴این حضور به موقع در قطعا عج رو به سمت ما خواهد کرد 🔴این به عج میکنه که ، ما تا پای شماییم 🔴الان زمان برای 🔴رفقا نمونده هااا 🔴مبادا توی این کنید 🔴بیایید عج 🔴به امید خورشید ✅والسلام علیکم و رحمة الله 🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃
✨بسم‌الله الرحمن الرحیم ✨و افوض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد ✅سلام علیکم جمیعا عرض ادب و احترام دارم خدمت همه شما عزیزان 🔴یکی از در ، و کردن ماست 🔴مثلاً: بریم بدیم که چی بشه وقتی ادعا میکنیم و و درست میکنیم ولی یه درست و نمیتونیم درست کنیم ؟ 🔴جوابش: ساخت و حاصل فکر ما کشوری بودیم که یه زمانی هم نمیتونستیم تولید کنیم الان به میکنیم ولی کشور دست یه عده است که با نمیگذارند این کنه اگر خیلی از این رو کنار بگذاریم و کار رو به دست خودمون بدیم شک نکنید بهترین رو میتونیم بسازیم 🔴اما رفیق این هم نیست مسئله اینه میخواد با اینجور ، تو از و و بر به حاشیه ببره تا همراهی نکنی و مجبور بشه از این کوتاه بیاد چون اگر ما داشته باشیم اومدن به ترس آور نیست بلکه یک برای از بین بردنش 🔴یه زمانی وقتی رو می‌آورد تو ، ما از به خودش میلرزید و هی میگفت سایه به سر ماست ولی الان چرا اینطور نیست 🔴پس این خواسته تا نداشته باشیم 🔴و اما چی میشه میدونید که اکثر و از و نفع میبرند برای همینه که مشخصی برای شکستن این دو غیرمحبوب تصویب نشده وقتی امتحان شده رو کنار بگذاریم و به میدان بدیم قطعا اینها ورود پیدا میکنند و این دو عوض میشه و درست براشون میشه باید یقه این دو رو گرفت 🔴اینکه ما داشته باشیم با داشتن ماشین خوب نداره به جای اینکه اون ای که توش قدرتمندیم رو کنیم باید رو کرده و بدیم 🔴 زورش اومده از اینکه ما یه روزی برای چند تا به کشور التماس میکردیم الان میسازیم و و میسازیم میسازیم که میتونه که میگن رو سرنگون کنه آره اومده ولی چشمشون دربیاد که اینها فقط و خیلی از این حرفهاست 🔴 که موشک و میسازه و که نمیتونه یه بسازه ، است 🔴برای همین میگم باید افرادی رو کنیم که نگاه داشته باشند های یک از نگاه حضرت اینه که باید و و و با باشه 🔴اینها رو کنید و بهشون بدید 🔴و یه مثال دیگه: بریم به خبر بخونیم ⭕️ از ۶ برند 🔹 از روزانه ۳ میلیون و ۱۶۳ هزار بشکه ای در نخستین ماه ۲۰۲۴ خبر داد و در این ماه را از ۶ برند این سازمان اعلام کرد. 🔹ایران ۱۲ درصد در ماه را به خود اختصاص داده و پس از و سومین بزرگ در این ماه بوده است. 🔹متوسط قیمت در امسال ۸۰ دلار و ۱۴ بوده است. 🔴یه خبر دیگه بخونیم: از ۱۱.۵ درصد به ۷ درصد رسید که نرخ در ۴۰ سال اخیر است. 🔴عده ای در با این نوع خبرها معمولا اینه : چه وقتی معلوم نیست پولش کجا میره و کی میخوره 🔴و اما جواب : میدونید کجا رو نشونه گرفته؟ ما یه روزی همین سه سال پیش نمیتونستیم در روز دویست هزار بفروشیم الان شدیم ٣ میلیون و ١۶٣ هزار در روز معلومه که به میاد چرا؟ چون این نشون میده ما تونستیم از کنیم و رو بفروشیم این یعنی در حال و دیگه روی ما اثر چندانی نداره 🔴سوال اینه پس این کجا میره چرا تو نمیره 🔴ببین رفیق جوابش خیلی ساده است شما تو زندگی شخصی خودت برای و و و این چیزا هیچوقت نمیری خونه ات رو بفروشی رو بفروشی بفروشی به جاش از استفاده میکنی
. کمربندها را محکم ببندید!! 💚مقام معظم رهبری: "به بنده دادن از در ، که خیالتان از ما راحت باشه، اصلا هم نگران ما نباشید. ما ٩٠ درصد هنوز دست و به کار نبستیم....!" 📣میدانید یعنی چه؟ یعنی صهیونیست جهانی، ، و ، تا الان فقط با ١٠ درصد دست و پنجه نرم میکرده اند....! و هنوز ٩٠ درصد کاملا دست نخورده و به کارگیری نشده است.... یعنی با شدن در ، یهویی ورق برخواهد گشت. یک متفاوت، از دل باشید... و اینکه و ، با آن ، در از پس هم برنمی‌آیند.. یادتان هست: بعضی مغزهای علیلِ مادی‌گرا میگفتند: نیست و همه اینها توهم است!!! تا الان میگفتم: روز به روز به قدرت اضافه خواهد شد. الان میگوییم: ، به زودی خودش را نشان خواهد داد. ان.شاءالله 💚حضرت فرمودند که: " است." این یعنی اینکه اتفاق ، یکی از شناخت و در است.. جنگ نشان داد که کدام کشورها (مثل ) و کدام کشورها (مثل)، همچون سر می ایستند. حتی به قیمت اینکه خودشان درگیر جنگ بشوند.... 📣 را ببندید.
بسم الله النور تقدیم به مجاهدان گمنام، بسیجیانِ حضرت نائب المهدی (عجل‌الله‌تعالی‌فرجه) امام خامنه‌ای (حفظه الله) تا نور به جهان تابیده است هر روز برای هر عید است شما است این نکتهٔ ناب را جهان فهمیده است به نشانهٔ محبت هر بار پیشانی و روی ماهتان بوسیده است هستید زین رو دشمن ز صلابت شما ترسیده است با سعی شما زوال ظلمت پیداست هنگام طلوع است هم جام وجودتان پر از ایمان است هم بادهٔ عشقتان پر از امّید است در جبههٔ و هستید هر جا خبری ز و تهدید است اقدام شما به وقت بحران و خطر شایسته و نیک و درخور تمجید است هرجا که گُل کرد دشمن ز تلاش ابترش نومید است بی‌منت‌ومزد بوده هر کار شما شما ترنّم توحید است ز همه می‌خواهد دستور صریح است باید که تلاش خود مضاعف بکنید امسال که سال است
مجید بودند. قرار بود هفت سال دیگر  از و پرورش بازنشسته بشوند همسرم کلاً به دینی و خاصی داشتند.😭 🍃🌷🍃 جمکران و معصومه(س)🌷 بود، در هم می‌کرد. همچنین بود و حوزوی را دنبال می‌کرد، صالحین شده بود و را می‌داد. 🍃🌷🍃 شون باعث شده بود که با ایشان خیلی باشند. بیشتر بودند تا و . بود و زیادی برایشان می‌گذاشت. بچه‌ها هم بودند.😭😭 🍃🌷🍃 را که بود دیگری داشت. به خاطر و خاصش، زیادی به نشان می‌داد. اما از نظر سعی می‌کرد به هر تایشان . 🍃🌷🍃 همیشه به من می‌گفت دعا کن به مرگ طبیعی از دنیا نروی. برای من هم طلب کن تا در آن دنیا کنار هم باشیم. به جرئت می‌توانم بگویم که لحظه از سرش نیفتاد.😭 🍃🌷🍃
جلسه خواستگاری ما حقیقتا دو جلسه 15 دقیقه بود و هیچ بحث مفصلی انجام نگرفت و در این دو نوبت متوجه ، و ایشان شدم و از ظاهر مهربان محمود دریافتم که فردی  معتقد است. ایشان اعتقاد عجیبی به "ولایت فقیه"  داشت  و در این مورد نیز از لحاظ فکری بسیار نزدیک هستیم و از لحاظ اخلاقی در ایشان هیچ مورد منفی ندیدم. با توکل به ائمه⚘، نریمانی را انتخاب کردم و  در طول دوران زندگی به این انتخاب مطمئن‌تر شدم و خدا را شکر می‌کنم که زندگی مرا با این مرد بزرگ قرار داد.  آقا محمود در جلسه خواستگاری درباره کار خود صحبت کردند که تعداد و مدت زمان ماموریت‌های ایشان زیاد است و خارج از کشور باید بروند و در ادامه گفتند که خیلی زیاد مسافرت می‌روم  و ممکن است روزی هم بر نگردم که ایشان منظورشان "شهادت"🍃⚘🍃 بود ولی کلمه را به زبان نیاوردند و در مورد کار خود صحبت‌های کردند و اینکه ممکن است این مسیر به ختم شود، که در جواب ایشان گفتم آسمانی شدن ویژه آقایان نیست و خانم‌ها نیز می‌توانند آسمانی شوند و نریمانی سکوت کرد.
نریمانی شش ماه از من بزرگتر هستند ولی از لحاظ درسی و تحصیلی در یک سال بودیم و نخستین اعزام شهید سال 92 بود و زمانی که بنده باردار بودم و نمی‌دانستم کجا می‌خواهند بروند. زمان‌هایی بود که ماموریت آقا محمود سه هفته طول می‌کشید و من هیچ سوالی درباره مکان ماموریت ایشان نمی‌کردم  ولی خیلی سخت بود و اوقاتی  از نحوه چمدان  جمع کردن نریمانی متوجه اعزام ایشان  می‌شدم. نریمانی برای اعزام معطلی نداشتند و بار آخر که می‌خواستند بروند حرف‌های جدید زدند. بعد از هر ماه یک هفته در خانه بودند و  یکسال ماموریت‌های ایشان به این شکل ادامه داشت. بارها به محمود گفتم ما را هم سوریه  ببرید تا زندگی کنیم ولی ایشان می‌گفتند زندگی در آنجا با فرزند بسیار سخت است. در اعزام به سوریه هیچ وقت از حرف نمی‌زدند و بر این نکته تاکید داشتند که  پشت جبهه مشغول فعالیت هستند. شاید درست می‌گفتند چون آقا محمود لیاقت  را داشتند.🍃⚘🍃
۷۰ دفاع مقدس، لشکر ویژه کربلا "رمضانعلی صحرایی" 🍃🌷🍃 درسال   ۱۳۳۰#  در رستمکلا ، شرقی ترین شهر مازندران در خانواده ای متدین ومذهبی متولدشد. 🍃🌷🍃 متاهل بود و  ۴ فرزند به یادگار دارد جواد ایشان بود که در داشت و مقدس بودند. 🍃🌷🍃 با اینکه زندگی در مناطق زده با سختی ها و دلهره های فراوانی همراه بود،ولی  در دوران جنگ به همراه همسر و 4 فرزندش از مازندران هجرت و در شهر اهواز ساکن شدند. 🍃🌷🍃 به همراه ، و 67 در های در کنار بزرگی چون ، ، ، ، ، ، و حضور داشت. 🍃🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ بازنشر/تنها فیلم بجا مانده از پدر رهبر معظم انقلاب. 👌ببینید و لذت ببرید. ؛ فرزند این عالم بزرگ است. 🇮🇷
╭━⊰✨﷽✨⊱━╮ 💢 آموزش نه گفتن کودک به کودکان خود بیاموزید به غریبه ها بگویند و و نگویند عمو و خاله. عمو و خاله گفتن موجب ایجاد زمينه اعتماد در کودکان می‌شود و می‌تواند به راحتی آنها را فریب دهد
به روایت از برادر : ما در خانواده سه برادر هستیم؛ من برادر بزرگ‌ترم، قاسم وسطی و هم و خانواده و پدر و مادرمان بود. ۱۰ سالی از بزرگ‌تر بودم و همیشه سعی می‌کردم مثل یک بزرگتر (البته از نظر سنی) از او مراقبت کنم.😔 🍃🌷🍃 چهارشنبه سوری سال ۹۲ هم در معصوم (ع)🌷بودم که دلم طاقت نیاورد و ساعت یک ربع به هفت غروب به زنگ زدم و گفتم بیا 🌷 پیش خودم. دلم شورش را می‌زد. بود و به لحاظ شغلی در چنین روز‌هایی خطرات زیادی او و همکارانش را تهدید می‌کرد.😭 🍃🌷🍃 گفت: سر پست هستم و نمی‌توانم ترک کنم. نسبت به وظیفه بود و را همیشه در می‌گذاشت. حتی دو تا خودکار در جیبش می‌گذاشت که مبادا از خودکار استفاده شخصی بکند.😭😭 🍃🌷🍃 آن شب وقتی خانه آمدم، تقریباً یک ربع به ۱۰ شب بود. یک نفر زنگ زد و گفت: شما برادر هادی هستید؟ گفتم: بله. گفت: همکارش هستم و مجروح شده است. قبلاً هم حین انجام بار شده بود.😔 🍃🌷🍃
برای معرفی شهید امروز سراغ تازه عروسی رفتیم که دامادش را به حجله‌ی شهادت فرستاده و خود زینب‌گونه و استوار راهش را ادامه می‌دهد و وقتی هم‌کلامش می‌شوی، می‌بینی هیچ کم از همسفر شهیدش ندارد و هم‌صحبتی با او هم‌صحبتی با خود افلاکی است. سمیه یل‌هیکل آباد، همسر شهید وقتی شهید را وحید  و وقتی وحیدم می‌گفت، قلبش به تپش می‌افتاد و دلتنگ محبوبش💔 بود.
لطفا از خودتان برایمان بگویید. من سمیه یل‌هیکل آباد، متولد سال 1373 و ساکن تبریزفرزند آخر خانواده هستم. 3 سال با وحید اختلاف سنی داشتیم. دانشجوی دانشگاه پیام نور تبریز هستم. از ازدواجتان بگویید؛ چه شد که به شهید فرهنگی جواب مثبت دادید؟ همشیره‌ی وحید هم‌دانشگاهی من بودند که شماره منزل ما را از دوستم گرفته و برای امر خیر پیشقدم شدند. مادرم شرایط خواستگار جدید را برایم گفت و وقتی فهمیدم وحید سپاهی هستند، فکر کردم شاید عقایدمان به هم نزدیک باشد وموافقت کردم خانواده‌شان جهت آشنایی تشریف بیاورند. همان جلسه اول وحیدهم تشریف آورده بودند و من اصلا انتظارش را نداشتم و آماده نبودم و فکر می‌کردم صرفا جهت آشنایی حضوری آمده‌اند. ولی خانواده‌ها اصرار کردند با هم کمی صحبت کنیم. من اصلا آمادگی صحبت کردن نداشتم ولی از آنجا که معیارهای خودم را برای ازدواج می‌دانستم، قبول کردم.
آخر💔😭 روز جمعه بود  و من به شدت نگران بودم نگو که روز جمعه دچار تله‌ی انفجاری شده و از ناحیه‌ی پا مصدوم شده بودند. موج انفجار به حدی بود که به سرشان هم آسیب رسیده بود. آقایی که همراه وحید در بیمارستان بودند، می‌گفتند: وقتی گفتیم با خانواده‌تان تماس بگیریم، خواستند با شما صحبت کنند و انگار همان آقا وحید چند دقیقه‌ی پیش نبودند. تمام انرژی و توانشان را جمع کردند تا با شما صحبت کرده و نگذارند شما متوجه شوید.😭 پس از دوروز دچار حمله‌ی ریوی می‌شوند و به می‌رسند. آن تماس، آخرین باری بود که بنده با ایشان صحبت کردم، تا سه شنبه از حالشان بی‌خبر بودم.
عصر سه شنبه پدرم مرا به خانه خودشان رسانده و خودشان بیرون رفتند. تازه وارد منزل شده بودم که تلفن زنگ زد. پدرم بودند؛ می‌گفتند از مجتمع قرآنی نور که وحید آن‌جا فعالیت داشتند، تماس گرفته‌اند و می‌خواهند برای مصاحبه بیایند! من که تا آن موقع نگرانی و اضطرابم را به روی خودم نیاورده بودم، پشت تلفن به هق هق گریه افتادم و از پدرم پرسیدم: اتفاقی برای افتاده است؟ پدرم مشغول نماز بود که تلفن زنگ زد و من جواب دادم. آقا وحید از مجتمع قرآنی نور بود که گفت: آمدنمان لغو شد و روزی دیگر خدمت می‌رسیم. ولی کمی بعد دوباره تلفن زنگ خورد و پدرم جواب داد. از لرزش صدای پدرم حس کردم اتفاقی افتاده و خبری شده است. بابا بیرون رفت. نگو دوستانشان خیلی وقت است بیرون خانه منتظرند ولی کسی جرات نداشته خبر را بیاورد. 😭 رفتم سمت در خروجی. وقتی در را باز کردم، همین که دوستان آقا وحید💔 را دیدم و فهمیدم چه خبر شده است😭 و‌فهمیدم که من دیگر رفته است...
از لحظه‌ی استقبالتان در فرودگاه برایمان بگویید؛ چه شد که روسری مشکی سر نکردید؟ وقتی در ماموریت بودند، خیلی با خودم فکر می‌کردم وقتی وحید برگردند چگونه به استقبالشان بروم و کدام لباسم را بپوشم که آقا وحید دوست دارند.آن روز هم همین حس را داشتم. حس می‌کردم برگشته‌اند و به استقبال آقا وحیدم می‌روم. آن روز هم می‌دانستم این استقبال یک استقبال معمولی نیست و من باید عالی به استقبالشان بروم. به رسم خود آقا وحید# دسته گلی خریدم که پر از رز قرمز رنگ بود و به پیشواز همسرم رفتم. حتی یادم می‌آید به آقا می‌گفتم: وقتی برگردی هرچقدر هم فرودگاه شلوغ باشد، بدون اعتنا به مردم به شکر می‌افتم و خدا را شکر می‌کنم که دوباره تو را به من رساند. بعد از رسیدنمان به فرودگاه که هنوز آقا وحید را ندیده بودم، و تابوتشان را می‌آوردند، یاد این حرفم افتادم و همانجا شکر کردم. ولی این بار به‌خاطر بخیر شدن همسرم سجده‌ی شکر به جا آوردم.
یکی دو ساعت بعد حاج‌ آقایی با من تماس گرفت و خیلی خونسرد خبر را داد. دنیا روی سرم خراب شد نمی‌دانستم چکار باید بکنم .... یک ساعت بعد از شنیدن خبر ، به در و دیوار می‌خوردم.😔 به روایت از پدرشهید جواد کوهساری⚘ : می گفتند حرم برای پول می روند. 😔 هیچ احتیاجی به پول نداشت. نو برایش خریده بودم. طبقه ی خانه را هم به نامش زده بودم و ی نامزدی‌ اش را هم کنار گذاشته بودم. پسرم هیچ نیازی نداشت و رفت.😔 پسرم جواد یک سال و نیم پیش از در فاز دوم متروی مشهد و در قرارگاه کار می‌کرد. شده بود و حقوق می‌گرفت. ماشین مدل پایین هم داشت ولی براش ماشین صفر خریده بودم.😔 وقتی را در لباس جنگ دیدم ، سر و صورتش را بوسیدم و گفتم : من راضی‌ ام ، برو ....😔🍃⚘🍃 فوق‌ العاده و حیا بود. ابداً ذره‌ ای لغزش از او ندیدم. یکی از همرزمان او در عراق می‌گفت : در حالی‌ که تیرها مثل از روی سرش رد می‌شدند در حال جمع‌آوری بود تا راه را باز کنه.