eitaa logo
این عماریون
351 دنبال‌کننده
220.6هزار عکس
59.1هزار ویدیو
1.4هزار فایل
کانال تحلیلی درباب مسائل سیاسی واجتماعی https://eitaa.com/joinchat/2102525986Cbab1324731
مشاهده در ایتا
دانلود
به روایت از همسر : من و بیشتر از آنکه همسر باشیم، بودیم. خیلی‌ها به رابطه عاطفی ما غبطه می‌خوردند. تمام مشکلات‌مان را به کمک هم حل می‌کردیم. راز مخفی بینمان وجود نداشت. 🍃🌷🍃 حس می‌کردم در دنیا مشکلی نیست که او نتواند زود حل کند. برایم مثل یک محکم بود. با وجود خوشبخت‌ترین آدم روی زمین بودم و او هم چنین احساسی داشت.😭 🍃🌷🍃 اما برای داشتن یک زندگی آرام و بدون دغدغه چیزی نبود که همه خواسته‌هایش را تأمین کند. او دیگری هم داشت. نمی‌خواست تنها و برای باشد،😭 🍃🌷🍃 می‌خواست از ، از ، و ت برای دیگران استفاده کند. برای همین در انتظامی را کرده بود.😭 🍃🌷🍃 دنیا در نظر بی‌ارزش‌تر از آن بود که از چیزی ناراحت شود. چندین ماه قبل از پر کرده بود تا از طریق کارش به برود. 🍃🌷🍃 این بود که زینب (س)🌷 باشد. به من نگفته بود فرم پر کرده است. یک روز به خانه آمد و پرسید: «راضی هستی من بروم؟»😭 🍃🌷🍃
{{{سرانجام در روز سال ، یک مورد نزاع و درگیری در پی اختلافات خانوادگی در خیابان ارشاد مشهد به مرکز فوریتهای پلیسی 110 اعلام شد که به سرعت مأموران گشت کلانتری سناباد به محل حادثه اعزام شدند. پس از حضور پلیس در محل حادثه، فردی اسلحه به دست به سمت مأموران تیراندازی کرد که در اثر این حادثه هادی صفایی (افسر گشت) و هادی عزتی (راننده گشت) به رسیدند.}}} 🍃⚘🍃 همراه دوستش هادی صفایی به رسید. 🍃⚘🍃 خیلی هم با بودند. اصلاً قرار بود صفایی همراه یک سرباز دیگر به بروند، اما صفایی گفته بود باید عزتی همراه من بیاید، تا نیاید من یک قدم هم برنمی‌دارم، حتی رئیس‌شان گفته بود تو برو من را با ماشین بعدی می‌فرستم. گفته بود نه بیاید باهم می‌رویم که هادی می‌رسد و باهم به می‌روند که اول صفایی به می‌رسد و بعد . {{ دو وطن با ذکر یک شاخه گل ⚘}} 🍃⚘🍃 وقتی مدافع حرم را می‌دید غبطه می‌خورد. در نهایت یک هم نصیب شد. 🍃⚘🍃
به روایت از همسر : من و بیشتر از آنکه همسر باشیم، بودیم. خیلی‌ها به رابطه عاطفی ما غبطه می‌خوردند. تمام مشکلات‌مان را به کمک هم حل می‌کردیم. راز مخفی بینمان وجود نداشت. 🍃🌷🍃 حس می‌کردم در دنیا مشکلی نیست که او نتواند زود حل کند. برایم مثل یک محکم بود. با وجود خوشبخت‌ترین آدم روی زمین بودم و او هم چنین احساسی داشت.😭 🍃🌷🍃 اما برای داشتن یک زندگی آرام و بدون دغدغه چیزی نبود که همه خواسته‌هایش را تأمین کند. او دیگری هم داشت. نمی‌خواست تنها و برای باشد،😭 🍃🌷🍃 می‌خواست از ، از ، و ت برای دیگران استفاده کند. برای همین در انتظامی را کرده بود.😭 🍃🌷🍃 دنیا در نظر بی‌ارزش‌تر از آن بود که از چیزی ناراحت شود. چندین ماه قبل از پر کرده بود تا از طریق کارش به برود. 🍃🌷🍃 این بود که زینب (س)🌷 باشد. به من نگفته بود فرم پر کرده است. یک روز به خانه آمد و پرسید: «راضی هستی من بروم؟»😭 🍃🌷🍃
{{{سرانجام در روز سال ، یک مورد نزاع و درگیری در پی اختلافات خانوادگی در خیابان ارشاد مشهد به مرکز فوریتهای پلیسی 110 اعلام شد که به سرعت مأموران گشت کلانتری سناباد به محل حادثه اعزام شدند. پس از حضور پلیس در محل حادثه، فردی اسلحه به دست به سمت مأموران تیراندازی کرد که در اثر این حادثه هادی صفایی (افسر گشت) و هادی عزتی (راننده گشت) به رسیدند.}}} 🍃⚘🍃 همراه دوستش هادی صفایی به رسید. 🍃⚘🍃 خیلی هم با بودند. اصلاً قرار بود صفایی همراه یک سرباز دیگر به بروند، اما صفایی گفته بود باید عزتی همراه من بیاید، تا نیاید من یک قدم هم برنمی‌دارم، حتی رئیس‌شان گفته بود تو برو من را با ماشین بعدی می‌فرستم. گفته بود نه بیاید باهم می‌رویم که هادی می‌رسد و باهم به می‌روند که اول صفایی به می‌رسد و بعد . {{ دو وطن با ذکر یک شاخه گل ⚘}} 🍃⚘🍃 وقتی مدافع حرم را می‌دید غبطه می‌خورد. در نهایت یک هم نصیب شد. 🍃⚘🍃
〖دلتنگ‌نگاهت دلتنگ‌وجودت دلتنگ‌لبخندت(:…'!〗 ²روزتـٰا‌سـٰالگرد‌شهیدسلیمانی...'! 💕✨ –شهیدمـ
نیاورد و گفت و خودش را بگذاره، آمد و نشست تا اینکه یک کورونت به از سمت اصحابی کرد. 😭😭 🍃🌷🍃 اصحابی شد و ، اکبری، هم بر اثر ،  و شدند.😭😭 🍃🌷🍃 سرانجام علی اصحابی هم درتاریخ    ۱۳۹۴/۹/۱۶# در به آرزویش که همانا در راه 🤍 بود رسید. 🍃🌷🍃 : گلزار مجن، شهر شاهرود. 🍃🌷🍃
❣﷽❣ ☑ ☑            """""" """""" 📚 ۴ : باوری عامل کاهش در افراد و در دلهاست 🔔 یکی از مشکلاتی که امروزه در کشور های گیر مردم است و رسیدن به است، از آنجا که در جایگاه مناسب و در خوری ندارد روانشناسان غربی میکوشند برای رهایی بیماران ، با های خاص افراد را بالا ببرند، مثلا به بیمار توصیه میکنند روزی صد بار با خود کن "تو " تا در بیمار القا شود و ناامیدی بر او چیره نشود 🔍 اما یک مسلمان واقعی به جای به نفس خود و به قادر متعال میکند : وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ- و هرکس بر کند، پس همان او را کافی است [۱]  و که شده از است و او برای دنیا و آخرتش است را ، در تمام گاه و مورد اطمینان خود میبیند، رضا (علیه السلام) در وصف و امام نسبت به مردم اینگونه میفرمایند : " امام و است ، است دلسوز، است مهربان و همراه،و به منزله ی نسبت به صغیرش می باشد [۲] " ❓اما شاید سوال پیش آید که چگونه میتوان با امام غایب که از دیدگان غبار گرفته ی ما پوشیده است صحبت نمود و از پشتیبانی او استفاده کرد؟ در زمان حضرت امام هادی (علیه السلام) شخصی از یکی از شهرهای دور نامه‌ای نوشت ؛ آقا من دور از شما هستم. گاهی حاجاتی دارم، مشکلاتی دارم، به هر حال چه کنم؟ ... حضرت در جواب ايشان نوشتند: «إِنْ كَانَتْ لَكَ حَاجَةٌ فَحَرِّكْ شَفَتَيْك» لبت را حرکت بده، حرف بزن، بگو. ما از شما دور نيستيم [۳] 📢 آری امام زمان (ارواحنافداه) برای شنیدن  صحبت های ما نیاز به گوش ندارند و همیشه لطف ایشان شامل حال ماست بی آنکه باشیم از ایشان ، خود حضرت در این باره می فرمایند: " ما در رعايت حال شما كوتاهى نمى‌كنيم و ياد شما را از خاطر نبرده‌ايم، كه اگر جز اين بود به شما روى مى‌آورد و ، شما را مى‌كردند [۴] انسانی که دارای چنین باشد بدون شک با و و گرایی_بیگانه خواهد بود [۱]سوره طلاق آیه ۳ [۲]اصول کافی ج ۱ ص ۲۸۳ [۳]بحارالانوار ج ۵۳ ص ۳۰۶ [۴]بحارالانوار ج ۵۳ ص ۱۷۵ 🔑ذکرتعجیل فرج رمزنجات بشراست 🔑ما برآنیم که این ذکــر جهانی بشود 🌤 أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌤 ...
به روایت از همسر : من و بیشتر از آنکه همسر باشیم، بودیم. خیلی‌ها به رابطه عاطفی ما غبطه می‌خوردند. تمام مشکلات‌مان را به کمک هم حل می‌کردیم. راز مخفی بینمان وجود نداشت. 🍃🌷🍃 حس می‌کردم در دنیا مشکلی نیست که او نتواند زود حل کند. برایم مثل یک محکم بود. با وجود خوشبخت‌ترین آدم روی زمین بودم و او هم چنین احساسی داشت.😭 🍃🌷🍃 اما برای داشتن یک زندگی آرام و بدون دغدغه چیزی نبود که همه خواسته‌هایش را تأمین کند. او دیگری هم داشت. نمی‌خواست تنها و برای باشد،😭 🍃🌷🍃 می‌خواست از ، از ، و ت برای دیگران استفاده کند. برای همین در انتظامی را کرده بود.😭 🍃🌷🍃 دنیا در نظر بی‌ارزش‌تر از آن بود که از چیزی ناراحت شود. چندین ماه قبل از پر کرده بود تا از طریق کارش به برود. 🍃🌷🍃 این بود که زینب (س)🌷 باشد. به من نگفته بود فرم پر کرده است. یک روز به خانه آمد و پرسید: «راضی هستی من بروم؟»😭 🍃🌷🍃
چند روز پیش از بود که برای تکمیل کتابی، که درباره در حال نگارش بود، با او تماس گرفتم تا از نظرات و خاطراتش در این کتاب استفاده کنم.😭 🍃🌷🍃 با وجود زیادی که برای من قائل بود به هیچ عنوان زیر بار نرفت و طبق معمول با همان قشنگی که همیشه بر لب داشت، گفت: «من یک راننده بیل هستم و بلد نیستم حرف بزنم، در حد یک راننده بیل از من سوال کن.»😭 🍃🌷🍃 محمود و بیشتر با بودند. خاصی میان با وجود داشت. فکر می‌کنند که کار راحتی است و فقط بیل می‌زنند؛ در حالی که این طور نیست. 😭 🍃🌷🍃 کمتر پیدا می‌کنید که از او اسمی‌به عنوان لشکر حسین(ع)🌷برده شود. محمود بود.😭 🍃🌷🍃 شما ممکن است در زمان با و در یک روز روبه‌رو شوید. سوزان غرب، جنوب را هم  در کنار آن در نظر بگیرید؛ تنها یک و است که آنها را در کار می‌کند.😭 🍃🌷🍃
تنها یک و است که آنها را در کار می‌کند، و که از با نشئت می‌گیرد. مگر می‌شود با کسی باشید، اما نسبت به او در خود احساس نکنید؟ 🍃🌷🍃 و    از  این ویژگی ؛ چرا که در زمان هم بوده است. 🍃🌷🍃 خود همین‌ها برای   می‌کردند، را می‌گرفتند، را برای آنها می‌بردند😭 و الان همین‌ها این را بر خودشان می‌کنند.😭😭 🍃🌷🍃 با از من می‌خواست کار آنها تعطیل نشه 😭هیچ موقع توکلی را این گونه ندیده بودم. طوری می‌کرد که انگار نیاز وحشتناکی به این کار داره‌.😭😭 🍃🌷🍃 من که سراغ ندارم محمود احساس کرده باشه، یک بار شایعه شد که قراره کمیته مفقودین کار بعضی از یگان‌های سپاه رو تعطیل کنه محمود برای دیدن من به اهواز آمد. 🍃🌷🍃 دلیل این چه بود؟😭 واقعا ماندن در آن و کردن و کردن بود و میلی به داشت.😭 🍃🌷🍃