eitaa logo
این عماریون
351 دنبال‌کننده
220.6هزار عکس
59.1هزار ویدیو
1.4هزار فایل
کانال تحلیلی درباب مسائل سیاسی واجتماعی https://eitaa.com/joinchat/2102525986Cbab1324731
مشاهده در ایتا
دانلود
در فراگیری هنر از مسائل هم غافل نبود و کماکان در و ها می کرد. 🍃⚘🍃 و داشتنی بودو همیشه سعی در برطرف کردن اطرافیان خود می کرد به طوری که خوبش را بر آن داشت که از ایشان در انقلابی استفاده کنند. 🍃⚘🍃 مدتی به عنوان نظامی عقیدتی وظیفه کرد و با حرکات و اعمال پسندانه اش مردم را بیشتر خود و انقلابی کرد. 🍃⚘🍃 ایشان پس از مدتی وارد اطلاعات شده و به عنوان گمنام مشغول وظیفه شد. 🍃⚘🍃 آنچنان پسندانه ای داشت که همه برای# رفع و رجوع خود به سراغ ایشان می آمدند و با گشاده# مشکلات مردم رو در حد توان بر طرف می کرد. 🍃⚘🍃
به روایت از همسر : ما در سال 1380# بصورت مذهبی و سنتی ازدواج کردیم،  دو دختر به نام های زهرا و نازنین زهرا داریم. 🍃🌷🍃 از سال 83 ویژه گیلان شدند و در بسیاری از ها حضور داشتند، در سال 89# به مدت 2 به عنوان در صفر مرزی سرباز کردند. 🍃🌷🍃 همیشه با خود بود اوقات با تمام ها در خانه با زهرا به می پرداخت و نه تنها با خود بلکه با تمام ها و میکرد و ها در اکثر ها دوست داشتن در ماشین ما بنشینند.😭 🍃🌷🍃
به روایت از همسر : ما در سال 1380# بصورت مذهبی و سنتی ازدواج کردیم،  دو دختر به نام های زهرا و نازنین زهرا داریم. 🍃🌷🍃 از سال 83 ویژه گیلان شدند و در بسیاری از ها حضور داشتند، در سال 89# به مدت 2 به عنوان در صفر مرزی سرباز کردند. 🍃🌷🍃 همیشه با خود بود اوقات با تمام ها در خانه با زهرا به می پرداخت و نه تنها با خود بلکه با تمام ها و میکرد و ها در اکثر ها دوست داشتن در ماشین ما بنشینند.😭 🍃🌷🍃
مدافع حرم جعفر جعفری 🍃🌷🍃 درتاریخ ۱۳۷۰/۲/۲۰# در خانواده ای کشاورز در روستای استجرود از توابع شهرستان باخرز استان خراسان رضوی متولد شد. ایشان تحت تربیت پدر و مادری دلسوز و متدین بزرگ شد، ولایت بود و بفرمان .♡ 🍃🌷🍃 ۲۵# ساله بود و متاهل تنهایادگارش توراه بود و بعداز ایشان متولد شد و ندیدش. 🍃🌷🍃 وقتی شنید همه ی اهل بیت🌷است، دلش از حمله تکفیری ها به درد آمد، لباس رزم پوشید وبا پدر و مادر خداحافظی کرد. 🍃🌷🍃 همسرش و فرزندی که انتظار بدنیا آمدنش را می کشید را به سپرد و رفت، که نه تنها از و بلکه از اهل بیت عصمت و طهارت🌷 کند‌. 🍃🌷🍃 بود و ، در سینه اش می جوشید، با مضمون و و بخوبی آشنایی داشت. 🍃🌷🍃 ایشان در کشاورزی همراه بود و سعی داشت همیشه به کند،بسیار و ، کوش و و مهربان داشت،و . 🍃🌷🍃
دفاع مقدس امیر ناصر سلیمانی 🍃🌷🍃 درتاریخ ۱۳۴۶/۱۱/۲۵# در خانواده ای متوسط و متدين و مذهبی در شهرستان سپيدان ، استان فارس متولد شد. اسم ایشان را امير ناصر گذاشتند دوران کودکی را در کنار پدری مهربان و دامان مادری پاک و مهربان با تربيت اسلامی پرورش يافت. 🍃🌷🍃 هفت ساله بود که به مدرسه رفت، دوران ابتدایی را مدرسه شاهيجان با موفقيت و با تلاش سپری کرد و دوران راهنمایی را هم آغاز و تا سوم دبيرستان ادامه داد. 🍃🌷🍃 با و بود ، به نماز در وقت داشت ، و و رو بود و به بيت عصمت و طهارت🌷 داشت. 🍃🌷🍃 در اهل بیت🌷، و سرایی می کرد ، اهل بود و چشمگيری در مقاومت مسجد ابن الحسين (ع) 🌷داشت. 🍃🌷🍃
 خطيبي، فرزند مصطفي و ملك ابن يمين، دربيست و پنجم تير ماه سال 1342 در اصفهان به دنيا آمد. مصطفي خطيبي، پدرش، مي گويد:« در دوران خردسالي احمد،گرفتار و بي كار بودم و به همراه همسرم جاي فردي كه تفأل باقرآن مي زد رفتيم، ايشان گفتند: خداوند هفت فرزند به شمامي.» اولين فرزند خانواده بود. از همان كودكي به  علاقه داشت،  🍃⚘🍃 با اينكه خيلي بازيگوش بود ولي گاهي در جلسات قرآن حضور پيدا مي كرد. مادرش بسيار عفيف و با حيا بود و  اين خصلت را ازمادرش آموخته بود. با خواهر و برادرهايش  بود. با آنكه فعال و پرجنب و جوش بود اما هنگام صبحت كردن با ديگران  و# مودب به سخنان آن ها گوش مي داد. 🍃⚘🍃 به پدر و مادر بسيار  مي گذاشت. مخصوصاً مادر رابسيار دوست داشت و در انجام كارها او را ياري مي كرد .وضعيت اقتصادي خانواده مطلوب نبود و  از همان ابتدا بامحروميت و كمبودها آشنا گش. علاقه زيادي به. درس داشت و درسش خوب بود. كسي را از خودش نمي رنجاند، معمولاً جاذبه اش خيلي بيشتراز دافعه اش بود و به همه علاقه داشت. 🍃⚘🍃
به روایت از همسر : ما در سال 1380# بصورت مذهبی و سنتی ازدواج کردیم،  دو دختر به نام های زهرا و نازنین زهرا داریم. 🍃🌷🍃 از سال 83 ویژه گیلان شدند و در بسیاری از ها حضور داشتند، در سال 89# به مدت 2 به عنوان در صفر مرزی سرباز کردند. 🍃🌷🍃 همیشه با خود بود اوقات با تمام ها در خانه با زهرا به می پرداخت و نه تنها با خود بلکه با تمام ها و میکرد و ها در اکثر ها دوست داشتن در ماشین ما بنشینند.😭 🍃🌷🍃
مدافع حرم روح الله کافی زاده 🍃🌷🍃 درتاریخ ۱۳۵۹/۶/۲۷ در شهر نجف آباد اصفهان در خانواده ای متدین ومذهبی متولدشد.۶ فرزند بودند. ۳ خواهر و ۳ برادر متاهل بود. ایشان تیرماه ۱۳۷۸ درسن ۱۹ سالگی ازدواج کرد. ۲ فرزند به یادگار دارد یک دختر و یک پسر اسما خانم و آقا حسین مهدی. 🍃🌷🍃 به روایت از همسر : پدر من و پدر آقا علاوه بر آنکه با هم همکار بودند، رفاقتی چند ساله با هم داشتند. به هر حال این شناخت سبب شد تا پدر آقا من را از پدرم برای ایشان خواستگاری کند. از حجاب و پوشش من حسابی خوشش آمده بود. حرف‌هاش خیلی به دلم نشست. از همان ابتدا در صحبت‌هایش گفت: به واسطه نظامی بودنش ممکن است خیلی وقت‌ها نباشد.😭 🍃🌷🍃 به زیر بودن و بودنش در کنار خیلی برای من ارزش داشت. وقتی مرتبه اول رفتیم برای صحبت کردن گفت: خیلی عصبی و زودجوش است. اما وقتی وارد زندگی شدیم برخلاف آنچه که قبلاً از خودش گفته بود، و به نظر می‌رسید.با اینکه سال بیشتر نداشت، اما آن‌قدر و به نظر می‌رسید که اصلاً نمی‌توانستم باور کنم که این آدم، عصبی هم می‌تواند بشود. 🍃🌷🍃
مدافع حرم روح الله کافی زاده 🍃🌷🍃 درتاریخ ۱۳۵۹/۶/۲۷ در شهر نجف آباد اصفهان در خانواده ای متدین ومذهبی متولدشد.۶ فرزند بودند. ۳ خواهر و ۳ برادر متاهل بود. ایشان تیرماه ۱۳۷۸ درسن ۱۹ سالگی ازدواج کرد. ۲ فرزند به یادگار دارد یک دختر و یک پسر اسما خانم و آقا حسین مهدی. 🍃🌷🍃 به روایت از همسر : پدر من و پدر آقا علاوه بر آنکه با هم همکار بودند، رفاقتی چند ساله با هم داشتند. به هر حال این شناخت سبب شد تا پدر آقا من را از پدرم برای ایشان خواستگاری کند. از حجاب و پوشش من حسابی خوشش آمده بود. حرف‌هاش خیلی به دلم نشست. از همان ابتدا در صحبت‌هایش گفت: به واسطه نظامی بودنش ممکن است خیلی وقت‌ها نباشد.😭 🍃🌷🍃 به زیر بودن و بودنش در کنار خیلی برای من ارزش داشت. وقتی مرتبه اول رفتیم برای صحبت کردن گفت: خیلی عصبی و زودجوش است. اما وقتی وارد زندگی شدیم برخلاف آنچه که قبلاً از خودش گفته بود، و به نظر می‌رسید.با اینکه سال بیشتر نداشت، اما آن‌قدر و به نظر می‌رسید که اصلاً نمی‌توانستم باور کنم که این آدم، عصبی هم می‌تواند بشود. 🍃🌷🍃
‍ پاسدار بسیجی مدافع حرم«احمد اعطایی» متولد 7 شهریور 1364 و ساکن محله فلاح تهران بود و برق می‌خواند. 🍃⚘🍃 ایشان برای از عقیله بنی هاشم⚘و مردم مظلوم سوریه، راهی آن دیار می‌شود که در 21 آبان ماه 94 و آخرین روز ماه محرم الحرام، همراه با سه تن دیگر از دوستانش«سید مصطفی موسوی»، «مسعود عسگری» و «محمدرضا دهقان امیری» به می‌رسد. 🍃⚘🍃 || یاد با ذکر یک شاخه گل صلوات⚘|| 🍃⚘🍃 ‍ خیلی بود و مدار! یعنی همه می‌دانستند که است و به خاطر ، حاضر بود قید منی که خواهرش بودم را بزند! کلاً همینطور بود و سر مادر و خواهر و همسر ! 🍃⚘🍃
‍ به نقل ازهمسر : ایشان اعطایی، متولد 7 شهریور 64 بود. دیپلم برق داشت و در دانشگاه علامه طبرسی مشغول به تحصیل بود. دو فرزند هم به نام‌های محمدعلی چهار سال و نیم و محمدحسین یک سال و نیم داریم.   عروسیمان همه‌چیز داشت؛ ولی به‌جای موسیقی، مولودی داشتیم   جاری من، دوست صمیمی‌ام بود و ما را برای آشنایی به هم معرفی کردند. رسم خانواده همسرم اینطور بود که اول خواهر و مادرشان به منزل ما آمدند، بعد هم یک بار با خود احمد آقا آمدند و صحبت کردیم و در همان جلسه اول به توافق رسیدیم.   .آغاز زندگی مشترک: اول یک مراسم شیرینی خوران برای محرمیت و خرید عروسی داشتیم. یک سال و نیم هم عقد بودیم. بعد هم جشن عروسی گرفتیم. عروسیمان همه‌چیز داشت؛ ماشین عروس، آتلیه، تالار، ولی به‌جای موسیقی، مولودی داشتیم. خیلی بود و مدار! یعنی همه می‌دانستند که است! 🍃⚘🍃
به روایت از همسر : ایشان پسرعمویم بودند. از همان دوران کودکی و نوجوانی همدیگر را می‌شناختیم. می‌دانستم که مجید جوان و است. من هم خانواده مذهبی داشتم و باهم و# هم عقیده بودیم. 🍃🌷🍃 من و همسرم روز17 ماه رمضان سال 1376 ازدواج کردیم. معیارهای مشترکی هم برای زندگی داشتیم. و گذاشتن در مسیر برای من و داشت‌. 🍃🌷🍃 انصافاً هم مجید در طول 20 زندگی مشترکمان آدم و بود. در کار با من می‌کرد. 🍃🌷🍃 با روحیه و و خوی و که داشت، باعث شده بود زندگی در کنار هم داشته باشیم، در خیلی از مراحل زندگی‌ام از ایشان و می‌گرفتم.😭 🍃🌷🍃 یکی از به اول وقت بود، شب را در معصومه(س)🌷 می‌خواند، همین شبانه بود که مجید را به مقام رساند.😭 🍃🌷🍃
به خاطر اين در انجام و از طرفي سردار محمد نصراللهي (معاونت وقت ستاد لشكر) در منطقه ي والفجر8  در تاريخ 6/12/64 ، ستاد لشكر 41 ثارالله هم به ایشان سپرده شد. 🍃🌷🍃 پس از سال حضور مداوم در و از تمام و هاي دنيوي و نفس در مرداد ماه سال64# به سرزمين وحي رفت. 🍃🌷🍃 جواني خ خلق و بود . در بسيار پوش و كمتر نو مي پوشيدو هميشه سعي مي كرد كهنه و ساله خود را استفاده نماید. 🍃🌷🍃 در به و مثال بود. در هايش كساني كه به ديدارشان مي رفت و بودند. (هر چند مرخصي هاي ایشان بسيار كوتاه بود) از 72# ساعت. 🍃🌷🍃 در سن سالگي يعني در مهر ماه سال 1363# ازدواج کرد در شب اول ازدواجش مقدس را بر تن کرد و گفت واقعي من آن روزيست كه با همين و به برسد. 🍃🌷🍃
‍ پاسدار بسیجی مدافع حرم«احمد اعطایی» متولد 7 شهریور 1364 و ساکن محله فلاح تهران بود و برق می‌خواند. 🍃⚘🍃 ایشان برای از عقیله بنی هاشم⚘و مردم مظلوم سوریه، راهی آن دیار می‌شود که در 21 آبان ماه 94 و آخرین روز ماه محرم الحرام، همراه با سه تن دیگر از دوستانش«سید مصطفی موسوی»، «مسعود عسگری» و «محمدرضا دهقان امیری» به می‌رسد. 🍃⚘🍃 || یاد با ذکر یک شاخه گل صلوات⚘|| 🍃⚘🍃 ‍ خیلی بود و مدار! یعنی همه می‌دانستند که است و به خاطر ، حاضر بود قید منی که خواهرش بودم را بزند! کلاً همینطور بود و سر مادر و خواهر و همسر ! 🍃⚘🍃
‍ به نقل ازهمسر : ایشان اعطایی، متولد 7 شهریور 64 بود. دیپلم برق داشت و در دانشگاه علامه طبرسی مشغول به تحصیل بود. دو فرزند هم به نام‌های محمدعلی چهار سال و نیم و محمدحسین یک سال و نیم داریم.   عروسیمان همه‌چیز داشت؛ ولی به‌جای موسیقی، مولودی داشتیم   جاری من، دوست صمیمی‌ام بود و ما را برای آشنایی به هم معرفی کردند. رسم خانواده همسرم اینطور بود که اول خواهر و مادرشان به منزل ما آمدند، بعد هم یک بار با خود احمد آقا آمدند و صحبت کردیم و در همان جلسه اول به توافق رسیدیم.   .آغاز زندگی مشترک: اول یک مراسم شیرینی خوران برای محرمیت و خرید عروسی داشتیم. یک سال و نیم هم عقد بودیم. بعد هم جشن عروسی گرفتیم. عروسیمان همه‌چیز داشت؛ ماشین عروس، آتلیه، تالار، ولی به‌جای موسیقی، مولودی داشتیم. خیلی بود و مدار! یعنی همه می‌دانستند که است! 🍃⚘🍃
خیلی با و بود. هیچوقت آنها را .  اوج دعوایش این بود که تن صدایش را کمی بالا ببرد تا دست از شیطنت بکشند. 🍃⚘🍃  سعی می‌کرد با کارهایش به بچه‌ها آموزش بدهد. به آنها یاد می‌داد و می‌گفت: " باباجان، وقتی پاشدی بگو الحمدالله. بگو علی⚘. " 🍃⚘🍃 علاوه بر این که بود، در محل داشت. فراوانی مثل کتاب‌های ، و زندگی، خیلی مطالعه می‌کرد. 🍃⚘🍃 به قدری به آقا♡ داشت و بود که یک تابلو درست کرده و جلوی ورودی منزل نصب کرده بود که روی آن نوشته شده بود «هر که دارد بر ولایت بدگمان، حق ندارد پا گذارد در این مکان» و می‌گفت: «کسی که آقا♡ را قبول ندارد، مدیون است که نان من را بخورد. یعنی و ⚘ یعنی بیت(ع) (⚘و همه این‌ها به هم هستند.» 🍃⚘🍃 خیلی نواز، محبت، زیست و به دیگران بود. هنگامی هم که منزل بود، خیلی می‌کرد. 🍃⚘🍃
به خاطر اين در انجام و از طرفي سردار محمد نصراللهي (معاونت وقت ستاد لشكر) در منطقه ي والفجر8  در تاريخ 6/12/64 ، ستاد لشكر 41 ثارالله هم به ایشان سپرده شد. 🍃🌷🍃 پس از سال حضور مداوم در و از تمام و هاي دنيوي و نفس در مرداد ماه سال64# به سرزمين وحي رفت. 🍃🌷🍃 جواني خ خلق و بود . در بسيار پوش و كمتر نو مي پوشيدو هميشه سعي مي كرد كهنه و ساله خود را استفاده نماید. 🍃🌷🍃 در به و مثال بود. در هايش كساني كه به ديدارشان مي رفت و بودند. (هر چند مرخصي هاي ایشان بسيار كوتاه بود) از 72# ساعت. 🍃🌷🍃 در سن سالگي يعني در مهر ماه سال 1363# ازدواج کرد در شب اول ازدواجش مقدس را بر تن کرد و گفت واقعي من آن روزيست كه با همين و به برسد. 🍃🌷🍃
به روایت از همسر : ما در سال 1380# بصورت مذهبی و سنتی ازدواج کردیم،  دو دختر به نام های زهرا و نازنین زهرا داریم. 🍃🌷🍃 از سال 83 ویژه گیلان شدند و در بسیاری از ها حضور داشتند، در سال 89# به مدت 2 به عنوان در صفر مرزی سرباز کردند. 🍃🌷🍃 همیشه با خود بود اوقات با تمام ها در خانه با زهرا به می پرداخت و نه تنها با خود بلکه با تمام ها و میکرد و ها در اکثر ها دوست داشتن در ماشین ما بنشینند.😭 🍃🌷🍃
مدافع حرم حاج حسن معماری 🍃🌷🍃 در تاریخ سی و یکم شهریور 1357# در اهواز در خانواده ای متدین ومذهبی متولدشد. ایشان شهید علی معماری هست. 🍃🌷🍃 اول خانواده بود تحصیلاتش را تا مقطع رشته حقوق در دانشگاه آزاد اهواز ادامه داد. 🍃🌷🍃 بود. در سال 1382# در سن 20 با سیدحمدان موسوی ازدواج کرد و حاصل این ازدواج دو فرزند، یک دختر و یک پسر هست. 🍃🌷🍃 {یاد با ذکر یک شاخه گل 🌷} 🍃🌷🍃 ایشان ، ، ، بود. درحادثه همراه بادوستان وآشنایان به مردم محروم منطقه غیزانیه رفت  و با گونی خاک ، آذوقه و مواد غذایی به می کرد. 🍃🌷🍃 ایشان نسبت به تربیت بچه هایش خیلی بود ودوست داشت که آنها با تربیت بزرگ شوند. نسبت به دخترش خاصی داشت. 🍃🌷🍃
فاضل بسیار دوست، و اخلاق بود و رفتار داشت، در خانه به من می‌کرد و به می‌رسید. بعد از بازنشستگی ساعت‌های بیشتری را در خانه بود. به همین خاطر من و بچه‌ها خیلی به ایشان وابسته شده بودیم. وقتی فاضل شد من دو سه ماهی سردرگم بودم و نمی‌توانستم باور کنم که دیگر نیست.😭😭 🍃🌷🍃 اوایل ازدواجمان فاضل می‌گفت من دوست دارم همسرم در راه رسیدن به اخروی به من کمک کند و دوست دارم که بشوم، من هم در آن دنیا به او کمک کنم، ازدواج ما از اول برای این دنیا نبود و فاضل حرف از ابدی و آخرت میزد.😭 🍃🌷🍃 خبر فاضل یکباره به ما نرسید، اول گفتند که ایشان در محاصره هستند، بعد گفتند اسیر شده‌اند، بعد گفتند مفقود شده و دست آخر گفتند شده، شنیدن خبر سید فاضل برای من خیلی سخت بود، فکر نمی‌کردم به این زودی از هم جدا شویم.😭😭 🍃🌷🍃 فاضل وصیت کردند که دوست دارم # زینبی‌وار و زندگی کنند و برای دیگران اسوه باشند و من سعی می‌کنم به وصیت عمل کنم. 🍃🌷🍃
به روایت از سید یحیی رحیم صفوی: شوشتری ،، ، به و برای دیروز، امروز و فردای این بودند. 🍃🌷🍃 شوشتری به و و بلوچستان بود، بلوچ سیستانی را همچون و خود در .😔 🍃🌷🍃 و ذاتا یک انسان ، و بود. پاسداران یک ، و را در راه ، و به و بلوچستان کرد. 😭 🍃🌷🍃 من شوشتری را 58# و سال 59# در برای بار کردم. آنچه در اول برای من جلب می‌کرد ، و بود. 🍃🌷🍃 در از دست ، همچون شوشتری کردند و در این که سخت بود از خود زیادی نشان داد و به کرد. 🍃🌷🍃
به روایت از همسر : آقا پسرعموی بنده بودند که در 29 ماه سال 94# به من پیشنهاد دادند، روز خواستگاری برگه به همراه خود آورده بود که روی آن چیزهایی که در زندگی آینده برایش بود را تیتر وار نوشته بود. 🍃🌷🍃 او به داشتن یک و وسایل زندگی از ایرانی تأکید بسیاری داشت. من خیلی مخالف رفتن به بودم و اجازه نمی‌دادم که برود، ولی او با حرف‌هایش مرا هم راضی کرد.😭😭 🍃🌷🍃 قرار بود به اعزام شوند، ولی به دلایلی اعزامش به تأخیر افتاد به همین خاطر ماه اعزام شدند.😭😭 🍃🌷🍃 آقا بسیار و رو بود. خیلی هم طبع و گو. وقتی در جمعی حضور پیدا می‌کرد با همه رو خنداندند،همه به خاطر این که داشت او را داشتند. 🍃🌷🍃 آقا گاهی از به من زنگ می‌زد و احوال پرسی می‌کرد، درباره اوضاع آنجا حرفی نمی‌زد و بیشتر من درباره اتفاقاتی که افتاده بود با او صحبت می‌کردم. 🍃🌷🍃
به روایت از #شهید: پدر عزیزم بسیار ، اخلاق، ، ، و دوست بود، تمامی ویژگی های خوب اخلاقی یکجا در پدرم جمع شده بود. 🍃🌷🍃 روز شنبه 8 اول وقت برای کارهای به تهران رفت و ظهر برگشتند، ظهر با ایشون تماس گرفتن و گفتن معلوم نیست کی بشن. عمیقا ناراحت شدند و به قول خودشون به رقیه (س)🌷 شدند. غروب که شد با بابا تماس گرفتند و گفتند فردا صبح ساعت 6 فرودگاه باشند. 🍃🌷🍃 برای ؛ زمان زیادی برای خداحافظی نداشت و فقط میتونستند با اقوام تماس بگیرند و بطلبند؛ از همه خداحافظی کردند و مارو به شوهر عمه ام و عمو عباس سپردند. 🍃🌷🍃 همراه سعید شروع به جمع کردن ساک لباساشون شدیم و هرچیزی که به ذهنم می رسید براشون گذاشتم، زمان اذان مغرب بود که مادرم رفت مسجد و من و تنها بودیم. 🍃🌷🍃
🌸 بالا یک زن در وصف حضرت ، او آقا را این‌گونه می‌کند: ، ، ، ، ، . ▪️در اینترنت عکس آقا کم نیست، عکس‌هایی هم که با صفات بالا مرتبط باشند کم نیستند؛ اما آن زن که از تصویرش پیداست مسلمان نیست، از دل آمریکا از میان غوغای تمدن مادی غرب، تصویری از آقا را انتخاب کرده که نشان از عبادت و معنویت و الهی بودن است. . ▪️این انتخاب از سوی زنی در چنان موقعیتی نشان می‌دهد نظم جدید جهانی را باید جدی‌تر گرفت، نشان می‌دهد دنیا نیاز به معنویت دارد و تاریخ انقضای تمدن مادی فرا رسیده است. نشان می‌دهد اکنون فصل رویش تمدن نوین اسلامی است و ایران بازیگر اول در این رویش است و نشان می‌دهد نزدیک قله‌ایم و «به قله‌ها نزدیک شدیم. نباید خسته بشویم. امروز روز خسته شدن نیست، روز ناامید شدن نیست. امروز روز شوق است، روز امید است، روز حرکت است.
هنوز صدای کلیدی که شب‌ ها در را باز می‌ کرد می‌شنوم. توی اتاقش عاشورا گوش می‌داد. خیلی شب‌ ها هم دیر وقت می‌ آمد منزل. لباس مخصوصی برای می‌ برد و تا دیر وقت در حسینیه و هیئت مشغول شستن ظرف‌ ها بود.😔🍃⚘🍃 با خواهران و برادرش خیلی بود. به‌ ویژه برادرش را خیلی دوست داشت و پدرش را خیلی نگه می‌ داشت. من گمان نمی‌کنم پایش را یکبار هم که شده در حضور پدرش دراز کرده باشه.🍃⚘🍃 به روایت از تنها برادرشهید آقا مهدی : ۱۹ تیر بود که به همراه برای تهیه ی بلیط به فرودگاه رفتم و برای ٢۰ تیر ، بلیط تهیه کرد و رفت. هفت روز بعد ، جمعه سی‌ ام ماه رمضان بود که با من تماس گرفت و خبر سلامتی‌ اش رو داد و گفت همه چیز اینجا خوبه و ما در پشتیبانی پشت خط هستیم و بعد تلفن قطع شد. همه چیز از آن تماس شروع شد ... 😔 آن روز در دلم احساسی داشتم این حس همچنان با من بود تا اینکه با من تماس گرفت تا خواستم جواب بدهم قطع شد. خودم دوباره تماس گرفتم کسی با لهجه ی خاصی صحبت می‌کرد. فکر کردم خود پشت تلفنه ، چون منتظر شنیدن صداش بودم گفتم تویی ؟ پاسخ داد : نه من از دوستانش هستم زخمی شده.😔