خواب شهادت علیرضا🥀 را زمانی که سوریه بود دیدم.
یک شب خواب دیدم یکی آمد و به من گفت «حسین» دوست داری پدر شهید شوی ؟ من گفتم بدم نمی آید ولی پسرم دو هفته دیگر از سوریه بر میگردد . از خواب پریدم و به فکر فرو رفتم . به خانواده و خانمش هم در مورد خوابم هیچ چیزی نگفتم . گفتم رویای صادقانه است و از کنار این موضوع گذشتم.😔
سرانجام روز موعود رسید و علیرضا قرار شد پس از چند ماه از سوریه برگردد . منتظرش بودیم ساعت خیلی دیر میگذشت . خیلی چشم براه بودیم ، گویا بخاطر مسائل امنیتی ساعت پرواز را چند بار تغییر داده بودند .#سردار سلیمانی🥀 هم توی همان پرواز علیرضا حضور داشت .
علیرضا🥀 برای رفتن شتاب داشت
چند وقت پس از بازگشت از سوریه ، قرارشد به اتفاق خانواده چند روزی برای استراحت به شمال برویم.
من خبر شهادت علیرضا🥀 را از طریق پدرم شنیدم خبری که بسیار دردناک بود . پدرم ابتدا به من گفتند که ایشان از ناحیه پا مجروح شده اما بعد از چند ساعت تلفن همراه پدر به صدا در آمد و خبر به کما رفتن علی آقا را به ما دادنددر حالی که همه این مدت همسرم شهید🥀 شده بود وقتی خبر شهادت🥀 علیرضایم را شنیدم ذکر «لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین» را زمزمه کردم و با هر بار تکرار این ذکر اشک از چشمانم جاری بود.😔
علیرضا🥀#اولین شهید مدافع حرم حضرت سیدالشهدا (ع)🥀 است . همسرم در عراق به شهادت رسید . دو بار به سوریه رفت اما قسمتش شهادت🥀 در عراق بود . با توجه به حضور داعش در خاک عراق و به خصوص در سامرا و حرم ائمه معصومین (ع) و تهدید به تخریب حرم سیدالشهدا (ع)🥀شهید علیرضا مشجری🥀 و دوستانش جزو #اولین گروهی بودند که از سپاه قدس مأموریت یافته و عازم کشور عراق شدند و در نهایت با اصابت پرتابه جنگی به خودرویی که در آن حضور داشتند در راه دفاع از حرم حضرت سیدالشهدا (ع) پنج روز بعد از اعزام در روز جمعه 23 خرداد مصادف با روز نیمه شعبان سال 93 به جمع شهدا پیوست.😔
5.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قالیباف رئیسمجلس ماند
🔹نمایندگان مجلس با ۱۹۴ رأی از ۲۸۱ آرای ماخوذه، «محمدباقر قالیباف» را به عنوان رئیس مجلس در سومین سال دوره یازدهم مجلس انتخاب کردند.
🔹مرتضی آقاتهرانی ۵۳ رأی، الیاس نادران ۲۱ رأی و فریدون عباسی ۳ رأی کسب کردند و آرای باطله نیز ۱۰ رأی بوده است.
به روایت از همسرشهید🥀 :
علیرضا🥀متولد 1367 در تهران بود . چون شغل نظامی داشت از ابتدای آشناییمان برای من از مسیری که پیش رو خواهیم داشت ، صحبت کرد . از سختی راه ، از مأموریتها و نبودنهای گاه و بیگاهش ، از شرایط کاریاش . علیرضا🥀 از جهاد و جنگ هم برایم صحبت کرد ، از جانبازی و اسارت و شهادت🥀😔 و من با توجه به همه این صحبتها به لطف خدا پذیرفتم تا همراهی اش کنم.
خدا را شاکرم که همسنگری با علیرضا🥀را نصیب من کرد . تنها خواستهاش از من این بود که در برابر همه سختیها و پستی و بلندیهای زندگی صبر و تحمل داشته باشم . من و علیرضا 8 اردیبهشت سال 1391 زندگی مشترکمان را در نهایت سادگی آغاز کردیم . زندگی ما رنگ و لعاب تجملات امروزی را نداشت.
آشنایی من با فرهنگ ایثار و شهادت تقریباً از زمان همراهیام با علیرضا به طور چشمگیری زیادتر شد . من و همسرم هر پنج شنبه به گلزار شهدا میرفتیم و به مزار دایی ایشان شهید «اصغر نظری»🥀 که از شهدای دوران هشت سال دفاع مقدس بودند سر میزدیم . علیرضا نسبت به شهدای جنگ تحمیلی ارادت خاصی داشت و همیشه کتابهای دفاع مقدسی را مطالعه میکرد و به نبودنهای خود در آن روزهای حماسه و شهادت غبطه میخورد
آخرین تماس ما با علیرضا و#شهادت🥀در نیمه شعبان بود.
یکی دو روز مانده به نیمه شعبان سال 93 ما در مسافرت بودیم چهارشنبه عصرش آخرین تماس ما با علیرضا🥀 بود که گفت انشالله به شما خوش بگذرد و دقایقی هم با ما شوخی کرد . قبل از شهادتش🥀هم آخرین فردی که با او صحبت کرد خواهرش بود.
جمعه نیمه شعبان بود که در راه برگشت به تهران بودیم توی جاده جایی کنار زدیم که نهار بخوریم که همسر علیرضا زنگ زد که علی به شما زنگ نزده است ؟ چون هرچه زنگ میزنم موبایلش خاموش است . ما هم دل نگران بودیم .
مادر علیرضا🥀 دلشوره اش از صبح زیاد بود و بعد از اینکه چندین بار تماس گرفت و علیرضا🥀پاسخگو نبود . گفت مطمئنم که برایش اتفاقی افتاده است.
صبح جمعه بیست و سوم خرداد ماه 93 در نیمه شعبان و روز ولادت با سعادت امام زمان (عج)♡#در عراق و نزدیکی مرز مهران خودرویی که علیرضا🥀در آن حاضر بود، مورد سو قصد تکفیریها قرار میگیرد و به شهادت🥀میرسد . دو بار به سوریه رفت اما روزیش انگار جای دیگری ، گویا نزدیک به#بین الحرمین🥀 جایی که علیرضا #نامه درخواستش را مهر کرده بود باید به فیض شهادت نائل می آمد.😔
#حرفهای حضرت آقا♡ به من آرامش داد.😊
در یک ملاقات خصوصی که خدمت مقام معظم رهبری ♡رسیدیم چند خانواده مدافع حرم نیز حضور داشتند که جداگانه هم با آقا صحبت کردیم . نماز ظهر و عصر را به امامت آقا بجا آوردیم . بعد که رفتیم پیش آقا ، به من فرمودند : شما چقدر جوان هستید . گفتم من 20 سال داشتم که ازدواج کردم . آقا گفتند حتما با پسرتان رفیقای خوبی برای هم بودین ؟ «گفتم هر جا با هم میرفتیم به همه میگفتم علیرضا🥀داداشمه»
به حضرت آقا♡عرض کردم من توفیق جبهه رفتن را داشتم و پس از شهید شدن دوستانم خودم هم خیلی دوست داشتم که شهیدشوم اما متاسفانه شهادت🥀 قسمت ما نشد ! من ماندم و الان با حسرت میبینم که بچه ام از من سبقت گرفت . آقا♡ با شنیدن حرفای من ، رو به من و چند خانواده دیگری که خدمتش بودیم #فرمودند : «این صبر و تحملی که شما میکنید اجر و پاداشتان کمتر از شهادت🥀 نیست.»
#قبل از دیدار با مقام معظم رهبری♡ بسیار بیقرار بودم😔 و دوری از علی برایم خیلی سخت بود اما بعد از صحبتهای آقا♡آرام شدم آنروز حضرت آقا♡ را بغل کردم و بیاناتش آویزه ی گوشم شد . از اباعبدالله الحسین (ع) میخواهم کنار حضرت علی اکبر (ع) علی ما را نیز قبول کنند.
#سلام فرمانده
🔶اجتماع بزرگ خانوادگی مردم در تهران
مصادف با ایام سالگرد فتح خرمشهر
👈پنج شنبه ۵ خرداد ۱۴۰۱
◻️ساعت ۱۷
مکان: ورزشگاه آزادی
🔴نکته:ظرفیت ورزشگاه پرشده ولی سعی بر این است که ان شاالله محیطی برای باقی علاقمندان فراهم نمایند.