eitaa logo
این عماریون
385 دنبال‌کننده
230.6هزار عکس
62.3هزار ویدیو
1.4هزار فایل
کانال تحلیلی درباب مسائل سیاسی واجتماعی https://eitaa.com/joinchat/2102525986Cbab1324731
مشاهده در ایتا
دانلود
حدود سه ماه آموزش رفتند و آموزش‌های نظامی دیدند، بعد اومدن مرخصی ،مرخصی‌شان به مدت یک هفته بود و در این هفت روز همه دغدغه‌اش بودن با من بود و تمام نگرانی‌اش زندگی من بود.😭😭😭 🍃🌷🍃 همیشه می‌گفت: "تمام فکر من زندگی توست و اینکه شاد و خوب زندگی خواهی کرد." با توجه به اینکه با ما زندگی نمی‌کرد اما برای رفتن به نیاز به رضایت پدرم داشتند. 🍃🌷🍃 و آن سال که نامه رضایت را آوردند تا پدرم امضا بزند، پدرم مخالف رفتنش بود وگفت: «اونجا نقل و نبات پخش نمی‌کنند، و آدم را می‌کشند»در جواب پدرم گفت:« پدرم من که از حسین(ع)🌷بالاتر نیست.» و با این حرفش پدرم ساکت شد و رضایت داد تا به برود. 🍃🌷🍃 هیچ وقت آخرین شبی که با هم گذراندیم را از خاطرم نمی‌برم، هفت روز مرخصی آمده بود و طی این هفت روز می‌آمدخونمون و بهم سر می‌زد و جویای حالم می‌شد تا اینکه به شب آخر رسید. آن شب تا سه صبح بر روی یک بالش سر بر بالین گذاشته بودیم😭😭😭 و از خاطرات دوران پرورشگاه می‌گفتیم، گریه می‌کردیم و می‌خندیدیم.😭😭 🍃🌷🍃
کسی بود که از روی در حال ، به شلیک کرد و هم آمیزی بود و به کرد، این کار چند سال قبل در اکرم (ص)🌷انجام شد. 🍃🌷🍃 ایشان وقتی برادرشان شد،  ۱۲# سال داشت، اما عاطفی بین دو بود و لذا بیشترین را ، از گرفت و این داشت. 🍃🌷🍃 {{یاد با ذکر یک شاخه گل 🌷}} 🍃🌷🍃 حتی وقتی که روی نظامی ایشان می‌شد می‌گفت: «چون جی زن بود من هم روی این دوش پرتاب کار می‌کن و آن را خیلی دارم.» 🍃🌷🍃 وقتی خبر را به خانواده دادند، همه خانواده گریه می‌کردند و بی‌قرار بودند؛ اما ایشان بسیار بودم، آدم بود، حتی را بروز نمی‌داد. 🍃🌷🍃