خدایا منو یه جوری ببر که با رفتنم خیلیا بیان سمت تو
منت سرم بذار
بزرگی کن
منو خرج خودت کن
چنان سینمایی و شیک که هر کی ببینه یا بشنوه عاشق تو بشه
چطوری به مردم بگم تو چقدر قشنگی؟
من عاشقت شدم؟
کی این اتفاق افتاد؟
خودمم نفهمیدم
میشه این عشق بیشترم بشه؟
منو به اوج دوست داشتن خودت برسون
بیشترین اندازهای که میشه یکی تو رو دوست داشته باشه چقدره؟
منو به اونجا برسون لطفا
.
من خیلی خوشحالم
ولادت امام باقر مبارک
امروز توی پیوی، یکی از دوستام اومده بود
بابت خبری که داد خوشحالم
حدودا یکی دو ماه پیش یادتونه بنر ثبتنام دوره عروض و قافیه استاد محمدنژاد رو گذاشتم؟
همون موقع رفت ثبتنام کرد
الان یه شعر بلند و خوب آورده بود خیلی روان و دلنشین
آنقدر ذوق کردم که نگو
انشاءالله به زودی واسه امربمعروف و نهیازمنکر شعر بگن ایشونم
.
یهویی دلم رفت پیش شهدای شاهچراغ...
بیاید از امام باقر خواهش کنیم یه خبر خوب به خانوادههاشون برسونه، خود شهدا رو هم دعا کنن
شهید جونا
بیاین دنبال منم
دلارام_ قسمت چهارم
من در خانه یک بسته ماژیک ۲۴ رنگ داشتم که دانا آنها را دوست داشت. هدیه تولدم بود که خاله برایم خریده بود. باید امتحان میکردم.
ظرف سالاد را روی تخت گذاشتم. سایه مسافران که رد میشدند را روی شیشه در کوپه میدیدم. آهسته پایین آمدم. و سمت دانا رفتم. با کمترین تن صدا صدایش زدم
_ دانا
رویش را برگرداند. هنوز مهربان بود. احتمالا سفارش مادر و حضور سامان بی تاثیر نبود.
_ فانوست...
خودم را مظلوم کردم و همانطور آرام ادامه دادم
_کجاست؟
سرش را جلو آورد و با اخم کمی گفت:
_ واسه چی میخوای؟
_ فقط چند تا رنگشو میبینم لطفا
هنوز داشت فکر میکرد اما راضی نشده بود، چارهای نبود باید قول ماژیکهایم را به او میدادم
_ اگه دستم بدی منم یه روز ماژیکها رو دستت میدم
به وضوح خوشحال شد، ولی سعی کرد لبخندش را مهار کند.
_ باشه، ولی فقط یه کم! چون باطریش تموم میشه. به مامانم میگیم که نزنی زیرش
_ تا مامان بیاد طول میکشه
فانوس را کنار کاپشنش دیدم خواستم آنرا بردارم که دانا هم خواست جلویم را بگیرد همزمان که داشت میگفت باید صبر کنی
آرام هلم داد که خوردم به تخت پشت سرم
آخی گفتم و با عصبانیت از پله بالا رفتم حواسم نبود. نفهمیدم چطور زدم به ظرف سالاد و چپه شد وسط کوپه
من و دانا چشم دوخته بودیم به تکههای خورد شده کلم سفید و بنفش و هویج نارنجی رنگ روی کفپوش رنگ و رو رفتهی کف کوپه. یک طرف هم ظرف سالاد که چپ شده بود کنار سطل زباله و کفشهای سفید عروسکی من که بینصیب نمانده بود به ذرات کلم و گوجه مزین شده بود. با آنهمه گرسنگی یاد سس مایونز سفید افتاده بودم.
بالا را که نگاه کردم دیدم سامان هم سرش را جلو کشیده و دستش را لبه تخت گرفته مشغول نگاه کردن به منظره سوزناک سالاد .
از دست رفته است.
در همین حال بودیم که در کوپه باز شد...
#ادامه_دارد
@amershavim
تحریم دیجی کالا پیرو توهین به فاطمه زهرا سلام الله.m4a
2.47M
پیرو توهین یکی از کارمندان دیجی کالا به مادر خوبیها فاطمه زهرا سلام الله علیها🖤💔 برما واضح و مبرهن شده که بایست در حمایت از مادرمان درمقابل این سقیفهایهای زمان بایستیم
__اگر ما امروز از مادرمان حمایت نکنیم با مردمی که در مقابل شکستن پهلوی شان😭سکوت کردند چه تفاوتی داریم.😔
یا علی مدد💪
❌به نیت سلامتی آقا امام زمان علیه سلام دیجی کالا را تحریم می کنیم و برنامه اش را از گوشی هایمان حذف می کنیم و دیگران را هم ترغیب به اینکار می کنیم.❌
#حذف_دیجی_کالا
#مرگ_بر_دیجی_کالا
#دیجی_کالا_فاسد
✅نشر حداکثری