eitaa logo
بال‌های پرواز
136 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
1.8هزار ویدیو
42 فایل
اینجا یادمی‌گیریم چطور دوست باشیم و امربمعروف و نهی‌ازمنکر کنیم. #به_هم_ربط_داریم #تو_بگو_شاید_شد😊👌 #منوتونداریم اینجا در خدمت شما هستم‌ 👇 @shabahang02 کانال دیگرمون @hejabnevesht لینک ناشناسم https://gkite.ir/es/9440012
مشاهده در ایتا
دانلود
یک بیت گفتم😁👇 بیا امرم نما در نیک نامی و یا نهی‌ام بکن از دین گریزی ♦✿ @amershavim ✿♦
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 فڪــر میڪنید اگــر امــر بہ معــروف و نهــی از منڪــر نڪنید ڪتڪ نمۍخورید⁉️ 💎مرکز تخصصی آموزش و احیای واجب فراموش شده... ‌╔═💎💫═══╗ @aamerin_ir ╚═══💫💎═╝ به کانال آمرین بپیوندید👆
هدایت شده از فرهنگسازی حیا
11.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ببینید تذکر دادن چه راحته😉❤️ نمونه ی تذکر لسانی🦋✨ ☘ 🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹 ✅دغدغه مندان حجاب👇 جهت حمایت از پویش ها و مطالبه گری ما در خصوص حجاب و عفاف وارد گروه مطالبه گران بشین سپس روی پیام سنجاق شده کلیک کنید و پویش مطالبه گری شماره ۱ را در فارس من حمایت کنید. 🙏 🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹 🆔 @farhangsaze_haya
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سفت و سخت! سال آخر هنرستان بودیم و پر شر و شور. درکلاس منتظر دبیر نشسته بودیم که خانمی با حجابی سفت و سخت وارد کلاس شد. مدرسه ما فقط یک بابای مدرسه داشت و بقیه پرسنل همه خانم بودند و دبیر فقط برای همان یک آقا اینقدر سفت و سخت پوشیده بود. کلاس سی‌وپنج نفره ما فقط پنج نفر چادر سر می‌کردند آن هم نه اینقدر سفت و سخت! همه با چشمان گرد به هم نگاه کردیم. پچ‌پچ‌ها شروع شد. هر کس چیزی می‌گفت. احتمال می‌دادیم از آن معلم‌های سختگیر باشد. در را بست و جلو آمد. چادرش را برداشت. مقنعه‌اش را کمی عقب کشید و خودش را به ما معرفی کرد. هیچ‌کس فکرش را هم نمی‌کرد ایشان اینقدر خوش برخورد و نرم‌خو باشد برخلاف ظاهرش. برایمان گفت که علاوه بر درس تاریخ هنر جهان دبیر طراحی لباسمان هم هست. هر هفته ساعت‌ها با ایشان کلاس داشتیم. ساعت‌هایی که ایشان دبیر ما بود ساعت‌های آزادی و خوشی بود. سر کلاس می‌گفتیم و می‌خندیدیم و گاهی بازی می‌کردیم! درس برایمان شیرین شده بود و دوست داشتنی. حتی سرسخت‌ترین دانش آموزان هم ایشان را دوست داشتند. یک روز برخلاف همیشه کمی بی‌حوصله و کلافه بودم. سرم به کار طراحی گرم بود که صدایم زد. جلو رفتم. بی‌مقدمه گفت:«داشتم نگاهت می‌کردم یهو ناخواسته تو ذهنم با حجاب و چادر تصورت کردم!» لبخند را که روی لبانم دید ادامه داد:«فکر کنم چادر خیلی بهت میاد» بلند شد و چادرش را از روی چوب لباسی چوبی کلاس برداشت:«امتحان کنیم؟» سری به تایید تکان دادم. جلوتر آمد. موهایم را داخل مقنعه فرو برد و مقنعه را کمی جلو کشید. چادرش را روی سرم گذاشت. چند قدم عقب رفت و نگاهم کرد. نگاهش را هرگز از یاد نمی‌برم. شروع کرد به تعریف کردن:«مثل فرشته‌ها شدی، می‌دونستم بهت میاد... وای عزیزم چقدر دوستت دارم دخترم!» توی کلاس همهمه به پا شد. هرکس چیزی به تعریف می‌گفت. دلم نمی‌خواست چادر را بردارم. کمی عرض کلاس را بالا و پایین رفتم. تا اینکه صدای بچه‌ها بلند شد. همه می‌خواستند چادر را امتحان کنند! به ناچار چادر را از سر برداشتم. چادر دست به دست می‌چرخید و سر هر کس که می‌رفت تعریف و تحسین بود که شنیده می‌شد. روز بعد نصف بچه‌ها با چادر به مدرسه آمدند! و هر روز به این تعداد اضافه می‌شد. همه مجذوب معلمی محجبه بودند که از صمیم قلب دوستشان داشت. پایان سال تحصیلی فقط پنج نفر از بچه‌های کلاس چادر سر نمی‌کردند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خواسته باشی با گیر دادن به یه معروف، از یه منکری نهی کنی، کار خودت میشه منکر! نه نهی‌ازمنکر!!! ♦✿ @amershavim ✿♦
هدایت شده از خاطراتانه
دوست شیم؟ 👇🏻👇🏻👇🏻 @maroofane3 @maroofane3 @maroofane3
نقد، قند است؛ اگر پذیرا باشیم! انتقاد، انتقام نیست؛ اگر منصف باشیم... ✍️ @negashteh | نگاشته
13.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔵 حمایـت کامـل و قانـونۍ از آمـران بہ معـروف و ناهیـان از منڪــر 💎مرکز تخصصی آموزش و احیای واجب فراموش شده... ‌╔═💎💫═══╗ @aamerin_ir ╚═══💫💎═╝ به کانال آمرین بپیوندید👆