رفتم رمز دوم و فلانشو درست کردم
بعد یه نفر اونجا بود که باید تراکت میدادم
۶ ماهه میخوام برم نرسیدم امروز موفق شدم 😍
بهش گفتم خانوادگی شرکت کنید و تا آموزش ندیدید شروع نکنید ووو
قبول کرد چند تا هم اضافه گرفت
مغازهای که بود پاخورش خوب بود برای مذهبیا😂
اونجا رفتم تراکت ببرم ، گفت فعلا دارم ولی خوبه به موارد مناسب تحویل میدیم
همین دیگه...
♥️@amershavim♥️
بالهای پرواز
رفتم رمز دوم و فلانشو درست کردم بعد یه نفر اونجا بود که باید تراکت میدادم ۶ ماهه میخوام برم نرس
حالا چی بخریم؟
استفتائات که یکی از اعضای کانال زحمت کشیدن
بنظرم چند تا کتاب دروغی به نام رطب بگیرم
چی بگم آخه
خودآموز
احادیث
یه بار دیگه لیست کتابا رو ببینم اونا که مناسب عموم هستن بگیرم
انشاءالله
چند تا هم مناسب کودک و نوجوانه
اونا هم بگیرم
♥️@amershavim♥️
توی این ۴ سال هر وقت رفتم دیدن خواهرم انقد ناراحت بودم که حواسم به این شعر نبوده
شعرش منو برد به نیمههای همون شبی که تاریخش روی سنگ هست
همون تاریخ تولد دوباره ، تاریخ رسیدن به یقین...
بین درختای بلند حیاط بیمارستان توی تاریکی. ساعت حدودای ۳ بود. جلوی یه اتاقی به اسم سردخانه که منم دلم میخواست همونجا بمونم. همه جا رو روشن کنم و هنوزم بتونم از خواهرم مراقبت کنم.
و نمیشد. اجازه ندادن. تنها برگشتیم خونه. وقتی نذاشتن بازم به پناه بی پناهیام داد بردم. به امام زمان علیه السلام گفتم نمیذارن بمونم. ولی خواهرم اینجا تنهاست. خواهش میکنم نذار خواهرم بترسه. نذار ناراحت بشه.
باورش سخت بود. ولی روز بعد توی غسالخونه صورت خواهرم خندان بود. انگار که شوخی کنه و خودشو به خواب زده باشه. برعکس شب. که صورتش پر از درد بود.
نمیدونم چه اتفاقی افتاده بود. اما من برای اون لبخند از امام زمان علیه السلام تشکر میکنم
ما به جز اهل بیت علیهم السلام، از طرف خدا کسی رو نداریم.
ولی همین برامون کافیه...
همون موقع هم امربهمعروف ونهیازمنکرم به راه بود. هزینهش هم دادم. سخت بود. ولی نه بیشتر از دوری خدا. خیلیا وقتی ما آمرین رو توی جامعه میبینن فک میکنن چون لبخند میزنیم و تدکر میدیم و وقتی فحش میخوریم سکوت میکنیم و رد میشیم، بخاطر اینه که ما توی زندگیمون هییییچ مشکلی نداریم. یا مثلا بیکاریم وقتمون زیادی کرده...
ولی اینجوری نیست ما هم مثل بقیه هستیم. فقط کمی بیشتر بقیه رو دوست داریم. همین.
♥️@amershavim♥️
با یه تاکسی رفتیم که یه مسافر محجبه داشت. پیاده که شدیم اونو دعوت کردم.
از دور یه روحانی دیدم با زن و بچهش. داشت با کسی صحبت میکرد. با خودم گفتم خوبه دیگه خانمش هست با اون حرف میزنم.
تراکت این بنده خدا رو دادم، مامانمو صدا زدم که بگم صبر کنه به اون خانومه هم بگم خودش و همسرش بیان آموزش ببینن دیدم اون دوستم که رفت کربلا(که مطالبهای بهش دادم برد) اومد به سمتم با بچههاش. کلی خوشحال شدم. بعد فهمیدم این دوستم همون خانومه بودهههه
انقد خندیدم. گفتم نشونت کردم بیام جذبت کنم نمیدونستم شمایی😂
رفتیم داخل، میخواستم تراکت بدم به یکی. باز شک کردم. دقت کردم به جزئیات ولی بازم یکدل نشدم. هیچی نگفتم رفتم
رفتیم سر مزار پدربزرگ و مادربزرگم. اونجا یه درخت اقاقیا با مهربانی تمام داشت با شاخهی پایین اومدهش صورتمو نوازش میکرد منم داشتم با خدا حرف میزدم که یه دختری از پشت سر شروع کرد حرف زدن :
_ خدا لعنتشان کنه ای مداحایه
ای چیه
آدم ناراحتم نباشه گریهش میگیره. اینا عزیزشان مرده بدتر کاری مکنن نفسشم نیاد بالا
داشتم فک میکردم اگه مداحا اینا رو میشنیدن چه شکلی میشدن
خندم گرفته بود. چرخیدم دیدم دو تا خانم مسن مخاطب دختر جوان بودن. نشسته بودن روی یه قبر که اگه صاحبش میومد حرکت جالبی میکرد😂
بهشون خیرات تعارف کردم.
بعدم رفتیم سر خاک یه سری از نزدیکان و خواهرم ووو
♥️@amershavim♥️
بعدم رفتیم سر مزار شهید عطایی. از اونی که میگه سلاحمونو زمین میذاریم و فلان پیشش شکایت کردم.
البته نه خدا نه مردم نه مسئولین الحمدلله نخواهند گذاشت این اتفاق بیفته و انتقام شهدامونم میگیریم.
جنگ ما با اسرائیل جنگ سر ظهور یا سقوطه
ما حق باختن نداریم
راهی به جز پیروزی مقابل ما نیست
انشاءالله
و اینکه خواهش کردم دعام کنن برای احیای امربهمعروف و نهیازمنکر
بهشون گفتم شاید ازین به بعد خیلی جاها برم. برای اسلام. با خیلیا شاید مواجه بشم که از طیفهای مختلف هستن. برام دعا کنید اون کاری رو انجام بدم که خدا میخواد.
♥️@amershavim♥️
بعدم یاد اون فرمایش آیت الله بهجت افتادم درباره زیارت قبر علما. این شد که خدا توفیق داد رفتیم خدمت مرحوم حاج آقا بزرگ.
از سمت چپ، دومین مزار ، خانهی ابدی و نورانی ایشونه.
ازشون خواهش کردم دعام کنن.
گفتم دعا کنید خدا به کلامم برای خودش نفوذ بده.
خواهش کردم دعا کنن خدا در دو دنیا حافظ آبروی همه مسلمونا باشه.
به شهیدشونم گفتم دنبال منم بیان. انشاءالله که میان...
انشاءالله که خیر پیش میاد.
♥️@amershavim♥️
میفرمایند که مداد العلما
افضل من دماء الشهدا
ایشون که هم عالم بودن هم شهید شدن چی؟
من به این جمله خیلی فک کردم. یک دلیلش ممکنه این باشه که علما مانع ریخته شدن خون مسلمونا و مانع شهادتشون میشن. مانع جهل و بیرحمی میشن و نفاق رو عقیم میذارن.
البته اگر امربهمعروف ونهیازمنکر رو احیا نکنیم خدایی نکرده بین ما، برعکس میشه
♥️@amershavim♥️
از مزار حاج آقا بزرگ که برگشتیم یه خانواده از ماشین پیاده شدن دختر جوونشون فوقالعاده بود. رفتم سراغش بهش تراکت دادم. دعوتش کردم. توضیحات هم دادم.
♥️@amershavim♥️
توی امامزاده ، دور ضریحش گشتم و ۴۰ بار الهی عظم البلا رو خوندم
یه خانم مغازهدار از یه روستا اومده بود نمازشو اونجا خوند و یه کم مناجات کرد و استراحت میکرد رفتم سراغش ایشونم دعوت کردم.گفتم اهل مجازی هستی؟ گفت نه، گفتم اگه پای امام حسین علیه السلام بیاد وسط چی؟
با یه عشقی گفت همه زندگیم فدای امام حسین علیه السلام
جانم؟
منم کامل بهش توضیح دادم.
یه خانمم نسبتا مسن بود با دختر کوچیکش اومده بود. ولی به شدت مثبت و مودب بودن. رفتم گفتم خواهر جان اهل مجازی هستین؟
گفت نه خیلی دخترم بیشتر. گفتم خب کجاست میشه ببینمش؟ گفت خونهست. گفتم مثل خودته؟ محجبه ؟ گفت آره.
گفتم پس اینو بهش بده وصیت سیدالشهدا علیه السلام رو با هم بخونید این درباره همونه. آموزش میبینید
رایگانم هست اگه مدرک نخواهید
فقط ثبتنام که کرد، صوتهای آموزشی رو با هم گوش کنید.
کلی تشکر کرد.
یه خانومم ناراحت بود. بغض کرده بود. حس کردم احتیاج داره حرف بزنه. صورتش زبان بدنش اشک و بغضش میگفت این الان اگه نریزه بیرون دق میکنه رفتم کنارش گفتم مادر جان چیزی شده؟ ناراحتین
گفت پسرم مرده
و بغضش ترکید.
یه کم حرف زد باهاش همدلی کردم. حرفاش تموم شد گفتم لیوان دارید براتون آب بیارم؟ گفت نه بطری دارم
ازش گرفتم براش از آبسرد کن حیاط پر کردم آوردم یه قرص خورد دیگه رفت نشست پیش پیرزنی که پای ثابت شبستان امامزاده ست و پای دردودل همه میشینه
اون رواندرمانگر سرخوده😂 خوب همدلی میکنه با همه 😁👌
رفتم سراغ یکی خیلی پوشیده بود. خواستم سر حرفو باهاش باز کنم. صداش زدم وقتی برگشت دیدم اوه! چقد آرایش! کی میره این همه راهو؟ خط چشم مجلسی چی میگه چادر چی میگه؟
دیگه بهش نگفتم چی خواستم بگم حرفو برگردوندم گفتم چه خوب که چادر پوشیدین
اونم تشکر کرد رفت
بعدا مامانم گفت این زن فلانی بود که طلاق گرفت فک کنم
دیدم شبیهه
اگه میدونستم برای اینکه خاطرات تلخش تداعی نشه جلوش آفتابی نمیشدم
ولی دیگه دیر یادم اومد.
یه دختر نوجوانم توی بازارچه ساق پوشیده بود . حجابش کامل نبود
اما اون نکته مثبتی بود. فعلا نمیشد تذکر بدم ولی تشکر که ممنوع نبود😁 منم استفاده کردم
♥️@amershavim♥️
بعدش رفتیم پنجشنبه بازار برای خرید و تذکر. اونجا دو تا نوجوان کشف حجاب دیدیم.
به مامانم گفتم مامان ببخشید، بلانسبت شما، ولی آمادهاین فحش بخوریم؟😁
مامانمم مثل همیشه همراه👌
رفتیم به نوبت تذکر دادیم.
از منو که اصلا جواب ندادن
از مامانمم گفتن ممنون که گفتین
و البته با اینکه نپوشیدن، ولی بعد از ما هم معذب شدن.
♥️@amershavim♥️
یادتونه دیشب گفتم یه خانومه توی روستامون فوت شده. چون قرص توی گلوش گیر کرده؟ بچهش کوچیکه.
این خانومه که امروز توی امامزاده میگفت پسرش تازه فوت شده، فامیل اون خانومه هم بود.
کلی تعریف کرد.
این وسط من داشتم استراحت میکردم خیلی راه رفته بودم. باز اسم اون بنده خدا اومد من یاد مرگ افتادم گفتم معلوم نیست مهلتم تا کی باشه. باز پاشدم به دعا کردن و تلاش برای احیا. یه دور دیگه توی امامزاده زدم.
خلاصه الان این خانوم شده شریک ثواب احیاهای من 😂🌱 امروز و فرداست که خانوادش بیان در خونمون بگن دختر ما گفت خیرت رسید خدا خیرت بده 😂 مگه چیکار کردی که انقد راضی بود؟
خدا رحمتش کنه
حتما آدم خوبی بوده که خبر فوتش هم باعث کارهای خوب میشه
یه صلوات براش بفرستید
دستش از دنیا کوتاهه
♥️@amershavim♥️