eitaa logo
13.امین‌الله🇮🇷
186 دنبال‌کننده
17.7هزار عکس
9.1هزار ویدیو
181 فایل
السلام علیک یا امین الله فی ارضه *با ولایت زنده‌ایم=... رزمنده‌ایم* با تازیانه خطبه فدکیه بیدارشویم⬅ ⬅ فرصت سیزدهم! آرمان‌های انقلاب تا ظهور. هر که را صبح شهادت نیست،شام مرگ هست؛بی‌شهادت مرگ باخسران چه فرقی میکند یوسفی. ادمین:besmeleh@ @Aminallahsizdahom
مشاهده در ایتا
دانلود
رحلت امام خميني   دوباره ز طوفان غم ها/ببین سَرو ِ صبرم خمیده شده نیمه ی ماه خرداد/عزای خمینی رسیده به غیر از دل غصه دار و/به جزدیده ی تر نداریم به مرثیه های غریبی/بیا مثل باران بباریم بگویم بگویم/به چشمان گریان سلام خدا بر/امام و شهیدان واویلا واغربتا...   هنوز آن شب ِ گریه بر تو/نگشته سحر در دل ما هنوز آتش داغ هجرت/بُوَد شعله ور در دل ما اگر چه پر از ماتم توست/دل زار و طوفانی ما خدا داده آن هیبتت را/به پیر خراسانی ما نمودی به این راه/تو ما را هدایت همه جان نثاریم/به راه ولایت واویلا واغربتا...   چه تشعیع خوبی شد از تو/چه شور و شکوه و جلالی محبین همه دور تابوت/به اشک غم و خسته حالی ولی جسم جدّ غریبت/بدون کفن مانده بر خاک سرش رفته بر روی نیزه/تنش گشته از نیزه صد چاک شده قلب زهرا/ز داغش پریشان بخواند بخواند/روی نیزه قرآن یا مظلوم یا ثارا... ...    رفتی و عطر یاد تو در روزگار ماند یعنی که از تو خاطره بی شمار ماند رفتی و در فراق تو این ملت بزرگ خون گریه کرد و تا به ابد اشکبار ماند رفتی و با غروب تو، قرآن غریب شد اسلام ناب، در غم تو، سوگوار ماند رفتی تو و حماسه ی سرخ حسینی ات تا نهضت امام زمان برقرار ماند رفتی تو و بنای برومند انقلاب  با این شکوه و جذبه ی پر اقتدار ماند رفتی تو و نرفت ز دل شوق زندگی در حیرتم از او، که برای چه کار ماند مُردی و زنده گشت ز تو، دین احمدی تاریخ را، به نام تو این افتخار ماند دست امام عصر نهد مرهمی مگر این سینه را، که در غم تو سوگوار ماند "آتش" گرفت جانم و تن شعله وار سوخت  از ماجرای کربوبلا بیقرار ماند کشتی شکست خورده ی طوفان غصه ها  داغت به سینه ی ما اشکار ماند  
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥رهبرانقلاب: چگونگی برگزاری مراسم ارتحال امام مهم نیست اصل موضوع سخن گفتن از امام است @mohebbin_net
﷽امروز پنج شنبه﷽✨ ۱۵خرداد ۱۳۹۹.......۱۳۹۹/۳/۱۵ ۱۲شوال ۱۴۴۱........۱۴۴۱/۱۰/۱۲ ۴ ژوئن ۲۰۲۰.......... ۲۰۲۰/۶/۴ سال ۱۵۳۲ تَبَرے(فرس قدیم) به ما بپیوندید: ➖⬅کانال13.امین الله السلام علیک یا امین الله فی ارضه ۱. شبکه ایتا: ⤵️ ادمین: eitaa.com/besmeleh ____ ۲. شبکه وتساپ: ⤵️ ادمین: https://chat.whatsapp.com/JW03S2bIzaXChEiDO7d7S0 ____ ۳. شبکه بله: ⤵️ ادمین: @Aminallahsizdahom https://ble.im/besmeleh
🌹💠پس از کتاب " سه دقیقه در قیامت " و استقبال کم نظیر از این کتاب، انتشارات شهید ابراهیم هادی کتاب دیگری تحت عنوان🌷 " بازگشت " منتشر کرد، اما اینبار نه از زبان یک نفر بلکه ماجرای چندین رزمنده است از مشاهدات آنها از فضای برزخ بهشتی و نحوه شهادت این رزمندگان... به شما توصیه می کنم. حتما این کتاب را تهیه نمایید. ⭕و اما شما هم اینک یکی از داستان تکان دهنده و زیبای این کتاب را پیش رو دارید...  💠 💠آخرین روزهای اسفند ۱۳۶۴ بود. در بیمارستان مشغول فعالیت بودم. من تکنسین اتاق عمل و متخصص بیهوشی بودم‌. با توجه به عملیات رزمندگان اسلام تعداد زیادی مجروح به بیمارستان منتقل شده بود. لحظه ای استراحت نداشتیم اتاق عمل مرتب آماده می شد و تیم جراحی وارد می شدند. داشتم از داخل راهروی بیمارستان به سمت اتاق عمل می رفتم، که دیدم حتی کنار راهروها مجروح خوابیده!! همین طور که جلو میرفتم یک نفر مرا به اسم کوچک صدا زد، برگشتم اما کسی را ندیدم می خواستم بروم که دوباره صدایم کرد، دیدم مجروحی کنار راهروی بیمارستان روی تخت حمل بیمار از روی شکم خوابیده و تمام کمر او غرق خون است. رفتم بالای سر مجروح و گفتم شما من را صدا زدی؟ چشمانش را به سختی باز کرد و گفت: بله، منم کاظمینی .چشمانم از تعجب گِرد شد، گفتم محمدحسن اینجا چه کار می‌کنی؟  محمدحسن کاظمینی سال های سال با من همکلاسی و رفیق بود. از زمانی که در شهرضای اصفهان زندگی می کردیم. حالا بعد از سال ها در بیمارستانی در اصفهان او را می‌دیدم. او دو برادر داشت که قبل از خودش و در سال‌های اول جنگ در جبهه مفقود شده بودند. البته خیلی از دوستان می‌گفتند که برادران حسن اسیر شده اند.  بلافاصله پرونده پزشکی اش را نگاه کردم. با یکی از جراحان مطرح بیمارستان که از دوستانم بود صحبت کردم و گفتم این همکلاسی من طبق پرونده‌اش چندین ترکش به ناحیه کمرش اصابت کرده و فاصله بین دو شانه چپ و راست را متلاشی کرده طوری که پوست و گوشت کمرش از بین رفته، دو برادر او هم قبلاً مفقود الاثر شدند. او زن و بچه هم دارد اگر می شود کاری برایش انجام دهید.  تیم جراحی خیلی سریع آماده شد و محمدحسن راهی اتاق عمل شد دکتر همین که میخواست مشغول به کار شود. مرا صدا زد و گفت: باورم نمیشه، این مجروح چطور زنده مانده به‌قدری کمر او آسیب دیده که از پشت می توان حتی محفظه ای که ریه ها در آن قرار می گیرد مشاهده کرد!! دکتر به من گفت: این غیر ممکن است، معمولاً در چنین شرایطی بیمار یکی دو ساعت بیشتر دوام نمی آورد بعد گفت: من کار خودم را انجام می دهم. اما هیچ امیدی ندارم ، مراقبتهای بعد از عمل بسیار مهم است. مراقب این دوستت باش. عمل تمام شد یادم هست حدود ۴۰ عدد گاز استریل را با بتادین آغشته کردند و روی محل زخم گذاشتم و پانسمان کردم .دایره‌ای به قطر حدود ۲۵ سانت، روی کمر او متلاشی بود. روز بعد دوباره به محمدحسن سر زدم حالش کمی بهتر بود، خلاصه روز به روز حالش بهتر شد . یادمه روز آخر اسفند حسابی براش وقت گذاشتم، گفتم فردا روز اول عید است مردم و بستگان شما به بیمارستان و ملاقات مجروحین می‌آیند. بگذار حسابی تر و تمیز بشیم همینطور که مشغول بودم و او هم روی شکم خوابیده بود به من گفت می خواهم به خاطر تشکر از زحماتی که برای من کشیدی یک ماجرای عجیب رو برات تعریف کنم. گفتم بگو میشنوم، فکر کردم می خواهد از حال و هوای رزمندگان و جبهه تعریف کنه.  ماجرایی را برایم گفت که بعد از سالها هنوز هم وقتی به آن فکر می‌کنم حال و هوایم عوض می‌شه. ادامه ماجرا ... 💠محمد حسن بی مقدمه گفت: اثر انفجار را روی کمر من دیدی؟ من با این انفجار شهید شدم، روح به طور کامل از بدنم خارج شد و من بیرون از بدنم ایستادم و به خودم نگاه می کردم یک دفعه دیدم که دو ملک در کنار من ایستادند. به من گفتند: از هیچ چیزی نگران و ناراحت نباش تو در راه خداوند شهید شده و اکنون راهی بهشت الهی خواهی شد. همراه با آن دو ملک به سمت آسمان ها پرواز کردیم در حالی که بدن من همینطور پشت خاکریز افتاده بود . در راه همین طور به من امید می دادند و می گفتند نگران هیچ چیزی نباش خداوند مقام بسیار والایی را در بهشت برزخی برای شما و بقیه شهدا آماده کرده. در راه برخی رفقایم را که شهید شده بودند می‌دیدم آنها هم به آسمان می رفتند کمی بعد به جایی رسیدیم که دو ملک دیگر منتظر من بودند دو ملک قبلی گفتند اینجا آسمان اول تمام می شود شما با این ملائک راهی آسمان دوم میشوی از احترامی که به ملائک آسمان دوم گذاشته شد فهمیدم، ملائک آسمان دوم از لحاظ رتبه و مقام از ملائکه آسمان اول برترند. آن دو ملک هم حسابی مرا تحویل گرفتند و به من امید دادند که لحظاتی دیگر وارد بهشت برزخی خواهی شد و هر زمان که بخواهی می توانی به دیدار اهل بیت علیه السلام بروی. بعد من را تحویل ملائکه آسمان سوم دادند همین طور ادامه داشت تا این که مرا تحویل ملائک آسمان هفتم دادند،
کاملا مشخص بود که ملائکه آسمان هفتم از ملائک آسمان ششم برترند. بلافاصله نگاهم به بهشت افتاد نمی دانید چقدر زیبا بود از هر نعمتی بهترین هایش در آنجا بود. یکباره دیدم که هر دو برادرم در بهشت منتظر من هستند فهمیدم که هر دوی آنها شهید شده‌اند. چون قبلاً به ما گفته بودند که آنها اسیر هستند .خواستم وارد بهشت بشوم که ملائک آسمان هفتم با کمی ناراحتی گفتند : این شهید را برگردانید، پدرش راضی به شهادت او نیست و در مقام بهشتی او تاثیر دارد او را برگردانید تا با رضایت پدرش برگردد. تا این حرف را زدند، ملائک آسمان ششم گفتند چشم ...  یکباره روح به جسم من برگشت تمام بدنم درد میکرد. من را در میان شهدا قرار داده بودند. اما یک نفر متوجه زنده‌بودن من شد و مرا به بیمارستان منتقل کردند و از آنجا راهی اصفهان شدیم . حالا هم فقط یک کار دارم، من بهشت و جایگاه بهشتی خودم را دیدم. .حتی یک لحظه هم نمی توانم دنیا را تحمل کنم فقط آمده‌ام رضایت پدرم را جلب کنم و برگردم. او میگفت و من مات و متحیر گوش میکردم. روز بعد پدرش حاج عبدالخالق به ملاقات او آمد، پیرمردی بسیار نورانی و معنوی، میخواستم ببینم ماجرا چه می شود وقتی پدر و پسر خلوت کردند ، شنیدم که محمدحسن گفت: پدر شما راضی به شهادت من نیستی؟ پدر خیلی قاطع گفت: خیر. محمد حسن گفت: مگه من چه فرقی با برادرهایم دارم آنها الان در بهشت هستند و من اینجا.  پدر گفت: اون ها شاید اسیر باشند و برگردند اما مهم این است که آنها مجرد بودند و تو زن و بچه داری من در این سن نمی توانم فرزندان کوچک تو را سرپرستی کنم .از اینجا به بعد رو متوجه نشدم که محمدحسن برای پدرش چه گفت، اما ساعتی بعد وقتی پدرش بیرون رفت و من وارد اتاق شدم محمد حسن خیلی خوشحال بود گفتم چه شده گفت: پدرم راضی شد انشاالله می روم آنجایی که باید بروم.من برخی شب‌ها توی بیمارستان کنارش می نشستم برای من از بهشت می گفت، از همان جایی که برای چند لحظه مشاهده کرده بود، می گفت: با هیچ چیزی در این دنیا نمی توانم آنجا را مقایسه کنم. زخمهایش روز به روز بهتر می‌شد، دو سه ماه بعد ، از بیمارستان مرخص شد شنیدم بلافاصله راهی جبهه شده. 💠چند روزی از اعزام نگذشته بود که برای سر زدن به خانواده راهی شهرضا شدم، رفقایم گفتن امروز مراسم تشییع شهید داریم. پرسیدم کی شهید شده؟ گفتند:محمد حسن کاظمینی. جا خوردم و گفتم این که یک هفته نیست راهی جبهه شده! به محل تشییع شهدا رفتم درب تابوت را باز کردم محمد حسن، نورانی تر از همیشه گویی آرام خوابیده بود. یکی از رفقا به من گفت: بلند شو که پدرش داره میاد. دوست من گفت: خدا به داد ما برسه ممکنه حاجی سر همه ما داد بزنه دو تا پسرش مفقود شده و سومی هم شهید شد. من گوشه ای ایستادم. پدر بالای سر تابوت پسر آمد و با پسرش کمی صحبت کرد ، بعد گفت: پسرم بهشت گوارای وجودت دو سال بعد جنگ تمام شد و اُسرای ایرانی آمدند اما اثری از برادران محمدحسن نبود. با شروع تفحص پیکر دو برادر محمد حسن هم پیدا شد و برگشت، و در کنار برادرشان و در جوار مزار حاج ابراهیم همت در گلزار شهدای شهرضا آرام گرفتند. ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ 😭🤲🏻خدایا دستمان خالی است به لطف و کرمت . عاشقان شهادت را به کاروان شهدا برسان.
کاملا مشخص بود که ملائکه آسمان هفتم از ملائک آسمان ششم برترند. بلافاصله نگاهم به بهشت افتاد نمی دانید چقدر زیبا بود از هر نعمتی بهترین هایش در آنجا بود. یکباره دیدم که هر دو برادرم در بهشت منتظر من هستند فهمیدم که هر دوی آنها شهید شده‌اند. چون قبلاً به ما گفته بودند که آنها اسیر هستند .خواستم وارد بهشت بشوم که ملائک آسمان هفتم با کمی ناراحتی گفتند : این شهید را برگردانید، پدرش راضی به شهادت او نیست و در مقام بهشتی او تاثیر دارد او را برگردانید تا با رضایت پدرش برگردد. تا این حرف را زدند، ملائک آسمان ششم گفتند چشم ...  یکباره روح به جسم من برگشت تمام بدنم درد میکرد. من را در میان شهدا قرار داده بودند. اما یک نفر متوجه زنده‌بودن من شد و مرا به بیمارستان منتقل کردند و از آنجا راهی اصفهان شدیم . حالا هم فقط یک کار دارم، من بهشت و جایگاه بهشتی خودم را دیدم. .حتی یک لحظه هم نمی توانم دنیا را تحمل کنم فقط آمده‌ام رضایت پدرم را جلب کنم و برگردم. او میگفت و من مات و متحیر گوش میکردم. روز بعد پدرش حاج عبدالخالق به ملاقات او آمد، پیرمردی بسیار نورانی و معنوی، میخواستم ببینم ماجرا چه می شود وقتی پدر و پسر خلوت کردند ، شنیدم که محمدحسن گفت: پدر شما راضی به شهادت من نیستی؟ پدر خیلی قاطع گفت: خیر. محمد حسن گفت: مگه من چه فرقی با برادرهایم دارم آنها الان در بهشت هستند و من اینجا.  پدر گفت: اون ها شاید اسیر باشند و برگردند اما مهم این است که آنها مجرد بودند و تو زن و بچه داری من در این سن نمی توانم فرزندان کوچک تو را سرپرستی کنم .از اینجا به بعد رو متوجه نشدم که محمدحسن برای پدرش چه گفت، اما ساعتی بعد وقتی پدرش بیرون رفت و من وارد اتاق شدم محمد حسن خیلی خوشحال بود گفتم چه شده گفت: پدرم راضی شد انشاالله می روم آنجایی که باید بروم.من برخی شب‌ها توی بیمارستان کنارش می نشستم برای من از بهشت می گفت، از همان جایی که برای چند لحظه مشاهده کرده بود، می گفت: با هیچ چیزی در این دنیا نمی توانم آنجا را مقایسه کنم. زخمهایش روز به روز بهتر می‌شد، دو سه ماه بعد ، از بیمارستان مرخص شد شنیدم بلافاصله راهی جبهه شده. 💠چند روزی از اعزام نگذشته بود که برای سر زدن به خانواده راهی شهرضا شدم، رفقایم گفتن امروز مراسم تشییع شهید داریم. پرسیدم کی شهید شده؟ گفتند:محمد حسن کاظمینی. جا خوردم و گفتم این که یک هفته نیست راهی جبهه شده! به محل تشییع شهدا رفتم درب تابوت را باز کردم محمد حسن، نورانی تر از همیشه گویی آرام خوابیده بود. یکی از رفقا به من گفت: بلند شو که پدرش داره میاد. دوست من گفت: خدا به داد ما برسه ممکنه حاجی سر همه ما داد بزنه دو تا پسرش مفقود شده و سومی هم شهید شد. من گوشه ای ایستادم. پدر بالای سر تابوت پسر آمد و با پسرش کمی صحبت کرد ، بعد گفت: پسرم بهشت گوارای وجودت دو سال بعد جنگ تمام شد و اُسرای ایرانی آمدند اما اثری از برادران محمدحسن نبود. با شروع تفحص پیکر دو برادر محمد حسن هم پیدا شد و برگشت، و در کنار برادرشان و در جوار مزار حاج ابراهیم همت در گلزار شهدای شهرضا آرام گرفتند. ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ 😭🤲🏻خدایا دستمان خالی است به لطف و کرمت . عاشقان شهادت را به کاروان شهدا برسان.
🌹💠پس از کتاب " سه دقیقه در قیامت " و استقبال کم نظیر از این کتاب، انتشارات شهید ابراهیم هادی کتاب دیگری تحت عنوان🌷 " بازگشت " منتشر کرد، اما اینبار نه از زبان یک نفر بلکه ماجرای چندین رزمنده است از مشاهدات آنها از فضای برزخ بهشتی و نحوه شهادت این رزمندگان... به شما توصیه می کنم. حتما این کتاب را تهیه نمایید. ⭕و اما شما هم اینک یکی از داستان تکان دهنده و زیبای این کتاب را پیش رو دارید...  💠 💠آخرین روزهای اسفند ۱۳۶۴ بود. در بیمارستان مشغول فعالیت بودم. من تکنسین اتاق عمل و متخصص بیهوشی بودم‌. با توجه به عملیات رزمندگان اسلام تعداد زیادی مجروح به بیمارستان منتقل شده بود. لحظه ای استراحت نداشتیم اتاق عمل مرتب آماده می شد و تیم جراحی وارد می شدند. داشتم از داخل راهروی بیمارستان به سمت اتاق عمل می رفتم، که دیدم حتی کنار راهروها مجروح خوابیده!! همین طور که جلو میرفتم یک نفر مرا به اسم کوچک صدا زد، برگشتم اما کسی را ندیدم می خواستم بروم که دوباره صدایم کرد، دیدم مجروحی کنار راهروی بیمارستان روی تخت حمل بیمار از روی شکم خوابیده و تمام کمر او غرق خون است. رفتم بالای سر مجروح و گفتم شما من را صدا زدی؟ چشمانش را به سختی باز کرد و گفت: بله، منم کاظمینی .چشمانم از تعجب گِرد شد، گفتم محمدحسن اینجا چه کار می‌کنی؟  محمدحسن کاظمینی سال های سال با من همکلاسی و رفیق بود. از زمانی که در شهرضای اصفهان زندگی می کردیم. حالا بعد از سال ها در بیمارستانی در اصفهان او را می‌دیدم. او دو برادر داشت که قبل از خودش و در سال‌های اول جنگ در جبهه مفقود شده بودند. البته خیلی از دوستان می‌گفتند که برادران حسن اسیر شده اند.  بلافاصله پرونده پزشکی اش را نگاه کردم. با یکی از جراحان مطرح بیمارستان که از دوستانم بود صحبت کردم و گفتم این همکلاسی من طبق پرونده‌اش چندین ترکش به ناحیه کمرش اصابت کرده و فاصله بین دو شانه چپ و راست را متلاشی کرده طوری که پوست و گوشت کمرش از بین رفته، دو برادر او هم قبلاً مفقود الاثر شدند. او زن و بچه هم دارد اگر می شود کاری برایش انجام دهید.  تیم جراحی خیلی سریع آماده شد و محمدحسن راهی اتاق عمل شد دکتر همین که میخواست مشغول به کار شود. مرا صدا زد و گفت: باورم نمیشه، این مجروح چطور زنده مانده به‌قدری کمر او آسیب دیده که از پشت می توان حتی محفظه ای که ریه ها در آن قرار می گیرد مشاهده کرد!! دکتر به من گفت: این غیر ممکن است، معمولاً در چنین شرایطی بیمار یکی دو ساعت بیشتر دوام نمی آورد بعد گفت: من کار خودم را انجام می دهم. اما هیچ امیدی ندارم ، مراقبتهای بعد از عمل بسیار مهم است. مراقب این دوستت باش. عمل تمام شد یادم هست حدود ۴۰ عدد گاز استریل را با بتادین آغشته کردند و روی محل زخم گذاشتم و پانسمان کردم .دایره‌ای به قطر حدود ۲۵ سانت، روی کمر او متلاشی بود. روز بعد دوباره به محمدحسن سر زدم حالش کمی بهتر بود، خلاصه روز به روز حالش بهتر شد . یادمه روز آخر اسفند حسابی براش وقت گذاشتم، گفتم فردا روز اول عید است مردم و بستگان شما به بیمارستان و ملاقات مجروحین می‌آیند. بگذار حسابی تر و تمیز بشیم همینطور که مشغول بودم و او هم روی شکم خوابیده بود به من گفت می خواهم به خاطر تشکر از زحماتی که برای من کشیدی یک ماجرای عجیب رو برات تعریف کنم. گفتم بگو میشنوم، فکر کردم می خواهد از حال و هوای رزمندگان و جبهه تعریف کنه.  ماجرایی را برایم گفت که بعد از سالها هنوز هم وقتی به آن فکر می‌کنم حال و هوایم عوض می‌شه. ادامه ماجرا ... 💠محمد حسن بی مقدمه گفت: اثر انفجار را روی کمر من دیدی؟ من با این انفجار شهید شدم، روح به طور کامل از بدنم خارج شد و من بیرون از بدنم ایستادم و به خودم نگاه می کردم یک دفعه دیدم که دو ملک در کنار من ایستادند. به من گفتند: از هیچ چیزی نگران و ناراحت نباش تو در راه خداوند شهید شده و اکنون راهی بهشت الهی خواهی شد. همراه با آن دو ملک به سمت آسمان ها پرواز کردیم در حالی که بدن من همینطور پشت خاکریز افتاده بود . در راه همین طور به من امید می دادند و می گفتند نگران هیچ چیزی نباش خداوند مقام بسیار والایی را در بهشت برزخی برای شما و بقیه شهدا آماده کرده. در راه برخی رفقایم را که شهید شده بودند می‌دیدم آنها هم به آسمان می رفتند کمی بعد به جایی رسیدیم که دو ملک دیگر منتظر من بودند دو ملک قبلی گفتند اینجا آسمان اول تمام می شود شما با این ملائک راهی آسمان دوم میشوی از احترامی که به ملائک آسمان دوم گذاشته شد فهمیدم، ملائک آسمان دوم از لحاظ رتبه و مقام از ملائکه آسمان اول برترند. آن دو ملک هم حسابی مرا تحویل گرفتند و به من امید دادند که لحظاتی دیگر وارد بهشت برزخی خواهی شد و هر زمان که بخواهی می توانی به دیدار اهل بیت علیه السلام بروی. بعد من را تحویل ملائکه آسمان سوم دادند همین طور ادامه داشت تا این که مرا تحویل ملائک آسمان هفتم دادند،
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 اون روزی که از کف آمریکا واسه ما هشتگ ترند میکردین فکرشو نمیکردین خیابونای ایران از روزای عادیش خلوت تر باشه ولی خیابونای خودتون از خط استوا هم داغ تر بشه😏 " فالَّذینَ کَفَروا هُمُ المَکیدون " کافران درگیر نیرنگ خویش شدند
هدایت شده از اخبار ویژه
🔴جنجال سازی آقای وزیر: کرونا، شبیه زن است! 🔹اظهارات عجیب "محمد مهفود" وزیر امنیت اندونزی که ویروس کرونا را با زنان مقایسه کرده بود، برایش دردسرساز شد. وزیر امنیت اندونزی در اظهارنظری گفته بود: کرونا مثل زن انسان است، ابتدا سعی می‌کنید که او را کنترل کنید اما پس از مدتی می‌فهمید که چنین کاری ممکن نیست و یاد می گیرید که با رفتارهای او کنار بیایید و به زندگی ادامه دهید. 🔴اخبار ویژه @akhbar_vi
هدایت شده از جـــــدال | JEDALL
وطن فروشان در جبهه دشمن! 🔺پس از اینکه احمد صمدی بعد از پایان ماموریتش در آلمان به کشور بازنگشت و امروز در شبکه اینترنشنال سعودی رویت شد، مرتضی غرقی در توييتی خبر از مهاجرت ، دیگر خبرنگار صداوسیما به لندن داد. 🆘 @JEDALL | جـــــدال
✅ #اعلام_برنامه 🔰مراسم قرائت پرفیض دعای کمیل به صورت #پخش_زنده بـــــانـــوای حجت ‌الاسلام #استاد_میرزامحمدی 🕰 دو ساعت قبل از اذان صبح 📱پخش زنده در اینستاگرام: https://www.instagram.com/mirzamohammadi_ir 📱تصویری : https://live21.ir/official/ostad_mirzamohammadi 📱صوتی : https://live21.ir/official/ostad_mirzamohammadi?audio [ @huddath_al_hussain_ir ]
هدایت شده از رسانه شما
کتاب زیبای «سه دقيقه در قيامت».mp3
35.94M
✅ 💐 صوت کامل کتاب تأثیرگذار 💐 ✅ حدودا دو ساعت و نیم 👈 اگه حوصله خوندن ندارید حتما گوش کنید. ✅ حتما تاثیرش رو میبینید.
15.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هوای حسین هوای شب جمعه زد بسرم
13.امین‌الله🇮🇷
﷽امروز پنج شنبه﷽✨ ۱۵خرداد ۱۳۹۹.......۱۳۹۹/۳/۱۵ ۱۲شوال ۱۴۴۱........۱۴۴۱/۱۰/۱۲ ۴ ژوئن ۲۰۲۰.......... ۲
﷽امروز جمعه﷽✨ ۱۶خرداد ۱۳۹۹.......۱۳۹۹/۳/۱۶ ۱۳شوال ۱۴۴۱........۱۴۴۱/۱۰/۱۳ ۵ ژوئن ۲۰۲۰.......... ۲۰۲۰/۶/۵ سال ۱۵۳۲ تَبَرے(فرس قدیم) به ما بپیوندید: ➖⬅کانال13.امین الله السلام علیک یا امین الله فی ارضه ۱. شبکه ایتا: ⤵️ ادمین: eitaa.com/besmeleh ____ ۲. شبکه وتساپ: ⤵️ ادمین: https://chat.whatsapp.com/JW03S2bIzaXChEiDO7d7S0 ____ ۳. شبکه بله: ⤵️ ادمین: @Aminallahsizdahom https://ble.im/besmeleh
ظهور امام زمان(عج)و اتفاقات خوب: ۱-علم به اوج خود می رسد و جهل و نادانی از بین می رود. ۲- بسیاری از گمراهان هدایت می شوند. ۳- ظلم و جور برطرف شود و عدالت و امنیت تمام جهان را فرا گیرد. ۴- زمین گنج ها و برکات خود را آشکار می کند. ۵- تمام فقرا بی نیاز می شوند به طوری که کسی برای گرفتن خمس و زکات پیدا نشود. ۶- تمام مریض ها خوب می شوند و کورها بینا می گردند. ۷- باران به قدر کفایت ببارد و کره زمین سبز و خرم شده و تمام درختها میوه دار شوند. ۸- بدنها سالم و عمرها طولانی شود. ۹- ويرانه اي روي زمين نمي ماند مگر اينکه حضرت مهدي (عج) آن را آباد ميسازد. ۱۰- اشرار نابود شوند و اخیار (خوبان) باقی بماند. ۱۱- کینه از دل مردم برود و دلها با هم مهربان گردد. ۱۲- رحمت خداوند متعال و گشایش الهی مردم را فرا گیرد. ۱۳- امام زمان در هر سال دو عطیه و در هر ماه دو شهریه به مردم پرداخت می نماید. ۱۴- به مردم مومن به اندازه چهل نفر نیرو داده خواهد شد و دل او مانند پاره آهن می گردد. ۱۵- درندگان و حيوانات با هم صلح نمايند و بچه ها با مار و عقرب بازی می کنند و ضرری به ان ها نمی رسد . ۱۶-شیعیان از راه دور امام زمان را می بینند و با آن حضرت صحبت می کنند. ۱۷- تمام مرزها برداشته شده و همه ی کره زمين تحت يک حکومت خواهد بود. ۱۸- گروهی از مومنین زنده شده و برای یاری امام به دنیا بر میگردند. ۱۹- هر مرد مومن از شير دليرتر و از نيزه کاری تر می شود. 📗 منبع: مکیال المکارم
﷽امروز شنبه﷽✨ ۱۷خرداد ۱۳۹۹.......۱۳۹۹/۳/۱۷ ۱۴شوال ۱۴۴۱........۱۴۴۱/۱۰/۱۴ ۶ژوئن ۲۰۲۰.......... ۲۰۲۰/۶/۶ سال ۱۵۳۲ تَبَرے(فرس قدیم) به ما بپیوندید: ➖⬅کانال13.امین الله السلام علیک یا امین الله فی ارضه ۱. شبکه ایتا: ⤵️ ادمین: eitaa.com/besmeleh ____ ۲. شبکه وتساپ: ⤵️ ادمین: https://chat.whatsapp.com/JW03S2bIzaXChEiDO7d7S0 ____ ۳. شبکه بله: ⤵️ ادمین: @Aminallahsizdahom https://ble.im/besmeleh