eitaa logo
13.امین‌الله🇮🇷
183 دنبال‌کننده
17.8هزار عکس
9.2هزار ویدیو
182 فایل
السلام علیک یا امین الله فی ارضه *با ولایت زنده‌ایم=... رزمنده‌ایم* با تازیانه خطبه فدکیه بیدارشویم⬅ ⬅ فرصت سیزدهم! آرمان‌های انقلاب تا ظهور. هر که را صبح شهادت نیست،شام مرگ هست؛بی‌شهادت مرگ باخسران چه فرقی میکند یوسفی. ادمین:besmeleh@ @Aminallahsizdahom
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰مراسم پرفیض دعای کمیل حجت ‌الاسلام 📅سحـــر شب جمعه ۵ آذرماه 🕰 دوساعت قبل ازاذان صبح 🕌خیابان آذرامام زادگان چهل اختران حــرم مطهـر موسی مبرقع علیه‌السلام ❕بارعایت دستور العمل های بهداشتی [ @huddath_al_hussain_ir ]
🔴 داستان پل آهنچی قم مسجد جای خالی نداشت. مالامال از جمعیت شده بود. واعظ از ثواب و اجر وقف در جهان آخرت سخن می‌گفت. 🗣 از مسجد که بیرون آمد، فکر سهیم شدن در ثواب وقف رهایش نمی‌کرد، از طرفی چیزی هم نداشت. تمام زندگی اش را بدهی و بیچارگی پر کرده بود. مگر یک کارگر ساده چه می توانست داشته باشد!🙁 که نگاهش که به گنبد طلایی حضرت‌معصومه سلام الله علیها افتاد دلش فرو ریخت. زمزمه ای در جانش شکل گرفت:🕌 بی بی جان، من هم آرزو دارم مالی داشته باشم و آن را وقف کنم تا بعد از مرگم باقی بماند و از آن بهره آخرتی ببرم، اما خودت می دانی که جز بدهی چیزی ندارم. برایم دعا کن و از خدا بخواه مالی برایم فراهم کند تا آن را وقف کنم.😭 اشک هایش را با گوشه آستین پاک کرد و مثل هر روز جلوی میدان شهر به امید پیدا شدن کار ایستاد. وضعیت اقتصادی روز به روز خراب تر می‌شد. از طرفی خبر آمدن قحطی همه جا را پر کرده بود. با این وضعیت اگر کسی کاری هم داشت، آن را خودش انجام می داد تا مجبور نباشد پولی به کارگر بپردازد. چاره ای جز هجرت از شهر برایش نمانده بود. شنیده بود در بنادر جنوبی می تواند کار پیدا کند. هوا کم کم تاریک می شد. باز هم بدون هیچ درآمدی راهی خانه شد.🚶🏻‍♂ عزمش را جزم کرد و بار سفر بست. به خانواده قول داد اگر از وضعیت کاری آنجا راضی باشد، خیلی زود آنها را نیز نزد خودش ببرد. ده، دوازده روزی می شد که در یکی از بنادر جنوبی کارگری می کرد، اما باز هم اوضاع، رضایت بخش نبود. کار در بندر هم آن چیزی نبود که شنیده بود. سردرگم و گیج مانده بود. دلش می خواست سختی این روزها را از ته دل فریاد بکشد. درمانده و ناامید، کنار دیواری چمباتمه زد که دستی بر شانه اش سنگینی کرد و یکی گفت: آقا، کار می کنی؟ 😎 بله، چرا که نه! اصلا برای همین اینجا هستم. حالا چه کاری هست؟ من می خواستم بار آن کشتی بزرگ آهن را که در کنار اسکله لنگر انداخته بخرم، اما احتیاج به یک شریک دارم. شنیده‌ام کارگران این منطقه روزانه پول خوبی به دست می‌آورند. می‌خواهی با من شریک شوی تا هم تو به سودی برسی، هم من به مقصودم؟ دلش فرو ریخت. خرید بار کشتی؟! بدنش یخ کرده بود. با دلهره پرسید: حالا وقتی بار را خریدیم، مشتری هست که آن را بفروشیم؟!🤔 با دلهره پرسید: حالا وقتی بار را خریدیم، مشتری هست که آن را بفروشیم؟ 😬 اگرخدا بخواهد، همین امروز می‌توانیم مشتری پیدا کنیم. من در این کار مهارت دارم.💪🏻 پولی در بساط نداشت. نمی خواست بگوید که چیزی برای شراکت ندارد، اما از طرفی شاید این تنها موفقیت زندگی‌اش بود. امیدش را به خدا داد و گفت: باشه، من هم شریک!🤝 همه چیز به سرعت پیش رفت. معامله سر گرفت. حالا نوبت اینها بود که پول جنس را بپردازند. بدنش داغ شده بود. نمی‌دانست چه بگوید. آبرویش در خطر بود. اگر مرد می فهمید که او با دست خالی شریکش شده آن وقت ...🤦🏻‍♂ درست همان موقع، مردی با کت و شلوار قهوه‌ای زیبا جلو آمد گفت: بار آهن مال شماست؟👈🏻 گفتند: بله! گفت: هر قدر که باشد می خرم. هنوز پولی بابت خرید آنها پرداخت نکرده بودند که همه آنها بطورمعجزه آسایی به فروش رسید. 💸💰 سود بدست آمده به دو قسمت مساوی تقسیم شد. باور نمی‌کرد در عرض یک ساعت چنین پولی بدست آورده باشد. این چیزی بود که حتی در رؤیاهایش نیز به آن فکر نکرده بود.😃 حالا می توانست تمام قرض هایش را بپردازد و تا مدت ها به راحتی زندگی کند. شبانه راهی قم شد. می‌خواست هر چه زودتر این خبر خوش را به خانواده اش برساند. در راه به یاد عهدی که با حضرت‌معصومه کرده بود افتاد: «بی بی جان، آرزو دارم مالی را وقف کنم»🙏🏻 حالا زمان آن رسیده بود که به عهدش وفا کند. بهترین چیزی که به فکرش رسید تا مشکلی از مردم حل کند، ساختن پلی در کنار حرم حضرت معصومه بود. مردم برای رفت و آمد در این منطقه مشکل داشتند. با برنامه ریزی که کرد حدود ۳۰ کارگر نیاز داشت و برای ثبت نام کارگران خودش دست بکار شد👨🏻‍🏭 اما تعداد کارگرهای ثبت نام کننده به ۲۰۰ نفر رسید. قصد داشت ۳۰ نفر را جدا کند اما یاد بیکاری و ناامیدی خودش افتاد، دلش به درد آمد و گفت: حتما خانم حضرت معصومه، خودش برکت این پول را زیاد می‌کند. من همه کارگران را مشغول کار می کنم و به تک تک آنها مزد می دهم. نقشه مهندسی و اجرایی پل آماده شد و کارگران مشغول کار شدند و کارها به سرعت پیش رفت⛑ و بالاخره بعد از مدت ها ساختن پل پایان یافت و پل به نام آهنچی نام گرفت و عبور و مرور مردم آسان شد. حالا به آرزویش رسیده بود و اموالش را وقف کرده بود.💝 🌺 و این بود داستان پل آهنچی در کنار حرم حضرت معصومه سلام الله علیها، که بارها از روی آن رد شده‌ایم و به کرامت حضرت نسبت به سازنده فقیر این پل توجهی نداشتیم🌷 السلام علیک یافاطمة المعصومه
*تقویم امروز جمعه* پنجم‌آذر۱۴۰۰=۱۴۰۰/۹/۵ ۲۰ربیع‌ ۱۴۴۳=۱۴۴۳/۴/۲۰ ۲۶نوامبر۲۰۲۱=۲۰۲۱/۱۱/۲۶ ملارماه۱۵۳۳تَبَرے(فرس قدیم) به ما بپیوندید: ➖⬅کانال13.امین الله السلام‌علیک یا امین‌الله فی‌ارضه ۱. شبکه ایتا: ⤵️ ادمین: eitaa.com/besmeleh ۲. شبکه وتساپ: ⤵️ ادمین: https://chat.whatsapp.com/JW03S2bIzaXChEiDO7d7S0 ۳. شبکه بله: ⤵️ ادمین: https://ble.im/besmeleh ۴.شبکه تلگرام:⬇️ https://t.me/Aminallah13 ----------- زیارت‌ مجازی حرم‌های امیرالمومنین‌صلوات‌الله‌علیه: www.imamali.net/vtour امام‌حسین‌ صلوات‌الله‌علیه: http://app.imamhussain.org/tour/ امام رضاصلوات‌الله‌علیه‌: https://tv.razavi.ir/VR/2/#s=pano11246 امامین‌الهادیین،العسکریین: http://dl.generatrix3d.com/samera/ مسجد مقدس‌جمکران http://www.jamkaran.ir/vtour/
هدایت شده از خبرگزاری فارس
⚽️ ۸ نکته از ۸ بازی هفته ششم لیگ‌برتر @Farsna