AUD-20220221-WA0024.mp3
7.84M
🌿🌺﷽🌿🌺
💥 کینه سرطان روح 👆👆
استاد محمد شجاعی قسمت ۱۷
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
امام هادی (ع)
دنيا همانند بازارى است كه عدّه اى در آن براى آخرت سود مى برند و عدّه اى ديگر ضرر و خسارت متحمّل مى شوند.
#حی_علی_خیرالعمل
#نماز_اول_وقت
👈ائمه اطهار علیهم السلام از قرآن جدا نیستند
علم در سینه چه کسانی قرار دارد ⁉️🤔
(📚 سوره عنکبوت ، آیه 49)
🌹تعجیل در فرج و سلامتی امام مهدی عج صلوات 🌹
🌹 اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم 🌹
خدای تو با خدای حضرت یوسف فرق داره⁉️😱
👈🏽خواستند یوسف را بکشند ، یوسف نمرد ...
👈خواستند آثارش را از بین ببرند ، ارزشش بالاتر رفت ...
👈🏿خواستند او رابفروشند که برده شود ، پادشاه شد ...
👈🏻خواستند محبتش از دل پدرخارج شود ، محبتش بیشتر شد ...
✍از نقشه های آدمها نباید دلهره داشت ، چرا که اراده ی خداوند بالاتراز هر اراده ای است ...
🌱یوسف میدانست ، تمام درها بسته هستند ، اما به خاطر خدا ؛ حتی به سوی درهای بسته هم دوید...
و تمام درهای بسته برایش باز شد...
🌷اگر تمام درهای دنیا هم به رویت بسته شد ، به دنبال درهاي بسته برو
چون خدای "تو"و "یوسف" یکی ست❗️
🌹 تعجیل در فرج و سلامتی امام مهدی عج صلوات 🌹
🌹 اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم 🌹
#تلنگر
زغال هاي خاموش را
کنار زغال هاي روشن ميگذارند
تا روشن شود
چون همنشيني اثر دارد
ما هم مثل همان زغال هاي خاموشيم
اگر کنار افرادي بنشينيم
که روشنند
که گرما و حرارتي دارند...
ما هم به طبع آن ها
نور و حرارت و گرما پيدا ميکنيم.
#حکایت ✏️
روزی در یک دهکده کوچک، معلم مدرسه از دانشآموزان سال اول خود خواست تا تصویری از چیزی که خیلی دوست دارند، نقاشی کنند. او با خود فکر کرد که این بچههای فقیر حتماً تصاویر بوقلمون و میز پر غذا را نقاشی خواهند کرد. ولی وقتی یکی از دانشآموزان نقاشی ساده کودکانه خود را تحویل داد، معلم شوکه شد. او تصویر یک دست را کشیده بود، ولی این دست چه کسی بود؟
بچههای کلاس هم مانند معلم از این نقاشی مبهم تعجب کردند. یکی از بچهها گفت: «من فکر میکنم این دست خداست که به ما غذا میرساند.»
یکی دیگر گفت: «شاید این دست کشاورزی است که گندم میکارد و بوقلمونها را پرورش میدهد.»
هر کس نظری میداد تا این که معلم بالای سر پسر رفت و از او پرسید: «این دست چه کسی است؟»
پسر در حالی که خجالت میکشید، آهسته جواب داد: «خانم معلم، این دست شماست.»معلم به یاد آورد از وقتی که این دانشآموز پدر و مادرش را از دست داده بود، به بهانههای مختلف نزد او میآمد تا خانم معلم دست نوازشی بر سر او بکشد.
📚 #حکایتیبسیارزیباوخواندنی
مردی از راه فروش روغن ثروتی کلان اندوخته بود
و به خاطر حرصی که داشت همیشه به غلام خود میگفت در وقت خرید روغن، هر دو انگشت سبابه را به دور پیمانه بگذارد تا روغن بیشتری برداشته شود و برعکس در وقت فروختن، آن دو انگشت را درون پیمانه بگذارد تا روغن کمتری داده شود.
هر چه غلام او را از این کار بر حذر میداشت مرد توجه نمیشد
تا این که روزی هزار خیک روغن خرید و برای فروش آنها را بار کشتی کرد تا در شهر دیگری بفروشد.
وقتی کشتی به میان دریا رسید، دریا طوفانی شد.
ناخدا فرمان داد تمام بارها را به دریا بریزند تا کشتی سبک شود
و مسافران از خطر غرق شدن رهایی یابند.
آن مرد از ترس جان، خیکها را یکی یکی به دریا میانداخت.
در این حال غلام گفت: «ارباب انگشت انگشت مَبَر..تا خیک خیک نریزی..!!»
📚داستان کوتاه
استادی صاحب اسم اعظم و قدرت الهیه بود؛ شاگردش اصرار داشت که آن را به او نیز یاد دهد اما استاد خودداری می ورزید و میگفت تو تحمل اسم اعظم را نداری!
شاگرد بسیار اصرار و التماس کرد؛
استاد برای آزمایش به او گفت: فردا صبح به دروازه شهر برو و آن چه دیدی برای من نقل کن.
شاگرد، صبح به دروازه شهر رفت؛ او پیرمرد ریش سفیدی را دید که باری از خار روی پشتش بود که به زحمت آن را برای فروش به شهر میبرد؛
در همین حال سربازی از او پرسید بار را چقدر می فروشی؟ پاسخ داد: ده درهم، سرباز پرسید: آیا به من پنج درهم میفروشی؟ جواب داد نه! سرباز با لگد، بارِ پیرمرد را بر زمین انداخت و به او ناسزا گفت و رفت.
شاگرد این صحنه را دید و به شدت خشمگین شد و با خود گفت این پیرمرد با جان کندن بار را به این جا آورده و سرباز به جای کمک کردن، بار او را به زمین انداخت و به او ناسزا هم گفت!
.
سپس به نزد استاد آمد و آن چه دیده بود برای استاد نقل کرد؛
استاد گفت: اگر اسم اعظم را میدانستی با آن سرباز چه میکردی؟
پاسخ داد به خدا سوگند او را به خرگوش تبدیل کرده و در بیابان رهایش میساختم!
استاد خندید و گفت آن پیرمرد استاد من بوده و من اسم اعظم را از او یاد گرفته ام! اگر اسم اعظم دست تو بیفتد روزی ده حیوان درست می کنی! تو هنوز لیاقت و ظرفیت آگاهی از آن را نداری؛
برو و خود را از صفات رذیله پاک کن که برای تو از هر چیزی بهتر است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ضارب بی رحمی که مامور حافظ امنیت را مورد ضرب و شتم شدید قرار داده بود توسط نیروهای امنیتی دستگیر شد
🔹او می گوید تمامی نکات امنیتی را رعایت میکرده و هیچوقت فکرش را هم نمیکرده که دستگیر شود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بورس معاملات اعضای بدن در زمان شاه
پهلوی بدون روتوش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این فیلم دو دقیقه ای انگار یک دوره فشرده تاریخ انقلاب است. چقدر حرف و پیام در این چند ثانیه نهفته. حسن رحیم پور ازغدی چه جمله خوبی گفت که «سالهاست مسئولان ما می خواهند نظام را سرنگون کنند اما مردم نمی گذارند» تبلور واقعی این جمله در همین فیلم است.
پدر شهید عجمیان که فرزندش آنطور مظلومانه در پنجشنبه سیاه کرج بدست اوباش داعشی سلاخی شد، می گوید با اینکه 30 ماه در جنگ تحمیلی حضور داشته و الان هم کارگر فصلی است و در یکی از محرومترین نقاط حاشیه ای کرج مستاجر است، خود را «بدهکار» به انقلاب می داند.
این عزت نفس، بصیرت و صلابت را بگذارید کنار سیاستمداران بی عرضه و مفتخور و پرادعای اصولگرا و اصلاح طلب که تا خرخره از سفره انقلاب بالا کشیده اند و باز هم دو قورت و نیم شان باقی است. مقایسه کنید با مسئولانی که هر کدام در خانه های چند ده میلیاردی شان نشسته اند و از عالم و آدم هم طلب دارند. نمی دانم در روز جزا اصولگرا و اصلاح طلب چه جوابی برای این خانواده و امثال او دارند؟ مسئولانی که بسیاری از مشکلات همین مردم مستضعف نتیجه مستقیم عملکرد آنهاست چه می خواهند جواب خدا را بدهند؟
رحمت خدا بر امام خمینی (ره) که آن سخن تاریخی اش هر روز بهتر فهمیده می شود: «و تنها آنهایى تا آخر خط با ما هستند که درد فقر و محرومیت و استضعاف را چشیده باشند. فقرا و متدینین بى بضاعت گردانندگان و برپادارندگان واقعى انقلابها هستند. ما باید تمام تلاشمان را بنماییم تا به هر صورتى که ممکن است خط اصولى دفاع از مستضعفین را حفظ کنیم...» (فرازی از پیام قطعنامه)