eitaa logo
عمار نامه
888 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
2.3هزار ویدیو
217 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
جهاد
امادا
موضوعات نیازمند تبیین
باسمه تعالی اولین موضوع در جهاد تببین مسأله توحید هست. ⭕️توحید، یک معنای حداقلی دارد و آن این است که انسان بداند خدا است. ⭕️ اما این توحید، یک معنای حداکثری دارد و آن این است که تنها دین‌خدا، در تمام عرصه های زندگی فردی و اجتماعی حکمرانی کند.
⭕️حضور خدا، کردن این که می شود به خدا اعتماد کرد، جایش در زندگی فردی و اجتماعی ما خالی است. ⭕️ما هر لحظه نیاز به تنفس در زندگی توحیدی داریم. ⭕️خداوند متعال م یفرماید: وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ حُنَفَاءَ وَيُقِيمُوا الصَّلَاةَ وَيُؤْتُوا الزَّكَاةَ وَذَلِكَ دِينُ الْقَيِّمَةِ ﴿۵﴾.بینه َ ⭕️و به آنها دستورى داده نشده بود جز اینكه خدا را بپرستند در حالى كه دین خود را براى او خالص كنند و از شرك به توحید بازگردند، نماز را برپا دارند و زكات را بپردازند؛ و این است آیین مستقیم و پایدار! @fatemi222
📌دین قیم، یعنی دینی که بتواند زندگی مردم را کند. حالا این دینی که میتواند زندگی مردم را مدیریت کند، عنصر اصلی آن چیست؟ 👈توحید و عبودیت فقط برای خدا. ما خدا را عبادت م یکنیم، اما فقط خدا را عبادت نمی کنیم، غیر خدا را هم عبادت می کنیم. 📌قبلا گفتیم عبادت فقط سجده کردن نیست؛ پذیرش قوانین، 👈 پذیرش مدل اجرایی غیر خدایی هم عبادت غیر خداست. ما باید توحید را در جامعۀ خودمان، دوباره معنا کنیم. 👈 توحیدی که زندگی را آباد میکند. حداقل معنای توحید، این هست که به غیر خدا اعتماد نکنیم، غیر خدا را مدیریت عالم شریک قرار ندهیم. و توکلمان فقط به خدا باشد. @fatemi222
📌حقیقتا مهمترین رکن اعتقادی که ستون همۀ خوبیها و سوزانندۀ ریشۀ همۀ بدی هاست، توحید است. 📌توحید در معنی حداقلی خود یعنی با تمام وجود بفهمیم که تنها یک نفر در این عالم مؤثر بی واسطه است و حرفش به کرسی می نشیند و او خداوند حکیم است. 📌توحید در کمترین معنی خود یعنی انسان بفهمد که تمام حوادث و اتفاقات این عالم همه و همه در ید او و طبق قانون او رقم می خورد. 📌 توحید در حداقل معنی خود یعنی باور کردن سن تها و قانون های خداوند که در قرآن کریم بیان شده است. 👈اگر میفرماید: 👌«ِ وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجا ِ وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدْرا» 👈و او را از جایی که گمان ندارد روزی م یدهد؛ و هر کس بر خدا توکّل کند، کفایت امرش را میک‌ند؛ خداوند فرمان خود را به انجام می رساند؛ و خدا برای هر چیزی اندازه ای قرار داده است! @fatemi222
⭕️با تمام وجود بفهمیم که تنها راهبرد رشد اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و راه برون رفت از ها، تقوا و نهادینه کردن حس حضور خدا در جمیع شئؤن است. ⭕️انسان موحد وقتی می داند مالک همه چیز فقط خداست، ریشۀ بخل و کبر و حسد و حرص و همۀ رذائل اخلاقی در او می سوزد. ⭕️ شجاعت و ایثار وخوش خلقی و مردم داری و جهاد و غیرت و دیگر خوبی ها همه ریشه در صفت توحید داردو بدون توحید، ظاهری است که خودخواهی را پوشانده است. ⭕️اعتماد به خدا و ایمان به وعده های او به بندگان خدا چنان قدرتی میدهد که هیچ نیروی بشری یارای مقاومت در برابر او را ندارد و این را نباید با اعتماد به نفس اشتباه گرفت. ⭕️کجا نفس ضعیف انسان می تواند با دست خالی در مقابل مستکبران عالم قد علم کند یا کاری از پیش برد؟ سنت و قانون خداست که مجاهد را هدایت کرده و به کارش برکت می دهد. ⭕️فهم توحید و جایگاه خداوند در منظومۀ هستی مهم ترین قدم در مسیر حرکت و رشد فردی و اجتماعی و سیاسی است، و اگر توحید انسان درست باشد، زندگی اش همراه با توکل و اعتماد کامل به خدا جلو می رود. @fatemi222
✋توحید یعنی توکل 👈در روایت بسیار زیبایی از حضرت علی؟علیه السلام ؟ نقل شده است که می فرمایند: ⭕️امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «قَرَأْتُ التَورَاةِ وَ الْإِنْجِيلِ وَ الْزَبُورِ وَ الْفُرْقَانِ وَ أختَرتُ بَيْنَ کُلِّ کِتابٍ کَلِمَةٍ، فَمِنَ التَّوْرَاةِ؛ مَنْ صَمُتَ نَجَي وَ مِنَ الْإِنْجِيلَ، مِنْ قَنَعَ شَبُعَ، وَ مِنَ الزَّبُورِ؛ مِنْ تَرکِ الشَّهَوَاتِ؛ سَلِمَ مِنَ الْآفَاتِ، وَ مِنَ الْفُرْقَانِ، وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ: ⭕️از چهار کتاب بزرگ آسمانی، چهار کلمه، انتخاب کردم: ۱- از تورات؛ کسی که سکوت اختیار کند و کم‌ حرف باشد، نجات یابد. ۲- از انجیل؛ کسی که قناعت کند، سیر می‌شود. ۳- از زبور؛ کسی که مخالفت با هوس‌های انحرافی نفسانی نماید از بلاها ایمن می‌گردد. ۴- از قرآن؛ کسی که توکّل به خداوند نماید، خدا او را کافی است.» @fatemi222
✋چه بسا تمام تورات و انجیل و زبور و قرآن در همین چند جمله شده باشد. 🔹معنای توکل این است که انسان به و عوامل ظاهری توجه نکند و تمام توجه و امیدش به خداوند باشد. 🔸ارادۀ خداوند با اسباب و علل در عالم جاری م یشود؛ اما انسان باید بداند که نباید دلبستۀ آن اسباب و علل شود. 🔹برای مثال، درصورت بیماری نباید فکر کند که نجات جان او بسته به مهارت پزشک است؛ بلکه پزشک جزو اسباب و علل است و عمر انسان دست خداوند است. 🔸 دقت به این مسئله در تمام امور زندگی لازم است. گاهی تمام فکر انسان برای انجا مشدن کارش، به اسباب و علل معطوف میشود که این امر، با توکل سازگاری ندارد. 🔸معنای توکل را در کلام زیبایی از پیامبر مکرم اسلام؟صلی الله؟ می شنویم که ایشان می فرمایند: 👌«حقیقت توکل اینست که انسان بداند مخلوق خدا نه زیان می رساند و نه نفع و نه عطا میکند و نه منع. 🔸باید چشم امید از خلق برداشت و به خالق دوخت. 🔹هنگامی که چنین شود، انسان جز بر یا خدا کار نمیکند، به غیر او امیدی ندارد، از غیر او نمی ترسد و دل به کسی جز او نمیبندد. این روح و حقیقت توکل ست. 🔸بر اساس این حدیث، باید همه چیز را از خداوند دانست. در خاطره ای از شهید بزرگوار حسن باقری نقل شده است: ایشان باید می رفت تهران. 👈 فرماند ه ها جلسه داشتند. خانمش را بردند‌ بیمارستان. هرچه گفتم: «بمان، امروز پدر میشی، شاید تو را خو ساتند »، گفت: «خدایی که بچه داده، خودش هم کاراش رو انجام می ه1» ایشان به تهران رفت و به وظیفۀ خود عمل کرد و با توکل، کارها را به خداوند سپرد. این بیانگر حقیقت توکل است. انسان مؤمن با اقتدا به 👈سیرۀ مولایش امیرمؤمنان؟ع؟ میتواند دشواری ها را بر خود آسان سازد. ایشان می فرمایند: مَنْ تَوكَّلَ عَلَى اللّه ِ ذَلَّتْ لَهُ الصِّعابُ وَتَسَهَّلَتْ عَلَيْهِ الأَْسْبابِ 👈هرکه بر خدا توکل کند، دشوار یها برایش آسان شده و اسباب برایش فراهم میشود. @fatemi222
✋داستان های زیبایی در باب توکل در قرآن و روایات موجود است که در ادامه، به برخی از آن ها اشاره میکنیم؛ 🔹 ازجمله داستان توکل حضرت ابراهیم؟علیه السلام ؟ است: 👈چون بت پرستان حضرت ابراهیم خلیل؟ع؟ را به جرم شکستن بتها در منجنیق گذاشتند و از راه هوا او را به دریای آتش پرتاب کردند، در میان آسمان و زمین، فرشتۀ مقرب پروردگار در مقابل حضرتش پدیدار شد و پرسید: «یا خلیل الله! چه حاجتی داری که بیدرنگ آن را برایت انجام دهم؟ » ابراهیم؟ع؟ در پاسخ گفت: «من از تو حاجتی ندارم. نیازم تنها به خداوند بی نیازست . رازم از او پنهان و پوشیده نیست! او خود م یداند که با بندۀ حاج تمند خویش چه کند. » پس به فرمان خدا، آتش سوزان به گل و ریحان و بَرد و سلام تبدیل شد. @fatemi222
✋در ماجرای حضرت موسی؟ع؟ آمده است: 🔸حضرت موسی؟ع؟ دندان درد گرفت و به خدا شکایت کرد. حق تعالی به او دستور داد: «از فلان گیاه استفاده کن. » حضرت چنان کرد و دندان مبارکش خوب شد. بار دیگر دندان حضرت موسی؟ع؟ درد گرفت و همان دارو را به کار برد؛ ولی دندان حضرتش خوب نشد! او از خداوند سبب را پرسید. خطاب الهی آمد: «دفعۀ قبل، به امید ما رفتی؛ اما این بار به امید گیاه رفتی و از ما غافل بودی. @fatemi222
✋شخصی از حاتم اصم، عابد والامقام، پرسید: «به چه چیز، روزگار میگذرانی که هیچ نداری؟ 👈 » گفت: «از خزانۀ حق می خورم. » پرسید: «آیا نان از آسمان برای تو میاندازند؟ » در جواب گفت: «اگر زمین از آنِ او نبود، نان از آسمان فرو می انداختند! 2» 👈انسان مؤمن و قرآنی باید یقین داشته باشد که خداوند همۀ امور او را کفایت خواهد کرد؛ پس باید به وظیفۀ خود عمل کند و نتیجه را به خداوند بسپارد و به او توکل کند. به ماجرای حضرت یوسف؟ع؟ دقت کنید: یوسف پیامبر؟ع؟ هنگامی که احساس کرد یکی از آن دو نفری که با او در زندان به سر میبردند آزاد خواهند شد، به او گفت: «پس از رهایی از زندان، نزد سلطان مصر که رفتی، به یاد من نیز باش! » امام صادق؟ع؟ فرمودند: «در این هنگام، جبرئیل نزد یوسف آمد و گفت: «چه کسی تو را زیباترین مردم قرار داد؟ » عرض کرد: «پروردگار من. » « : - چه کسی مهر تو را آن چنان در دل پدر فاکند؟ » « : - پروردگار من. » « : - چه کسی کاروان را به سراغ تو فرستاد تا تو را از چاه نجات دهند؟ » « : - پروردگار من. » « : - چه کسی سنگ را از بالای چاه، از تو دور کرد؟ » « : - پروردگار من. » « : - چه کسی تو را از چاه نجات داد؟ » « : - پروردگار من. » « : - چه کسی مکر و حیلۀ زنان مصر را از تو دور ساخت؟ » « : - پروردگار من. » « : - پروردگارت می گوید چه چیز سبب شد که حاجتت را نزد مخلوق بردی و نزد من نیاوردی؟! به همین جهت باید چند سال دیگر در زندان بمانی. 1» ولی و یک لحظه از خدا این گونه دچار مشکل شد؛ ُ پیامبر خدا با ترک اولی زیرا توقع خداوند متعال از پیامبران این است که تمام امیدشان به خداوند باشد. رسول خداص در شب معراج از خداوند سؤال کرد: «ای خداوند متعال، کدام اعمال افضل است؟ » خداوند فرمود: «در نزد من هیچ عملی بافضیلت تر از دو چیز نیست: بنده ام بر من توکل کند و به هرچه من برایش قسمت کرده ام، راضی باشد. 2» بنابراین انسان باید به مقدرات خداوند راضی باشد؛ حتی اگر سر روی نی باشد! حتی اگر عزیزترین عزیزانش به شهادت برسند! حتی اگر همسر و فرزندانش به اسارت بروند! و با تأسی به سرور و سالار شهیدان بگوید: «الهی رِضاً بِرِضائکَ، صَبراً عَلی قَضائِک یا رَبَّ لا الهَ سِواکَ » خداوندا، به آنچه برایم مقدر کرده ای، راضی هستم و بر قضای تو صبر @fatemi222
این نمونۀ بارز توکل به خداوند و رضایت از خداوند است. دراین باره، این حکایت خواندنی است: عین الدوله از وزرای قاجار بود. روزی از خانه بیرون آمد و دو فقیر را دید که پشت درِ خانۀ او نشستهاند و هرکدام ذکری بر لب دارند. یکی می گوید: «کار خوبه عین الدوله درست کنه » و دیگری می گوید: «کار خوبه خدا در ست کنه. » عین الدوله وقتی این صحبتها را شنید، خوشش آمد و دستور داد که یک سکۀ اشرفی درون ظرفی بگذارند و روی آن غذا بکِشند و به فقیر اوّلی که از او تعریف میکرد، بدهند. آن فقیر که به طمع پول نشسته بود، ظرف غذا را گرفت و باناراحتی آن را به فقیر دومی داد. فقیر دومی هم غذا را خورد و پول را برداشت و رفت. عین الدوله فرد یا آن روز، باز فقیر اوّلی را بر در خانۀ خود دید. به او گفت: «مگر دیروز پول را برنداشتی؟ دیگر چه می خواهی؟ » فقیر گفت: «ما که پولی ندیدیم. اگر منظورت ظرف غذاست که آن را به فقیر دیگری دادم. » عین الدوله لبخندی زد و گفت: «بله، حقیقت را همان فقیر می گفت! کار خوبه خدا درست کنه. عینالدوله سگ کیه! 1» 📌توکل امام خمینی؟ره؟ اگر انسان توکل داشته باشد، همۀ مشکلات حل می شود. در دوران انقلاب و پس از آن، بسیاری از افراد بودند که حقیقت توکل در آن ها وجود داشت؛ ازجمله شهدای عزیز ما و حضرت امام؟ره؟ و علما انسان های باتوکلی بودند؛ اما توکل حضرت امام؟ره؟ بسیار عجیب بود که شاید شبیه آن برای کسی اتفاق نیفتد. حجت الاسلام رحیمیان دربارۀ حضرت امام؟ره؟ به عنوان مصداق بارز توکل نقل م یکند: در اواخر جنگ که بر یا مدتی، تهران هدف تهاجم موشکی دشمن قرار داشت، مکرر اتفاق فاتاد که در حین تشرف به خدمتشان در همان جای همیشگی، صد یا ضدهوایی یا انفجار، زمین را می لرزاند. یک بار که ساعت حدود هشت وده دقیقۀ صبح بود، موج انفجار ناشی از اصابت موشک به نزدیکترین نقطه به جماران خورد و چنان همه جا را تکان داد که درِ اتاق به شدت باز شد و به پشت این جانب که نزدیک در نشسته بودم خورد. در آن حال، من تمام توجهم به امام؟ره؟ بود. ولی هی چگونه تغییر و و کانشی در چهرۀ ایشان ندیدم. بعد هم با توجه به اینکه با دستگاه مخصوصی به طور مداوم، قلب حضرت امام؟ره؟ تحت کنترل بود و کمترین حتی در تپش قلب مبارکشان، روی صفحۀ مربوط منعکس می شد، از یکی از پزشکان مراقب تحقیق کردم. معلوم شد که این حوادث و صداهای مهیب که بر یا یک لحظه هم که شده، قلب همه را تکان می داد، در حضرت امام؟ره؟ که مصداق بارز «کالجبل الراسخ لاتحرکه العواصف » بودند، کمترین تغییری ایجاد نمیکرد، نهفقط در ظاهر و چهرۀ پرصلابتشان، بلکه در دستگا ههای عصبی و قلب آ کنده از ایمان و توکلشان نیز هیچ گونه لرزشی ب هوجود نم یآورد. 1 📌همچنین خانم دباغ تعریف می کردند: یکی از زیباترین خاطره های ما مربوط به روزی ست که قرار بود فرد یا آن به سمت تهران حرکت کنیم. امام؟ره؟ در آن روز فرمودند همۀ افرادی که در اقامتگاه بودند، شب به محل سکونت ایشان بیایند. حدود بیست نفری بودیم که بعد از نماز جمعه خدمت امام؟ره؟ رفتیم. ایشان نصیحت و دعایی کردند. بعد اظهار قدردانی فرمودند که ما شرمنده شدیم از اینکه خدمتی درخور نکرده و کاری انجام ندادهایم. سپس فرمودند: «شما با این هواپیما همراه من نباشید؛ چون احساس خطر هست و شما بگذارید این خطر تنها بر یا من باشد. » در آن لحظه ها ما به یاد آن وداع شب عاشور یا امام حسین؟ع؟ افتادیم. 2 در همین باره، توکل را در سخنان امام؟ره؟ می توان دید. هواپیمای ۱۲ بهمن هواپیمای خاصی بود؛ به دلیل اینکه فرانسه میگفت به احتمال زیاد آن راروی هوا خواهند زد و ما هواپیما را صرف چنین کاری نمیکنیم؛ لذا اجازۀ پرواز نمی داد. یک تاجر ایرانی در فرانسه هواپیما را بیمه کرد، بعد فرانسه اجازۀ پرواز داد و هواپیما به پرواز در آمد. در فرودگاه تانکها مستقر بودند؛ حتی ممکن بود هواپیمای ایشان را مانند امام بدزدند یا هواپیما را در هوا بزنند یا امام؟ره؟ را مسموم کنند. از طرفی می دانست که با آمدن به ایران، تازه مشکلات شروع می شود. در این شرایط، وقتی امام؟ره؟ در هواپیما بودند و از ایشان سؤال می شود که چه احساسی دارید، ایشان م یفرمایند: «هیچ احساسی ندارم. »
اسباب و علل در ادامۀ بحث توکل، باید به این نکته اشاره کنیم که استفاده از اسباب و علل، با توکل منافات ندارد. اشکال این است که مردم به اسباب و علل توکل می کنند! انسان وقتی بیمار می شود، از دارو استفاده م یکند؛ اما شفا و درمان دست خداست و باید به خدا توکل کند. نقل شده است: حضرت موسی؟ع؟ را بیماری عارض شد. بنی اسرائیل نزد او آمدند و ناخوشی او را شناختند و گفتند: «اگر فلان دارو را مصرف کنی، شفا یابی. » موسی؟ع؟ گفت: «مداوا نمیکنم تا خدا مرا بدون دارو بهبود بخشد. » پس بیماری او طولانی شد. خدا به او وحی فرمود: «به عزت و جلالم سوگند، تو را عافیت نمی دهم تا به دارویی که گفته اند، درمان کنی. » پس موسی؟ع؟ به بنی اسرائیل گفت: «مرا با دارویی که گفتید، معالجه کنید. » آنان او را مداوا کردند و بهبود یا تف. این در دل موسی؟ع؟ حالت شکوِه و اعتر ضای پدید آورد. خد یا تعالی به او وحی فرستاد: «خواستی حکمت مرا به توکل خود باطل کنی! چه کسی غیر از من داروها و منفعتها را در گیاهان و اشیا نهاد؟ 1» پس هرگز نباید به غیر خدا توکل کرد؛ اما باید به اسباب و علل توجه داشت. نقل کرد ه اند که عربى وارد مسجد پیغمبر؟صل؟ شد. حضرت به او فرمود: «شترت را بستى؟ » عرض کرد: «نه، توکل بر خدا کردم. » حضرت فرمود: َّ «اعْقِلْهَا وَ تَوَکلْ عَلَ اللَّه » شتر را ببند و توکل بر خدا هم بکن. 👈مصداق امروزی این مسئله این است که خودرو خود را بیمه م یکنند؛ ولی پشت خودرو م ینویسند: بیمۀ حضرت ابوالفضل؟ع؟. کارگری را برای بنایی به منزل میآورند و آن را بیمه می کنند، درعین حال، صدقه می دهند و آیت الکرسی هم می خوانند. این روال درست زندگی است؛ یعنی فرد در عین توجه به اسباب و علل و فراهم ساختن آن، به خدا توکل می کند. توجه به اسباب و علل با توکل به خدا منافاتی ندارد. اما باید در نظر داشت که اگر کسی به چیزی غیر از خدا دل بسته باشد، از همان ناحیه لطمه خواهد خورد. 👈مصداق آن، کلام حضرت یوسف؟ع؟ است: برادران حضرت یوسف؟ع؟ وقتی خو استند او را به چاه بیفکنند، دیدند ایشان لبخندی زد! یهودا، یکی از برادران، پرسید: «چرا خندیدی؟ اینجا که جای نیست! » حضرت یوسف؟ع؟ گفت: «روزی در فکر بودم چگونه کسی می تواند به من اظهار دشمنی کند، با اینکه برادران نیرومندی دارم؟! اینک خداوند همین برادران را بر من مسلط کرد تا بدانم که به غیر از خدا نباید به هیچ بنده یا تکیه کنم. 2»
نکتۀ دیگر این است که برخی افراد در جمع بین تعریف توکل و توجه به اسباب و علل اشتباه می کنند و برای انجام کار مدنظر خود، فکر می کنند باید اول اسباب و علل را فراهم سازند و بعد به خدا توکل کنند. برای مثال در امر ازدواج، خداوند در آیۀ ۳۲ سورۀ نور م یفرماید: سوره مبارکه النور آیه ۳۲ وَأَنكِحُوا الأَيامىٰ مِنكُم وَالصّالِحينَ مِن عِبادِكُم وَإِمائِكُم ۚ إِن يَكونوا فُقَراءَ يُغنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضلِهِ ۗ وَاللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ﴿۳۲﴾ مردان و زنان ب یهمسر خود را همسر دهید، همچنین غلامان و کنیزان صالح و درستکارتان را؛ اگر فقیر و تنگدست باشند، خداوند از فضل خود آنان را بی نیاز می سازد؛ با این حال، فرد می گوید: «اول روز یمان را بده تا به تو توکل کنیم! » به این حالت توکل نمی گویند. توکل این است که انسان بیچون وچرا فرمان خدا را بپذیرد و به وعدۀ او ایمان داشته باشد؛ حکایت زیبایی است که: کوهنوردی می خو است به قله یا‌ بلندی صعود کند. پس از سا لها تمرین و آمادگی، سفرش را آغاز کرد. به صعودش ادامه داد تا اینکه هوا کاملاً تاریک شدو به جز تاریکی هیچ چیز دیده نمی شد. سیاهی شب همه جا را پوشانده بود و او نمیتوانست چیزی ببیند؛ حتی ماه و ستاره ها پشت انبوهی از ابر پنهان شده بودند. کوهنورد داشت بالا می رفت و چیزی به فتح قله نمانده بود؛ اما پایش لیز خورد و با سرعت هرچه تمام تر سقوط کرد. سقوط همچنان ادامه داشت که ناگهان دنبالۀ طنابی که به دور کمرش حلقه خورده بود، بین شاخه های درختی در شیب کوه گیر کرد و مانع از سقوط کاملش شد. در آن لحظات سنگین سکوت که هیچ امیدی نداشت، از ته دل فریاد زد: «خدایا، کمکم کن! » ندایی از دل آسمان پاسخ داد: «از من چه می خواهی؟ » گفت: «نجاتم بده خد یا من! » ندا آمد: «آیا به من ایمان داری؟ » گفت: «آری، همیشه به تو ایمان داشته ا‌م. » چنین ندا آمد: «پس آن طناب دور کمرت را پاره کن! » کوهنورد وحشت کرد. پاره شدن طناب مساوی بود با سقوط بی تردید از فراز کیلومترها ارتفاع! گفت: «خدایا نمیتوانم. » خدا گفت: «آیا به گفتۀ من ایمان نداری؟ » کوهنورد گفت: «خدایا، نمیتوانم. نمیتوانم. » روز بعد، گروه نجات گزارش داد که جسد منجمدشدۀ یک کوهنورد در حالی پیدا شده که طنابی به دور کمرش حلقه شده بود و تنها دو متر با زمین فاصله داشت! 📌اغلب روا نشناسان به جای توکل، اعتمادبه نفس را مطرح می کنند. اعتمادبه نفس دو گونه است: یا سلبی یا ایجابی. در معنی آن ممکن است اختلافی وجود داشته باشد؛ اما اگر با توکل ضدیت داشته باشد، درست نیست. اگر انسان به خود از خدا اعتماد کند، درست نیست. پس در تعریف آن باید دقت شود. از امام رضا؟ع؟ پرسیدند: «ما حد التوکل؟ » حد توکل چیست؟ ایشان فرمودند: اَّنْ لا تَافَ أحَدًا إِلا للّهَ » َ اینكه جز از خدا از كسى نترسى.
ولایت 👇👇
📌انسان ها در جامعه تنها زندگی نمی کنند؛ آنان مانند بازیکنان یک تیم ورزشی، در یک سیستم زندگی می کنند. بدترین چیز در یک حرکت جمعی، فردی عمل کردن است بدون ملاحظۀ حرکت جمع. ما در چه سیستمی زندگی م یکنیم؟ ما در سیستم ولایت زندگی میکنیم. اصل اساسی ولایت، به همپیوستگی شدید است. کافی است یک نفر در یک کار جمعی، ساز خودش را بزند، این سازه و سیستم را نابود خواهد کرد. اهمیت حضور امام و ولایت برای بشر تا آنجاست که در روایاتی بیان شده است که اولا خداوند بزرگ تر و عظیمتر از آن است که زمین را بی امام و ولی عادل بگذارد 1 و ثانیا اگر زمین بدون امام و ولی باشد از هم خواهد پاشید. از دستورات صریح قرآن کریم، ولایت پذیری و اطاعت از ولی، ه معرض با اطاعت خداوند متعال و پیامبر اکرم است: يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ
در صدر اسلام، دو نفر با هم دعوا کردند، یک نفر گفت برویم پیش پیغمبر؟صل؟، ببینیم نظر ایشان چیست؟ دیگری گفت برویم سراغ دیگران؟ آخرسر آمدند پیش پیغمبر؟ص و حضرت علیه این آقا که حق با او نبود، حکم کرد. او ته دلش نار تحا شد. خدا نار حاتی او را، با صد یا بلند داد زد و فرمود: نساء - آیه ۶۵ فَلَا وَرَبِّکَ لَایُؤْمِنُونَ حَتَّى یُحَکِّمُوکَ فِیَما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لَایَجِدُواْ فِى أَنْفُسِهِمْ حَرَجَاً مِّمَّا قَضَیْتَ وَیُسَلِّمُواْ تَسْلِیماً نه چنین است به پرودگارت سوگند که ایمان )واقعی( نم یآورند مگر زمانی که در مشاجرات و نزا عهای خود، تو را داور قرار دهند، و در دل خود هیچ گونه احساس ناراحتی از قضاوت تو نداشته باشند )و در برابر داوری تو کاملً تسلیم باشند.
اوج ولایت پذیری، تسلی مشدن قلبی است. این تسلیم شدن قلبی، با مقدمات عقلانی نیست. بعضی ها می گویند ما مگر عقل نداریم، چرا باید تسلیم باشیم؟ چون همان عقل به انسان میگوید، این تسلیم شدن شما، به حرکت جامعه و جمع کمک میکند. تسلیم شدن، یعنی پذیرش عقلانی یک حرکت جمعی. اصلاً مقدمات تسلیم شدن قلبی، عقلانی است نه اجباری. این ولایت پذیری و پذیرش نقش ما و همراهی با جمع، با تبیین صورت می گیرد.
اهمیت ولایت پذیری در آیات و روایات دینی دربارۀ ولایتمداری و ولایتپذیری مطالب مختلفی بیان شده است. ولایتپذیری، اطاعت و مسئولیتپذیری توأم با شناخت است؛ یعنی انسان باید خودش و وظیف هاش را در قبال ولیّ خدا درست بشناسد 1 . نساء، 65 . تا بتواند از او به درستی اطاعت کند. خداوند در قرآن خطاب به پیامبر؟صل؟ و از قول ایشان به مؤمنان م یفرماید: قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ ۗ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ بگو اگر خدا را دوست دارید، از من پیروی کنید تا خدا نیز شما را دوست بدارد و گناهانتان را ببخشد؛ چون خدا آمرزندۀ مهربان است. ً ما شیعیان در اینکه «اولی الامر منکم » قطعااهل بیت؟علیهم السلام هستند، اختلافی نداریم. ما معتقدیم همان طور که از خدا اطاعت می کنیم، باید مطیع پیامبر خدا هم باشیم و همان طور که از پیامبر خدا اطاعت می کنیم، باید از ولی و امام نیز فرمان ببریم. کسی نمی تواند بگوید من خدا را قبول دارم، اما پیامبرش را قبول ندارم؛ به همین شکل نیز نمی شود کسی بگوید من پیامبر را پذیرفته ام، اما اهل البیت؟عهم؟ را نمیپذیرم. باید از دستور خداوند اطاعت کنیم. خداوند فرموده است که از پیامبر و اهل بیتش اطاعت کنید، پس بر ما واجب است که مطیع باشیم. شخصی خدمت امیرالمؤمنین؟ع؟ رسید و از حضرت پرسید: «کمترین چیزیکه انسان در پرتو آن جزو مؤمنان خواهد شد چیست؟ و کوچ کترین چیزی که با آن از کافران محسوب می شود، چیست؟ » حضرت؟ع؟ فرمودند: «کمترین چیزی که انسان به سبب آن در زمرۀ گنهکاران درمی آید، اینست که ولایت ما را نپذیرد. » آن شخص منظور حضرت را جویا شد. حضرت فرمودند: «]ولایت[ کسانی که خداوند اطاعتشان را در ردیف اطاعت خود و اطاعت پیامبر قرار داده و فرموده ست أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ ... آن مرد گفت: «فدایت شوم، برایم روش نتر بیان فرما. » حضرت؟ع؟ فرمودند: «آنانی که رسول خدا؟صل؟ در مواقع مختلف و در خطبۀ روز آخرش آن ها را یاد کرد و ف رمود: انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله وعترتی ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا ابداً: کتاب الله ... وَأَنَا تَارِكٌ فِيكُمْ ثَقَلَيْنِ أَوَّلُهُمَا كِتَابُ اللَّهِ فِيهِ .. میان شما دو چیز سنگین و گرا نبها میگذارم. اگر به آن ها تمسک جویید، هرگز پس از من گمراه نم یشوید: قرآن و عترت من، اهل بیتم. این دو از هم جدا نمی شوند تا در کنار حوض بر من درآیند. 1 این روایت به خوبی نشان می دهد که فضای زمان ایشان چقدر مسموم و فتنه آلود بوده است؛ زیرا شخصی که حضرت را با عنوان «امیرالمؤمنین » خطاب می کند، هنوز جایگاه ایشان و جایگاه اه لبیت؟عهم؟ را نمی داند! دشمنان اهل بیت؟عهم؟ بعد از پیامبر؟صل؟ کاری کردند که مردم در جهل و غفلت باقی بمانند.__
امام سجاد؟ع؟ می فرمایند: «طاعَةُ وُلاةِ الأمر تَمامُ العِزّ »ِ فرمان بردن از فرمانروایان ]الهی[ کمال عزّت است. عزت واقعی فقط در سایۀ تمسک به اهل بیت؟عهم؟ به دست م یآید. دیگران چیزی ندارند که بخواهند با آن عزتی پیدا کنند! روزی امام صادق؟ع؟ یکی از بزرگان اهل سنت به نام ابوحنیفه را م یبینند. از او م یپرسند: ابوحنیفه، منظور از این آیۀ قرآن چیست که میف‌رماید: ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ سپس در آن روز از نعمت هایی که داشته اید، بازپرسی خواهید شد؟ ابوحنیفه میگوید: «یعنی خداوند مردم را دربارۀ غذاهای لذیذ و آب های خنک که در لصف تابستان می خورند، مؤاخذه میکند. » حضرت؟ع؟ میف‌رمایند: «اگر فردی تو را به خانه ا‌ش دعوت کند و با غذای لذیذ و آبی خنک از تو پذیرایی کند، و بعد بر یا این پذیرایی بر تو منت بگذارد، دربارۀ او چگونه قضاوت میک‌نی؟ » گفت: «می گویم آدم بخیلی ست. » حضرت فرمودند: «آیا خداوند بخیل ست تا در روز قیامت دربارۀ غذاهایی که به ما داده ست، ما را مؤاخذه کند؟! » گفت: «پس مقصود از نعمتهایی که قرآن می گوید انسان دربارۀ آن ها مؤاخذه م یشود، چیست؟ » حضرت؟ع؟ فرمودند: «آن نعمت ما اهلبیت؟عهم؟ هستیم. دربارۀ ما سؤ لا خواهد شد. 2» امام با این جمله ابوحنیفه را به مسئلۀ رهبری الهی و نقش آن در جامعۀ مسلمین متوجه ساختند. باید بدانیم که از ما نیز دربارۀ نعمت اهل بیت؟عهم؟ سؤال خواهد شد.
شایان ذکر است که در بین یاران ائمه؟عهم؟ نیز بعضی ولایت پذیر بودند و بعضی با اینکه در ظاهر تحت ولایت ایشان بودند، در باطن ولایت پذیری نداشتند. عبدا لله بن ا‌بی یعفور یکی از افراد ولایتپذیر بود. وی روزی در محضر امام صادق؟ع؟ نشسته بود و از وجود مقدس آن حضرت بهر ه مند میشد. عبدالله در ضمن سخنانش کلامی را بیان کرد که توجه امام؟ع؟ را جلب کرد. سخن او از منتهای اخلاص وی ریشه گرفته بود و از اعماق جانش برم یخاست او به پیشو ای ششم عرضه داشت: « یا مولای من، قسم به خدا اگر اناری را دو نصف کنی و بفرمایی که نصف آن حلال و نصف دیگرش حرام سات، مطمئناً شهادت خواهم داد که آنچه گفتی حلال، حلال تسا و آنچه فرمودی حرام، حرام تسا! و هیچ چو نوچرایی نخواهم کرد! » امام صادق؟ع؟ فرمودند: «خدا تو را رحمت کند! خدا تو را رحمت کند! 1» آیا ما خود را ای نگونه آماده کرد ه ایم که هنگام ظهور امام زمان؟عج؟ در برابر همۀ اوامر ایشان سر تعظیم فرود آوریم؟! ممکن است امام زمان؟عج؟ نکته ای را بفرمایند که با نظر ما سازگاری نداشته باشد. آیا خود را طوری تربیت کرد ه ایم که بگوییم: «ملاک فقط سخن ایشان است » و فقط همان کاری را که امام خواسته اند، انجام دهیم؟
بعضی از یاران ائمه اطاعت محض نداشتند و نفسشان بر امر امام برتری ی، یکی از دوستان امام جعفر داشت؛ مثل این داستان مشهور که مأمون رقی از امام صادق؟ع؟، حکایت کرده است: در منزل آن حضرت؟ع؟ بودم که شخصی به نام سهل بن حسن خر ساانی وارد شد و سلام کرد و پس از آنکه نشست، با حالت اعتراض به حضرت اظهار داشت: «یابن رسول للّه، شما بیش از حد عطوفت و مهربانی دارید! شما اهلبیت؟عهم؟ امامت و ولایت هستید. چه چیز مانع شده ست که قیام کنید و حق خود را از غاصبان و ظالمان باز پس گیرید، با اینکه بیش از ی کصد هزار شمشیرزن آمادۀ جهاد و فد کااری در رکاب شما هستند؟! » ا مام صادق؟ع؟ فرمودند: «آرام باش، خدا حق تو را نگه دارد! » و سپس به یکی از پیشخدمتان خود فرمودند: «تنور را آتش کن. » همینکه آتش تنور روشن شد و شعله های آتش زبانه کشید، امام؟ع؟ به آن شخص خر سانی خطاب فرمودند: «برخیز و برو داخل تنور آتش بنشین. » سهل خر ساانی گفت: « یا سرور و مولایم! مرا در آتش، عذاب مکن و ببخش! خداوند شما را مورد رحمت و ساعۀ خویش قرار دهد! » در همین لحظات شخص دیگری به نام مکی در حالیکه کفش های خود را به دست گرفته بود، وارد شد و سلام کرد. ح ضرت امام صادق؟ع؟، پس از جواب سلام، به او فرمودند: « یا هارون، کفش هایت را زمین بگذار و برو درون تنور آتش بنشین. » هارون مکی کفش های خود را بر زمین نهاد و بدون چو نوچرا و بهانه یا، داخل تنور ر تف و در میان شعله های آتش نشست. آنگاه امام با سهل خر ساانی مشغول صحبت شدند و دربارۀ وضعیت فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و دیگر جوانب شهر و مردم خر ساان مطالبی را مطرح کردند؛ چنانکه گویی ایشان مدت ها در خر ساان بودهاند و تازه از آنجا آمدهاند. پس از گذشت ساعتی، حضرت؟ع؟ فرمودند: « یا لهس، بلند شو و برو ببین در تنور چه خبرست » همین که سهل کنار تنور آمد، دید هارون مکی چهارزانو روی آتش ها نشسته تسا! پس از آن امام؟ع؟ به هارون اشاره کردند و فرمودند: «بلند شو و بیا! » و هارون هم از تنور بیرون آمد. بعد از آن، حضرت؟ع؟ خطاب به لهس خر ساانی اظهار داشتند: «در خر سانِ شما چند نفر مخلص مانند این شخص پیدا می شود که مطیع ما باشد؟! » لهس پاسخ داد: «هیچ! به خدا سوگند حتی یک نفر هم این چنین وجود ندارد! » امام جعفر صادق؟ع؟ فرمودند: « یا سهل ما خود م یدانیم که در چه زمانی خروج و قیام کنیم و آن زمان، موقعی خواهد بود که حداقل پنج نفر مطیع و مخلص ما یا تف شوند. در ضمن بدان که ما خود به تمام آن مسائل آ گاه بوده و هستیم! 1»
در روایت دیگری آمده است: شخصی به امام صادق؟ع؟ عرض کرد: «چرا نشسته اید و بر یا گرفتن حقّتان قیام نمیکنید؟! به خدا قسم اگر امیرالمؤمنین؟ع؟ این تعداد یار و یاور داشت ]صدهزار، بلکه دویست هزار نفر[ هرگز دیگران در گرفتن حق وی طمع نمیکردند! » آنگاه ا مام صادق؟ع؟ فرمودند: «اگر به تعداد این گوسفندان یاور داشتم، قیام میکردم! » وقتی گوسفندان را شمردند، دیدند فقط عدد هستند! 1 در روایات آمده است که یاران امام زمان؟عج؟ ۳۱۳ نفرند. ممکن است به ذهن خیلی از افراد آمده باشد که آیا الان ۳۱۳ نفر هنوز پیدا نشده اند؟! 👈آیت الله بهاءالدینی؟ره؟ میفرماید که امام زمان؟عج؟ ۳۱۳ یار مثل امام خمینی؟ره؟ می خواهند. البته آن گونه که از روایات برمی آید، ۳۱۳ نفر فرماندهان سپاه هستند و در سپاه هر فرماندهی، چند هزار نفر خدمت می کنند. یعنی اگر جزء ۳۱۳ نفر نباشیم، نباید ناامید شویم. ان شاءالله در رکاب امام زمان؟عج؟ هستیم؛ اما ممکن است که جزو فرماندهان نباشیم.