eitaa logo
این عمار؟ این مالک؟
74 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
2.5هزار ویدیو
19 فایل
جایی برای بصیرت افزایی
مشاهده در ایتا
دانلود
6.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔅چطور در نماز، «حضور قلب» داشته باشیم؟ 🎙مقام معظم رهبری(مدّظلّه‌العالی)
هدایت شده از این عمار؟ این مالک۲
‍ 💠از قعر جهنم تا بهشت💠 🔥جنگ تا نزدیک اذان صبح طول کشیده بود. یه دفعه دیدم ابراهیم رفت بالای تپه و با صدای بلند شروع کرد به اذان گفتن. هرچی صدا میزدیم بیا پایین! الان وقت اذان گفتن نیست ولی ابراهیم به حرف کسی گوش نمیداد. 💢یه دفعه یه تیر به گردن ابراهیم خورد ولی اذانش رو قطع نکرد و تا آخر ادامه داد. اذان که تموم شد بردیمش داخل سنگر. امدادگر درحال بستن زخم گردن ابراهیم بود که یکی از بچه ها با عجله آمد و گفت: یه سری از عراقی ها، دستاشون رو بالا گرفتن و به نشانه تسلیم شدن با پرچم سفید دارن میان سمت ما. 🔴فوری گفتم:سریع مسلح بایستید؛ شاید این یه فریب باشه. لحظاتی بعد ۱۸ عراقی همراه فرمانده‌شون، خودشون رو تسلیم کردن. 🍃فکر کردم از ترس تسلیم شدن. وقتی دست هاشون رو بستیم و اسیرشون کردیم، فرمانده عراقی درحالی که اشک توی چشاش حلقه زده بود گفت: ؟ ✨و شروع کرد به حرف زدن: ما شیعه هستیم. به ما گفته بودن شما آتش پرستید و ما برای اسلام به ایران حمله میکنیم ولی وقتی دیدم موذن نام " امیرالمومنین علیه السلام " رو آورد با خودم گفتم: تو با برادران خودت میجنگی؟ نکند مثل ماجرای کربلا... ☘دیگر گریه امانش نمیداد تا صحبت کند. دقایقی بعد ادامه داد. ما برای همین تسلیم شدیم. آن سربازی که به شما تیر زد الان بین ماست. اگر دستور بدید همین الان خودم تیر بارونش میکنم. 🔻همراه عراقی ها وارد سنگر شدیم و رفتیم پیش ابراهیم. تمام ۱۸ عراقی آمدند و دست ابراهیم رو بوسیدند و رفتند. نفر آخر به پای ابراهیم افتاده بود و میگفت: منو ببخش. من به شما شلیک کردم. 💫سال ها بعد ۱۸ عراقی با ضمانت آیت الله حکیم،آزاد شدند و در مقابل نیروهای بعث جنگیدند و مثل حرّ، از قعر جهنم به بهشت رفتند. شک نداشتم ابراهیم میدانست کجا اذان بگوید تا دل دشمن را به لرزه درآورد. 《 کانال @Ebrahimhadi
هدایت شده از منتظران ظهور
🌼منتظران ظهور 🙏🌹وقتی دعا میکنید چیزای کوچیک از خدا نخواه🌹🙏 قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام ... إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يُحِبُ‏ مَعَالِيَ‏ الْأُمُورِ وَ يَكْرَهُ سَفْسَافَهَا الْحَدِيثَ. 💠امام صادق عليه السلام مي فرمايند: خداوند همتهاي بلند و شريف را دوست دارد و از چيزهاى پست بيزار است منبع:وسائل الشيعة ؛ جلد‏17 ،صفحه 73 ؛ باب 25 داستانك: 💠روزی حضرت رسول ـ صلّی الله علیه و آله 💠ـ در مسافرت به شخصی برخوردند و میهمان او شدند. آن شخص پذیرائی شایانی از حضرت نمود، هنگام حركت آن جناب فرمود: چنانچه خواسته‌ای از ما داشته باشی از خداوند درخواست می‌كنم تو را به آرزویت نائل نماید. عرض كرد: از خداوند بخواهید به من شتری بدهد كه اسباب و لوازم زندگی‌ام را بر آن حمل نمایم و چند گوسفند كه از شیر آنها استفاده كنم، پیغمبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ آنچه می‌خواست برایش تقاضا نمود. آن گاه رو به اصحاب كرده فرمودند: ای كاش همت این مرد نیز مانند پیرزن بنی اسرائیل بلند بود و از ما می‌خواست كه خیر دنیا و آخرت را برایش بخواهیم. عرض كردند: ‌داستان پیرزن بنی اسرائیل چگونه بوده است، آن جناب فرمود: هنگامی كه حضرت موسی خواست با بنی اسرائیل از مصر به طرف شام برود ...از هر كس جویای محل قبر یوسف شد اظهار بی‌اطلاعی می‌نمود به آن جناب اطلاع دادند كه پیرزنی است ادعا دارد من قبر یوسف را می‌دانم در كجاست، دستور داد او را احضار كنند... عجوزه گفت: یا موسی «علم قیمت دارد»، من سالها است این مطلب را در سینه خود پنهان كرده‌ام، در صورتی برای شما اظهار می‌كنم كه سه حاجت از برای من برآوری. حضرت فرمود: حاجت‌های خود را بگو. گفت: اوّل آنكه جوان شوم؛ دوّم: به ازدواج شما درآیم؛ سوّم: در آخرت هم افتخار همسری شما را داشته باشم. حضرت موسی از بلند همتی این زن كه با خواسته‌خود جمع بین سعادت دنیا و آخرت می‌كرد متعجب شد، از خداوند درخواست نمود هر سه حاجت او برآورده شد. 📚منبع: كتاب داستانها و پندها ، آیت الله محمد محمدی اشتهاردی ، جلد چهارم صفحه 57 لطيفه: شخصي برايم تعريف كرد كه: روزي با بچه ي كوچكم به حرم امام رضا رفتم . او را روي شانه ام گذاشتم و با سختي خود را به ضريح چسباندم و گفتم هر چه مي خواهي از امام رضا بخواه فرزندم هم با صداي بلند گفت: امام رضا لواشك مي خوام به راستي همت برخي در دعا كردن اينگونه است.. 🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃 ⬇️⬇️ https://eitaa.com/joinchat/2182676614C2c2ec1c207
هدایت شده از منتظران ظهور
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یادمه یک عده اون روز مسخره میکردن و میگفتن «این چه دروغ شاخ داریه!» بفرمایید، تحویل بگیرید ⬇️⬇️ https://eitaa.com/joinchat/2182676614C2c2ec1c207
هدایت شده از سیدمحمد معاونزاده
5.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ دستورالعملی که صرفا جنبه معنوی داشته باشه،جواب کاملی به ما نخواهد داد. ما در این دنیا مبتلای به محدودیت های جسم هستیم و تمام دستورالعمل ها باید با مراعات های جسمی و معنوی داده بشه... ✍سیدمحمدکاظم معاونزاده ❌این کلیپ رو برای تمام کسانی که قضا شدن نماز صبحشان ناراحت هستند بفرستید. https://eitaa.com/joinchat/463143203C3e12ffda58
هدایت شده از یادیاران
8.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این خانم برعنداز میگه این نظام باید سرنگون بشه، چون هر روز که از خواب پا میشیم میبینیم دلار بالا رفته و قیمتها گران شده😳 حالا ببینید مجری برنامه که خودش هم از منتقدان نظام هست چقدر قشنگ و زیبا و کامل جوابش را میده که اگر با لودر از روش رد میشد اینطور له نمیشد👌 حتما این کلیپ را اونقدر نشر بدین تا به دست تک تک خواهان برعندازی برسه، بلکه سر عقل بیان.... کمی تفکر لطفا!!!!! @Yadeyaranیاد یاران 🌴🕊🌹🌴🌹🕊🌴 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌https://eitaa.com/joinchat/1894514855Ce8f51a396b
هدایت شده از سعیدیسم ✅
17.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این حمایت تمام قد حضرت آقا از گشت ارشاد ، اونم زمانی که همه داشتن بهش حمله میکردن رو یادتونه؟ اتفاقا در اوج اغتشاشات هم بود ولی ایشون برعکس بعضیا نیستن که تحت تاثیر جو اظهار نظر کنن. همیشه حق رو میگن . ✅ با : @saeedism
هدایت شده از نبرد آخر🇵🇸
توییت یک کاربر عربی درباره ایران ‌‌‌ 🔵 نبرد آخر👇 @nabardeakhar @nabardeakhar
هدایت شده از مصاف رضوی
9.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 اسامی جالب ارتش ایران ➖➖➖ ✅ کانال رسمی مصاف رضوی ✅ @Masaf_Razavi
هدایت شده از منتظران ظهور
✳️منتظران ظهور 💠داستان امام زمان💠 ✨شب بود و تاريك. ستاره‌ها در دل آسمان مي‌درخشيدند. دل علامه هم روشن بود. شب جمعه‌اي ديگر بود و او هم چون هميشه يكه و تنها در دل بيابان به شوق زيارت مولايش حسين (عليه‌السلام) مي‌رفت. 🔹مبهوت آسمان بود و عظمت پروردگارش. نفهميد غريبه پياده كي و چطور همراهش شد! به خود كه آمد ديد دارد با او از هر دري مي‌گويد. اما نه، كلام غريبه فراتر از آن بود كه اين طور حيفش كند. عظمت از كلامش مي‌باريد انگار! حسي غريب در وجود علامه چنگ مي‌زد. تصميم گرفت از مسايل علمي بپرسد. هرچه مي‌گفت غريبه بي‌درنگ پاسخ مي‌داد. 🔻 همه آن مشكلات علمي‌اي را كه جمع كرده بود تا روزي از عالمي جواب بگيرد حالا داشت حل مي‌شد. هنوز سؤال علامه تمام نشده پاسخ غريبه حاضر بود. گويا همه آن سؤالات را از قبل شنيده و حال تنها آماده پاسخ بود. 🔸دريايي در دل علامه به تلاطم افتاده بود:«آخر چه طور! مگر مي شود!؟» اما جوابي براي سؤال خود پيدا نمي‌كرد. باز پرسيد، پرسيد و پرسيد، چون تشنه‌اي كه به آب رسيده باشد. اين‌بار غريبه نظري خلاف فتواي علامه داد و او با همه حيرتش نتوانست سكوت كند. به نظرش اين فتوا خلاف اصل و قاعده بود، گفت: 💫«من اين را نمي‌پذيرم، حديثي طبق اين فتوا نداريم.» غريبه لبخندي زد و گفت: «شيخ طوسي در تهذيب حديثي در اين‌باره آورده است.» علامه باز لجاجت كرد، گفت:«نه، به ياد ندارم آن را در تهذيب ديده باشم.» غريبه كه سرشار آرامش بود پاسخ داد:«از اول آن نسخه تهذيب كه داري فلان قدر بشمار، در فلان صفحه و فلان سطر حديث را خواهي ديد.» 🔅علامه باز در شگفت ماند، توان حرف زدن نداشت. مات و مبهوت به چهره غريبه نگاه مي‌كرد. خيره شده بود به چشم‌هاي معصومش و زيرلب زمزمه مي‌كرد:«خداوندا! چه عظمتي در اين چشم‌هاست. چيست در اين نگاه كه اين‌طور ذوبم مي‌كند؟ كيست اين غريبه كه هم پايم شده است در دل اين صحرا؟ نكند ... ⚜نكند او همان گمشده‌اي است كه سال‌هاست به دنبالش هستم! نكند ...» تنش به لرزه درآمد. تازيانه از دستش به زمين افتاد. نتوانست تحمل بياورد، پرسيد:«آيا در زمان غيبت، ديدار امام عصر ممكن است؟» غريبه خم شد تا تازيانه را از زمين بردارد. دل در سينه علامه نبود ديگر. چه پاسخ خواهد داد، نمي‌دانست. غريبه قد راست كرد و تازيانه را ميان دست‌هاي علامه گذاشت. نگاهي به چهره آرام و بي‌قرار علامه كرد، گفت:«چگونه نمي‌توان ديد حال آن كه دست او ميان دست توست؟!» ✨يكباره آسمان و ستارگانش را همه در برابر خود ديد: گويا خورشيد ميان دستهايش بود كه حرارتش داشت اين‌طور ذوبش مي‌كرد.پرده اشك، چشم‌هاي علامه را پوشاند. تاب نياورد ديگر. خود را از بالاي مركب پايين انداخت تا بر پاي مولايش بوسه بزند. مي‌خواست قالب تهي كند از شوق. جسم‌اش ديگر تاب اين همه التهاب و اضطراب و عشق را نياورد، از هوش رفت. 🔹چشم كه بازكرد، خودش بود و يك دنيا حسرت، كاش زودتر شناخته بود آن غريبه آشنا را. 🔻به خانه بازگشت. كتاب تهذيب را گشود. آري، حديث همان جا بود. درست همان صفحه و همان سطر. قلم برداشت و با دست لرزان بر حاشيه كتاب نوشت:«اين حديث، آن حديث است كه حضرت ولي‌عصر(عجل الله تعالي فرجه الشريف) خبر آن را به من داد و نشاني آن را با شماره صفحه و سطر كتاب برايم گفت.» چشمش به تازيانه پيش رويش افتاد. آن را به آرامي در دست گرفت. بوسيد، بوييد، چه عطر غريبي مي‌داد آن تازيانه كه بوي نرگس داشت. ✳️اللهم عجل لولیک الفرج ✳️ 🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃 ⬇️⬇️ https://eitaa.com/joinchat/2182676614C2c2ec1c207