💜💜💜💜💜💜💜💜
💜💜💜
💜💜💜
💜
💜
💜
💜
💜💜💜 #حدیث_پزشکی
💜💜💜 #امام صادق علیه السلام:
💜💜💜«کثْرَةُ النَّوْمِ مَذْهَبَةٌ لِلدّینِ وَ الدُّنْیا»
💜💜💜پرخوابی دین و دنیای انسان را تباه میسازد.
📖کافی، ج۵، ص۸۴، ح
💜💜💜امام کاظم علیه السلام:
💜💜💜«انَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یبْغِضُ الْعَبْدَ النَّوَّامَ الْفارِغَ»
💜💜💜خداوند عزّ و جلّ از بنده پر خواب و بیکار در خشم است.
📖 وسايل الشيعه، ج۱۲، ص۳۶
💜
💜
💜
💜
💜💜💜
💜💜💜
💜💜💜💜💜💜💜💜
@amn_org
💜💜💜💜💜💜💜💜
💜💜💜نسبت به کارهای کوچکی که کودک انجام میدهد و به خیال خودش خیلی شگفت انگیز و مهم است بیاعتنایی نکنید،
💜💜💜با بیتوجهی شما،
💜💜💜اعتماد به نفس او آسیب میبیند.
💜💜💜💜💜💜💜💜
@amn_org
💜💜💜💜💜💜💜💜
💜💜💜 #متاسفانه برخی همسران سالهای سال در یک زندگی جهنمی و رابطه مبتنی بر آزار می مانند و خود و فرزندان خود را بیمار و گرفتار میکنند.
💜💜💜فقط به خاطر وحشتی است که مبادا مردم از اینکه در زندگی آنها چه می گذرد و یا اختلافی دارند و ناراحت هستند باخبر شوند.
💜💜💜و یا به خاطر حرف مردم حتی زندگی جهنمی را آغاز کردند چون مدتی با یکدیگر بیرون رفتند و چندین نفر متوجه شدند
💜💜💜و با وجود اینکه می دانستند این رابطه غلط است به خاطر اینکه آبروریزی نشود
💜💜💜و عده ای احمق، ابله، بیمار و بیکار درباره آنها قضاوت بدی نداشته باشند،
💜💜💜 به ازدواجی تن در می دهند و بچه هایی به دنیا می آورند و بچه ها را بیمار و گرفتار می کنند
💜💜💜و خود را از همه چیز تهی میکنند و زندگی جهنمی را به آخر می رسانند،(طلاق) به خاطر اینکه مبادا 5 نفر درباره آنها فکری بکنند.
💜💜💜در صورتی که خودشان هم از اول میدانستند عاقبت ازدواجشان طلاق است.
💜💜💜💜💜💜💜💜
@amn_org
💜💜💜💜💜💜💜💜
💜💜💜 #زماني كه فرزند شما ناراحت است و براي درد دل نزد شما ميآيد، ممكن است به عنوان مثال بگويد :
💜- از معلمم متنفرم
💜- از خاله بدم مياد
💜- بابا رو دوست ندارم
💜- ديگه خونه مادر بزرگ نميام
💜- از خواهرم يا برادرم بدم مياد
و .....
💜💜💜در چنين شرايطي :
💜نصيحت نكنيد
💜حالت دفاعي به خود نگيريد
💜سعي نكنيد فرزندتان را متقاعد كنيد كه اشتباه ميكند
💜سعي نكنيد نظر او را عوض كنيد
💜سعي نكنيد در حمايت از ديگران صحبت كنيد
💜💜💜در چنين مواردي:
💜شنونده خوبي باشيد،
💜احساسش را تایید كنيد
💜سعی کنید علتش را متوجه شوید تا بهتر بتوانید به او کمک کنید.
💜💜💜با اين روش هم هوش هيجاني فرزندتان را بالا ميبريد هم فرزندتان به شما اعتماد ميكند.
💜💜💜💜💜💜💜💜
@amn_org
💜💜💜💜💜💜💜💜
💜💜💜بازی نباید کودک را خسته کند. بازی سازنده به واسطه ویژگی هایی که دارد از سوی ما والدین یک ارتباط کامل و حضور کامل است و از سوی کودک یک تجربه بی بدیل که علاوه بر تخلیه انرژی اضافه و هیجانات او به او فرصت کشف میدهد او روابط بین پدیده ها را کشف می کند.
💜💜💜مثلا تصور کنید می خواهید با هم یک املت برای صبحانه درست کنید در این فرآیند کودک روابط زیادی را کشف میکند "شکستن تخم مرغ با ضربه زدن ، روان شدن کره با حرارات دیدن ، پختن تخم مرغ و ..."
💜💜💜 او در این بین از حمایت شما نه مداخله و ایجاد انسداد برخوردار خواهد بود. و در نهایت همین مواجه و تجربه ناب که در آن علاوه بر درست کردن صبحانه بیش از بیست تعامل گرم با شما را تجربه نموده و یک فرایند را همراه شما طی نموده بخشی از انرژی او تخلیه شده، احساس خوبی پیدا کرده و این احساس هیجانات ناشی از دوست نداشته شدن یا نا امنی از جانب شما را تخلیه کرده یک مهارت خوب "درست کردن املت" را تمرین کرده
💜💜💜 اگر در روز شما حدود ده بازی لذت بخش این چنین را با فرزندتان انجام دهید و او به شما اعتماد پیدا خواهد کرد و مطمئن باشید آرام تر از آنچه تصور کنید خواهد شد.
💜💜💜البته روزهای اول که این مدل رابطه را با کودکان شروع می کنیم چون انرژی و هیجان انباشت شده دارند کار بیشتر میبرد.
💜💜💜💜💜💜💜💜
@amn_org
💜💜💜💜💜💜💜💜
💜💜💜ادامه بحث سادگی در مصرف(۴)
💜💜💜سؤال: مگر شما نگفتید که به بچه ها تفکر وفور بدهید و مثلاً گفتید که لگو برای بچه ها باید خیلی زیاد باشه؟
💜💜💜پاسخ: بله من گفتم اما منظور من در مکان های عمومی بوده نه با تفکر مال من! بازی باید برود به سمت اماکن عمومی و باید به سمت طبیعت برود. ما باید بازی کردن را یاد بگیریم مثل زندگی کردن. ابزار بازی یک جاهایی به ما کمک می کند در حالی که الآن ما در زندگی هایمان داشتن را اساس زندگی قرار داده ایم به همین دلیل یک بخشی از ذهن ما همیشه دنبال خریدن اثاث زندگی است یا می خریم یا تعویض می کنیم.
💜💜💜حتی نو هم که می خریم کهنه شده را دور نمی اندازیم. ذهنیت انباشت باعث می شود که عوض نکنیم و تغییر ندهیم و فقط انباشت کنیم. ذهنیت انباشت را باید در بازی ها برای کودک تغییر داد و تفکر وفور هم در بازی به کودک انتقال داده می شود.
💜💜💜بچه ها باید اسباب بازی ساده داشته باشند و ما باید بازی را تعمیم بدهیم، با هم بازی کردن و بازی در طبیعت و از بازی لذت بردن را تمرین و تعمیم بدهیم.
💜💜💜بازی لذت و حظ دارد، خرید اسباب بازی هیچ چیز ندارد. والدین امروز گرفتار هستند و فکر می کنند که با خرید اسباب بازی به نیاز کودک پاسخ می دهند. درک تولید این جا به ما کمک می کند، اسباب بازی تولید کنیم با هر چیزی که ممکن است حتی با دورریختنی ها.
💜💜💜استاد محمود سلطانی
💜💜💜 ادامه دارد...
💜💜💜💜💜💜💜💜
@amn_org
💜💜💜💜💜💜💜💜
💜💜💜دست خدا
💜💜💜اغتشاش فقط برای امروز نیست. شیطان همیشه در حال اغتشاش است؛ گاهی در کف خیابان و گاهی در خانۀ دلمان و گاهی هر دو. کار شیطان خراب کردن است،
💜💜💜یا ساختمانهایمان را خراب میکند یا ایمانمان را و گاهی هر دو را. بدون تو مبارزه با شیطان، خیالی بیش نیست. دستمان به سوی تو دراز است آقا!، تا زیر پای شیطان از میان نرفتهایم، دستمان را بگیر.
💜💜💜ای دست خدا!
💜💜💜استاد عباسی
💜💜💜عصر بخیر همراهان گرامی
💜💜💜💜💜💜💜💜
@amn_org
💜💜💜💜💜💜💜💜
💜💜💜شیطان نفر چهارم ما بود…
💜💜💜عبدالله میگوید : نمیدانم چگونه این قصه را برایت بگویم ، داستانی که قسمتی از زندگی ام بود و مسیر زندگی ام را به کلی دگرگون ساخت.
💜💜💜در حقیقت دلم نمی خواست پرده از آن بردارم، ولی به خاطر احساس مسؤلیت در برابر خداوند عزوجل و ترساندن جوانانی که از فرمان او سرپیچی می کنند وآن دسته از دخترانی که به دنبال وهمی دروغین که نام آن را عشق گذاشته اند هستند تصمیم به گفتن آن گرفتم.
💜💜💜سه دوست بودیم که بی فکری و غرور ما را دور هم جمع کرده بود.نه هرگز، بلکه چهار نفر بودیم، شیطان چهارمین نفرمان بود…
💜💜💜کار ما به تور انداختن دختران ساده بوسیله سخنان شیرین و بردن آنها به مزارع دور دست بود و در آنجا تازه می فهمیدند که ما به گرگهایی مبدل شده ایم که به التماس هایشان توجهی نمی کنیم .بعد از اینکه احساس در قلبهایمان مرده بود.
💜💜💜اینچنین، روزها و شبهایمان در مزارع،چادرها، ماشینهاو در کنار ساحل می گذشت؛ تا اینکه آنروزی را که هرگز فراموش نمی کنم از راه رسید:
💜💜💜مثل همیشه به مزرعه رفته بودیم، همه چیز آماده بود، طعمه ای برای هر کداممان، شراب ملعون، تنها چیزی که فراموش کرده بودیم غذا بود…
💜💜💜و بعد از مدتی یکی از ما برای خرید شام با ماشینش حرکت کرد. ساعت تقریبا ۶ بود، ساعتها سپری شد ولی از او خبری نشد…
💜💜💜ساعت ۱۰ شد. نگران شدم، سوار ماشین شدم تا به دنبالش بگردم، و در راه هنگامی که رسیدم بهت زده شدم
💜💜💜ماشین دوستم بود که در شعله های آتش می سوخت وواژگون شده بود، بسرعت مانند دیوانه ها به طرفش دویدم و به زحمت او را از درون شعله های آتش بیرون کشیدم…
💜💜💜 برق از سرم پرید وقتی دیدم نصف بدنش به کلی سوخته، ولی او هنوز زنده بود. او را به روی زمین گذاشتم، بعد از مدتی چشمهایش را باز کرد و فریاد می کشید آتش…آتش.
💜💜💜خواستم که او را در ماشین بگذارم و به سرعت به بیمارستان برسانم ولی او با صدایی نحیف گفت: فایده ای ندارد.. نمی رسم…
💜💜💜بغض گلویم را فشرد در حالی که می دیدم دوستم در کنارم جان می دهد، ناگهان فریاد زد: جواب او را چه بدهم… جواب او را چه بدهم؟
💜💜💜 با تعجب به او نگریستم و پرسیدم: چه کسی؟ با صدایی که انگار از ته چاه در می آمد گفت: الله…
💜💜💜احساس ترس کردم، مو بر بدنم راست شد . ناگهان دوستم فریاد بلندی کشید و جان داد…
💜💜💜روزها گذشتند ولی چهره دوستم همچنان جلوی چشمانم است. در حالی که فریاد میکشد و در آتش می سوزد، جواب او را چه بدهم… جواب او را چه بدهم؟
💜💜💜و درون خویش را یافتم که سؤال می کرد: پس من نیز جواب او را چه بدهم؟
💜💜💜چشمانم پر از اشک شد وبدنم به صورت عجیبی شروع به لرزیدن نمود، در همین حال صدای مؤذن را شنیدم که برای نماز صبح ندا می داد: الله اکبر الله اکبر… حی علی الصلاه… احساس نمودم که این ندا مخصوص من است و مرا به راه نور و هدایت فرا می خواند…
💜💜💜غسل کردم، وضو گرفتم وبدنم را از کثافتی که سالها در آن غرق بودم پاک نمودم و نماز خواندم و از آن روز یک فرض هم از من فوت نشده است؛
💜💜💜سپاس می گویم خدای را، من انسان دیگری شدم و سپاس بر آن که تغییر دهنده احوال است، و با اذن خدا برای ادای عمره آماده می شوم و ان شاء الله حج،کسی چه می داند؟ زندگی در دست اوست…
💜💜💜این بود حکایت ابی عبدالله و به جوانان چیزی به جز هشدار نمی گوییم ، هشدار از دوستانی که تو را در نافرمانی از اوامر پروردگار یاری می کنند.
💜💜💜💜💜💜💜💜
@amn_org
💜💜💜💜💜💜💜💜
💜💜💜الهی در سڪوت شب
ذهنم را آرام ڪن
💜💜💜و مرادر پناه خودت
به دور از هیاهوی
این جهان بدار
💜💜💜الهی نور خدا به زندگیتون
💜💜💜شبتون در پـنـاه خدا
💜💜💜💜💜💜💜💜
@amn_org