70402_-212704.mp3
زمان:
حجم:
5.25M
🌷 آهنگ کودکانه پیامبر خوب ما 🌷
🌷 با صدای : سید هادی گرسویی 🌷
🌸 محمدِ مصطفی
🌸 پیغمبرِ خوبِ ما
🌸 اسمش چیه ، محمّد
🌸 تو آسمون ها ، احمد
🌹 سلام حق بر او باد
🌹 هم بر فرزندانش باد
🌸 آمنه ، مادره او
🌸 بانوی خوش خُلق و خو
🌸 بابایش عبدالله بود
🌸 از دنیا رفت خیلی زود
🌸 پدربزرگِ خوبش
🌸 عبدالمطلب بودش
🌸 حلیمه بود دایه اش
🌸 همراه و همسایه اش
🌸 ابوطالب ، عمویش
🌸 پشتیبان و حامی اش
🌸 خدیجه ، همسر او
🌸 بود یار و یاور او
🌹 سلام حق بر او باد
🌹 هم بر فرزندانش باد
🌸 دختر او فاطمه است
🌸 که مهربون با همه است
🌸 جان شیرینش علی ست
🌸 هم جانشین علیست
🌸 بودند او را نور عین
🌸 امام حسن با حسین
🌸 امروزم تو این زمون
🌸 فرزند اون مهربون
🌸 صاحب زمون ، مهدیه
🌸 اسمش عجب شهدیه
🌹 سلام حق بر او بود
🌹 هم بر فرزندانش باد
@amoomolla
#پیامبر #حضرت_محمد #هفته_وحدت
📚 داستان کوتاه
📚 پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله
🌟 خدا بود و هست و خواهد بود
🌟 و غیر از خدا ، هیچ کس نبود
🌟 در مکه ، مردی پاک و زیبا بود ،
🌟 که نامش ، عبداللّه بود .
🌟 عبدلله ، با دختری با حیا و با حجاب ،
👈 به نام آمنه ازدواج کرد .
🌟 پس از مدتی ، یک پسر زیبا به دنیا آوردند
🌟 و نام او را محمد گذاشتند .
🌟 حضرت محمد ، در مکه به دنیا آمد .
🌟 پدرش عبدالله ، قبل از ولادتش درگذشت .
🌟 شش ساله که شد ؛ مادرش آمنه نیز ،
🌟 از دنیا رفتند .
🌟 و تا هشت سالگى ،
🌟 پیش پدربزرگش عبدالمطّلب بود
🌟 حضرت محمد ، پس از مرگ پدربزرگش ،
🌟 ابوطالب ، پدر امام علی علیه السلام ،
🌟 او را به خانه خود برد .
🌟 بیشتر کودکانِ هم سن و سالش ،
🌟 لباس کثیف ، موهاى نامرتب و بدن بدبو داشتند ؛
🌟 اما حضرت محمد مثل بزرگترها ،
🌟 موهایش را مرتّب نگه می داشت
🌟 و سر و صورتِ خود را ، تمیز می کرد .
🌟 حضرت محمد ، به خوراکى حریص نبود ؛
🌟 و با عجله و تند تند ، غذا نمی خورد .
🌟 در همه احوال ، متانت ، سنگینی و وقار ،
🌟 از خود نشان مى داد .
🌟 او نه در کودکى و نه در بزرگسالى ،
🌟 هیچ وقت از گرسنگى و تشنگى ، ناله نزد .
🌟 حضرت محمد ، دروغ نمی گفت ؛
🌟 و کار زشت و ناشایست انجام نمی داد
🌟 و خنده های بلند و بی جا نمی کرد .
🌟 ایشان در بیست و پنج سالگی ، ازدواج کرد .
🌟 همسرشان حضرت خدیجه ، دختر خویلد بود
🌟 حضرت محمد ، در میان مردم مکّه ،
🌟 به امانتدارى و صداقت مشهور بود
🌟 و همه ، به او لقب محمّد امین دادند .
🌟 حضرت محمد ، پاک و درستکار بود .
🌟 اهل شرک و بت پرستى نبود .
🌟 به دنیا بى اعتنا بود .
🌟 آن حضرت در چهل سالگى ،
🌟 به پیامبرى انتخاب شد و تا سه سال ،
🌟 مخفیانه مردم را به اسلام دعوت می نمود .
🌟 پس از این مدّت ،
🌟 رسالت خود را آشکار ساخت
🌟 و تبلیغ دین را ، از بستگان خود آغاز کرد
🌟 و سپس دعوت به توحید و پرهیز از شرک
🌟 و ترک بت پرستى را ، به گوشِ مردم رساند .
🌟 از همین جا بود که بزرگان قریش ،
🌟 مخالفت با او را آغاز کردند ؛
🌟 و به آزار آن حضرت پرداختند .
🌟 پس از سیزده سال تبلیغ در مکّه ،
🌟 ناچار شد که به مدینه هجرت نماید .
🔮 @amoomolla
🕌 #هفته_وحدت #ولادت_پیامبراکرم
🕌 #عیدمبعث #پیامبر #حضرت_محمد
🌹 شعر داستانی کودکانه عید مبعث 🌹
🇮🇷 یه شب تو غار حرا
🇮🇷 شنیده شد یک ندا
🇮🇷 بخوان محمد بخوان
🇮🇷 بهش میگفت اون صدا
🇮🇷 غار شده بود پر از نور
🇮🇷 دنیایی از ستاره
🇮🇷 بخوان محمد بخوان
🇮🇷 صدا می گفت دوباره
🇮🇷 محمد در جواب گفت :
🇮🇷 چه چیزی را بخوانم ؟
🇮🇷 من که سواد ندارم
🇮🇷 خواندن نمیتوانم !
🇮🇷 فرشته گفت به نامِ
🇮🇷 پروردگارت بخوان
🇮🇷 من جبرییلِ اویم
🇮🇷 تویی رسول زمان
🇮🇷 در بیست و هفت رجب
🇮🇷 محمد شد ، پیامبر
🇮🇷 در روز عید مبعث
🇮🇷 شده بر مردم رهبر
🇮🇷 به جای بت پرستی
🇮🇷 آورد خدا پرستی
🇮🇷 با آیه های روشن
🇮🇷 رفتش به جنگ پستی
🇮🇷 خدیجه و علی زود
🇮🇷 ایمان آوردن به او
🇮🇷 اونها بودن اولین
🇮🇷 مسلمانِ خدا جو
🔮 @amoomolla
#عید_مبعث #پیامبر #محمد #حضرت_محمد
هدایت شده از محتوای تربیت کودک
📚 داستان کوتاه
📚 پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله
🌟 خدا بود و هست و خواهد بود
🌟 و غیر از خدا ، هیچ کس نبود
🌟 در مکه ، مردی پاک و زیبا بود ،
🌟 که نامش ، عبداللّه بود .
🌟 عبدلله ، با دختری با حیا و با حجاب ،
👈 به نام آمنه ازدواج کرد .
🌟 پس از مدتی ، یک پسر زیبا به دنیا آوردند
🌟 و نام او را محمد گذاشتند .
🌟 حضرت محمد ، در مکه به دنیا آمد .
🌟 پدرش عبدالله ، قبل از ولادتش درگذشت .
🌟 شش ساله که شد ؛ مادرش آمنه نیز ،
🌟 از دنیا رفتند .
🌟 و تا هشت سالگى ،
🌟 پیش پدربزرگش عبدالمطّلب بود
🌟 حضرت محمد ، پس از مرگ پدربزرگش ،
🌟 ابوطالب ، پدر امام علی علیه السلام ،
🌟 او را به خانه خود برد .
🌟 بیشتر کودکانِ هم سن و سالش ،
🌟 لباس کثیف ، موهاى نامرتب و بدن بدبو داشتند ؛
🌟 اما حضرت محمد مثل بزرگترها ،
🌟 موهایش را مرتّب نگه می داشت
🌟 و سر و صورتِ خود را ، تمیز می کرد .
🌟 حضرت محمد ، به خوراکى حریص نبود ؛
🌟 و با عجله و تند تند ، غذا نمی خورد .
🌟 در همه احوال ، متانت ، سنگینی و وقار ،
🌟 از خود نشان مى داد .
🌟 او نه در کودکى و نه در بزرگسالى ،
🌟 هیچ وقت از گرسنگى و تشنگى ، ناله نزد .
🌟 حضرت محمد ، دروغ نمی گفت ؛
🌟 و کار زشت و ناشایست انجام نمی داد
🌟 و خنده های بلند و بی جا نمی کرد .
🌟 ایشان در بیست و پنج سالگی ، ازدواج کرد .
🌟 همسرشان حضرت خدیجه ، دختر خویلد بود
🌟 حضرت محمد ، در میان مردم مکّه ،
🌟 به امانتدارى و صداقت مشهور بود
🌟 و همه ، به او لقب محمّد امین دادند .
🌟 حضرت محمد ، پاک و درستکار بود .
🌟 اهل شرک و بت پرستى نبود .
🌟 به دنیا بى اعتنا بود .
🌟 آن حضرت در چهل سالگى ،
🌟 به پیامبرى انتخاب شد و تا سه سال ،
🌟 مخفیانه مردم را به اسلام دعوت می نمود .
🌟 پس از این مدّت ،
🌟 رسالت خود را آشکار ساخت
🌟 و تبلیغ دین را ، از بستگان خود آغاز کرد
🌟 و سپس دعوت به توحید و پرهیز از شرک
🌟 و ترک بت پرستى را ، به گوشِ مردم رساند .
🌟 از همین جا بود که بزرگان قریش ،
🌟 مخالفت با او را آغاز کردند ؛
🌟 و به آزار آن حضرت پرداختند .
🌟 پس از سیزده سال تبلیغ در مکّه ،
🌟 ناچار شد که به مدینه هجرت نماید .
🔮 @amoomolla
🕌 #هفته_وحدت #ولادت_پیامبراکرم
🕌 #عیدمبعث #پیامبر #حضرت_محمد
🌹 شعر داستانی کودکانه عید مبعث 🌹
🇮🇷 یه شب تو غار حرا
🇮🇷 شنیده شد یک ندا
🇮🇷 بخوان محمد بخوان
🇮🇷 بهش میگفت اون صدا
🇮🇷 غار شده بود پر از نور
🇮🇷 دنیایی از ستاره
🇮🇷 بخوان محمد بخوان
🇮🇷 صدا می گفت دوباره
🇮🇷 محمد در جواب گفت :
🇮🇷 چه چیزی را بخوانم ؟
🇮🇷 من که سواد ندارم
🇮🇷 خواندن نمیتوانم !
🇮🇷 فرشته گفت به نامِ
🇮🇷 پروردگارت بخوان
🇮🇷 من جبرییلِ اویم
🇮🇷 تویی رسول زمان
🇮🇷 در بیست و هفت رجب
🇮🇷 محمد شد ، پیامبر
🇮🇷 در روز عید مبعث
🇮🇷 شده بر مردم رهبر
🇮🇷 به جای بت پرستی
🇮🇷 آورد خدا پرستی
🇮🇷 با آیه های روشن
🇮🇷 رفتش به جنگ پستی
🇮🇷 خدیجه و علی زود
🇮🇷 ایمان آوردن به او
🇮🇷 اونها بودن اولین
🇮🇷 مسلمانِ خدا جو
🎼 @sorod_shr
🇮🇷 @amoomolla
#شعر #پیامبر #عید_مبعث
🌹 شعر کودکانه عید مبعث 🌹
🌸 گوشهی غار حرا
🌸 می کند راز و نیاز
🌸 می شود درهای عرش
🌸 سوی او آهسته باز
🌸 غار را پر می کند
🌸 ناگهان فرمان وحی
🌸 با طراوت می شود
🌸 قلبش از باران وحی
🌸 باز می گردد به شهر
🌸 بر لبش پیغام دوست
🌸 می رود تا پر کند
🌸 شهر را از نام دوست
🌸 پیامبرم محمد
🌸 عاشق نام خداست
🌸 هم به راه حقِ او
🌸 هم به دینش باوفاست
🎼 @sorod_shr
🇮🇷 @amoomolla
#شعر #پیامبر #عید_مبعث
✍ شعر پیامبر
🕋 پیغمبر خوب ما
🕋 نور خدا محمد (ص)
🕋 چراغ راه مردم
🕋 رهبر ما محمد (ص)
🕋 ما کودکان همیشه
🕋 گوییم یا محمد (ص)
🕋 ما پیرو تو هستیم
🕋 صل علی محمد
🕋 ای پیرو محمد
🕋 ای کودک مسلمان
🕋 الهی پر شه قلبت
🕋 از نور دین و ایمان
🕋 تو سختی و مشکلات
🕋 بگو تو ،یا محمد
🕋 دست به سینه هم بخون
🕋 صلِ علی محمد
🕋 یار و نگهدارمون
🕋 باشد خدا و قران
🕋 شفیع ما شود کاش
🕋 پیامبرِ مهربان
🇮🇷 @amoomolla
#محتوا #شعر #پیامبر
📚 داستان نیمه بلند
📚 پسری به نام امین ۱
🌟 خدا بود و خدا هست و خواهد بود
🌟 در مکه ، مردی پاک و زیبا بود ،
🌟 که نامش ، عبداللّه بود .
🌟 آقا عبدلله ،
🌟 با دختری باحیا و باحجاب ،
🌟 به نام آمنه ازدواج کرد .
🌟 پس از مدتی ،
🌟 او برای تجارت به شهر دیگری رفت
🌟 دو ماه بعد ، همسرش آمنه ،
🌟 یک پسر زیبا برای او به دنیا آورد .
🌟 و نام او را محمد گذاشتند .
🌟 عبدالله ، در مسیر تجارت ،
🌟 بیمار می شود و از دنیا می رود .
🌟 محمد ، پسر عبدالله ،
🌟 هیچ وقت پدرش را ندید .
🌟 پدرش نیز ، هیچ وقت او را ندید.
🌟 شهری که محمد در آن به دنیا آمد ،
🌟 مکه نام داشت .
🌟 بزرگان و علمای یهود ،
🌟 پیش بینی کردند که محمد در آینده ،
🌟 کارهای بزرگی می کند .
🌟 او می تواند همه دنیا را ،
🌟 با هم متحد کند .
🌟 به خاطر همین تصمیم گرفتند
🌟 تا او را بکشند .
🌟 پدربزرگش عبدالمطلب ،
🌟 محمد را به شهر دیگری فرستادند
🌟 تا در امان باشد
🌟 شش ساله که شد ؛
🌟 مادرش آمنه نیز ، از دنیا رفتند .
🌟 و تا هشت سالگى ،
🌟 پیش پدربزرگش عبدالمطّلب بود .
🌟 پس از مرگ پدربزرگش ،
🌟 عمویش عمران ،
🌟 او را به خانه خود برد .
🌟 عمران و همسرش فاطمه بنت اسد ،
🌟 با عشق و مهربانی و محبت بسیار ،
🌟 از محمد مراقبت می کردند .
🌟 محمد مثل بزرگترها ،
🌟 موهایش را مرتّب نگه می داشت
🌟 و سر و صورتِ خود را ، تمیز می کرد .
🌟 در حالی که
🌟 بیشتر کودکانِ هم سن و سالش ،
🌟 لباس کثیف می پوشیدند ،
🌟 و موهاى نامرتبی داشتند
🌟 و بدنشان بدبو بود .
🌟 محمد ، به خوراکى حریص نبود ؛
🌟 و با عجله و تند تند ، غذا نمی خورد .
🇮🇷 @amoomolla
#حضرت_محمد #داستان_پیامبران #هفته_وحدت #پیامبر