📚 داستان کوتاه آهو کوچولو
🌳 در یک جنگل سرسبز ، چند تا آهو با بچه هایشان زندگی می کردند . هر وقت که آهو خانم برای بچه هایش غذا تهیه می کرد و می آورد که بین آنها تقسیم کند یکی از بچه هایش به نام دم قهوه ای میگفت : من بیشتر می خوام .
🌳 آهو خانم هم می گفت : آخر عزیز دلم باید به اندازه ای که می توانی بخوری ، برداری ؛ چون اگر بیشتر برداری ، ممکنه نیمه خورده بشود و آنوقت اسراف می شود .
🌳 ولی آهو کوچولو ، گوشش بدهکار نبود . یک روز با برادرش دنبال رنگین کمان می گشت ، آنها می خواستند سر رنگین کمان را پیدا کنند و بگیرند ، ناگهان یک سبد میوه ریخته شده روی زمین پیدا کردند .
🌳 طبق معمول از برادرش جلو زد و گفت : بزرگترین ترین میوه مال من است و یک گلابی بزرگ را با دهان خود ، به سمت خود کشید و یک گاز زد و سیر شد و آن را به آن طرف پرت کرد . بقیه ی میوه ها را نیز ، برای مادرشان بردند .
🌳 آهو خانم داشت لانه اش را تمیز می کرد . دید لاک پشت ها دارند یک پرستوی بیمار را می برند . به آنها گفت : صبر کنید این پرستو دوست بچه های من است چه اتفاقی افتاده .
🌳 گفتند : او بیمار است و دکتر لاک پشتیان گفته : اگر گلابی بخورد ، مداوا خواهد شد .
🌳 آهو خانم گفت : هر طور که شده برایش گلابی پیدا می کنیم ، لطفاً او را به لانه ما بیاورید .
🌳 هوا تاریک شد . بچه آهوها آمدند و سبد میوه را به مادرشان دادند . آهو خانم سبد میوه را که دید ، گفت : توی میوه ها گلابی هم هست ؟!
🌳 گفتند : نه ،
🌳 آهو خانم گفت : پرستو اگر گلابی بخورد ، مداوا می شود .
🌳 دم قهوه ای ناراحت شد که چرا گلابی را دور انداخت . به خواب رفت . در خواب ، گلابی را که نیمه خور کرده بود ، دید که گریه می کند .
🌳 به او گفت چرا گریه می کنی ؟
🌳 گلابی جواب داد : تو مرا به دور انداختی ، در حالی که می توانستم مفید باشم .
🌳 سپس گلابی این شعر را برایش خواند :
🍐 گلابی تمیزم
🍐 همیشه روی میزم
🍐 اگر که خوردی مرا
🍐 نصفه نخور عزیزم
🍐 خدا گفته به قرآن
🍐 همان خدای رحمان
🍐 اسراف نکن تو جانا
🍐 در راه دین و ایمان
🌳 آهو کوچولو ، صبح زود بیدار شد و با برادرانش به جنگل رفت و به دنبال گلابی گشتند . گلابی که نصفه خور کرده بود را ، پیدا کردند . سپس آن را در آب چشمه شستند و برای پرستو آوردند .
🌳 وقتی پرستو ، گلابی را خورد ، از بیماری نجات پیدا کرد و کم کم حالش خوب شد . چشمانش را باز کرد و از آهو کوچولو تشکر کرد .
🌳 از آن به بعد ، دُم قهوه ای دیگر اسراف نکرد و به مادرش نگفت بیشتر غذا می خواهم یا گنده می خواهم .
🌳 حالا او می داند اسراف و هدر دادن هر چیزی بد است و خدا اسراف کاران را دوست ندارد .
🌳 قصه ی ما به سر رسید ، اسراف کار به بهشت نرسید .
📚 @dastan_o_roman
🇮🇷 @amoomolla
#داستان_کوتاه #اسراف #آهو_کوچولو
🤔 #معما #مادران
🧠 ۸. مادر حضرت فاطمه علیهاالسلام ؟!
✅ اول فکر کن بعد به پاسخ نگاه کن 👇
https://eitaa.com/moaama_chistan/408
✍ شعر عید نوروز
🎄 عید آمده پاورچین
🎄 سفره هفت سین بچین
🎄 ماهی تو تنگ آبه
🎄 سبزه ما شادابه
🎄 غم ها رو از دل بردار
🎄 قرآن و آینه بذار
🎄 سیب ، سمنو و سکه
🎄 با هم میرن به مکه
🎼 @sorood_sher
🇮🇷 @amoomolla
#نوروز #عید_نوروز #جشن_سبزه_ها
🧐 #چیستان #شهرها 🤔
🧠 آن چیست چیستان است ؟!
🧠 از شهرهای خوزستان است
🧠 پنج تا حرف در آن است
🧠 سه حرف اولش ،
🧠 نام حیوان است
🧠 دو حرف دیگرش ،
🧠 حرص طمع کاران است ؟!
✅ اول فکر کن بعد به پاسخ نگاه کن 👇
https://eitaa.com/moaama_chistan/998
سلام فرمانده
در جمع روزه اولی ها
سوسنگرد
مدرسه شاهد عترت
🇮🇷 @amoomolla