معلم عزیزم چه با صفایی... علی
بیاتو کنارم که با وفایی.. علی
درسهای معلم چقدر تمیز.. علی
نام او برایم خیلی عزیز.. علی
معلم عزیزم تو بهترینی... علی
الههی معلم بلا نبینی... علی
خنده معلم چه دلنواز.. علی
دعای معلم برام نیاز... علی
معلم کلاسم چه مهربونه... علی
معلم کلاسم شیرین زبونه... علی
یاد تو از دلمهرگز نمیره.. علی
ای خدا معلم بلا نبینه... علی
حالا بچه ها همه باهم بگن..
معلم نمونه مثل طلا می مونه
ماهی میگفت تو دریا معلمم مرحبا
نون و پنیر نارنگی...معلمم زرنگی
#شعر #معلم #روز_معلم #روزمعلم
eitaa.com/amoo_safa
#قصه_کودکانه
🌳🦆 اُردک و درخت بزرگ🦆🌳
◇ قسمت اول ◇
هوا کمی سرد بود اُردک بزرگ با پنج جوجه اش کنار رود ایستاده بود. آنها کمی در رود شنا کرده بودند. حالا می خواستند در کنار رود توی آفتاب بمانند تا کمی گرم شوند…
اُردک بزرگ خسته بود. می دانست که جوجه هایش هم سردشان شده است.جوجه اُردک ها می خواستند کنار مادرشان بازی کنند. ولی جوجه اُردک ششمی نمی خواست از رود بیرون بیاید.می خواست باز هم در رود شنا کند. می خواست برود قو ها را تماشا کند. قو ها در استخری که در پایین رود بود شنا می کردند.
مادر جوجه اُردک به او می گفت :ـ«هوا سرد است.از اینجا تا استخر خیلی راه است.تو نمی توانی این راه را بروی.خسته می شوی . تو هنوز جوجه اردک کوچولویی هستی.»
جوجه اُردک گفت:«نه، نه، من دیگر اُردک بزرگی شده ام. من می توانم بروم و قو ها را ببنم و برگردم.من دلم می خواهد بروم وقو ها را تماشا کنم.»
مادرش گفت:« خوب، برو، قو ها را ببین و برگرد.ما همین جا زیر این درخت بزرگ منتظر تو می مانیم.وقتی که خسته و گرسنه شدی یا سردت شد، به اینجا برگرد.»
جوجه اردک حرف مادرش را شنید.آن قدر خوشحال شد که به درخت بزرگ نگاه هم نکرد.فقط فریاد کشیدو گفت:« خداحافظ!»
آن وقت شنا کردو دور شد.ولی تا استخر خیلی را بود. جوجه اردک نمیتوانست به این زودی ها به آنجا برسد.او شنا کرد و شنا کرد. خسته شد. ولی باز هم شنا کرد. دلش می خواست هرطور که شده به استخر برسد و قو ها را ببیند.
عاقبت به استخر رسید. توی استخر چند تا قو شنا می کردند. آن ها خیلی زیبا بودند. زیبا تر از هر حیوان دیگر.آن ها در استخری که پر از مه بود، آرام شنا می کردند.
مدتی روی آب استخر ماند و قو ها را نگاه کرد. بعد با خودش گفت:«حالا دیگر باید برگردم. باید پیش مادر و خواهر ها و برادرهایم بروم. زیر آن درخت بزرگ. آنها در آن جا منتظر من هستند.»
آن وقت جوجه اردک برگشت. باز شروع کرد به شنا کردن. مدتی شنا کرد. دیگر به راستی خسته شده بود. پاهایش درد گرفته بود. فکر می کرد که دیگر نمیتواند شنا کند. تازه سردش شده بود.
بعد مدتی، جوجه اردک، به آسمان نگاه کرد. ابر های زیادی آسمان را پوشانده بودند.
با خودش گفت:«خیلی وقت است که دارم شنا می کنم. حالا دیگر باید به درخت بزرگ برسم.چه خوب است که باز کنار خواهرم باشم! چه خوب است که باز با خواهر ها و برادر هایم دانه بخورم.»
آن وقت به درخت های کنار رود نگاه کرد. در آنجا، در هر قدم چندتا درخت بود.همه آن درخت ها هم بزرگ بودند.
جوجه اردک باز با خودش گفت:« همه این درخت ها بزرگ هستند. من نمی دانم مادرم زیر کدام یک از درخت ها منتظر من است. درختی که مادرم زیر آن ایستاده بود چه درختی بود؟ باید فکرکنم و به یاد بیاورم آن درخت چه درختی بود.»
ولی جوجه اردک هر چه فکر کرد به یاد نیاورد.او شنا کرد و پیش رفت در کنار رود درخت بلوط بزرگی دید. از رود بیرون آمد پای درخت بلوط رفت. مادرش آنجا نبود.
جوجه اردک باز هم به رود برگشت. شنا کرد و پیش رفت. در کنار رود درخت صنوبر بزرگی دید. از رود بیرون آمدپای درخت ارون رفت مادرش آنجا هم نبود.
جوجه اردک باز توی رود برگشت. باز شنا کرد و پیش رفت. در کنار رود درخت سرو دید. از رود بیرون آمد و پای درخت سرو رفت. مادرش آنجا هم نبود.
همان وقت آسمان رعد و برق زد. جوجه اردک فهمید که می خواهد باران ببارد.با عجله به رود برگشت. باز شنا کرد و پیش رفت و دیگر پاهایش نیروی شنا کردن نداشتند.
خستگی و سرما داشت او را از پا در می آورد.جوجه اردک با خودش گفت:«چرا به درختی که مادرم زیرآن ایستاده بود نگاه نکردم؟من دیگر هرگزمادرم را پیدا نخواهم کرد.
من آنقدر خسته و گرسنه در رود شنا می کنم تا از سرما بمیرم.»
ادامه دارد....
#قصه #داستان
eitaa.com/amoo_safa
8.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
تکنیک دیگ جوشان😤
اگــــه معلمــــــی حتـمــــــا
یادش بگیر. یـــــــه روزی
بــــــــــــه کارت میــــــاد👌
#کلاسداری
eitaa.com/amoo_safa
#بازی #مسابقه
بازی کشف پرچم
مناسب جهت کلاس و اردو
بازی گروهی کشف پرچم یکی از بازیهای محبوب و پرهیجان برای کودکان و نوجوانان است که مهارتهای مختلفی را در آنها تقویت میکند. در این بازی، شرکتکنندگان به دو تیم تقسیم میشوند. هر تیم پرچمی برای خود دارد که باید آن را در یک نقطه از محوطه بازی پنهان کند. سپس اعضای هر تیم باید سعی کنند پرچم تیم مقابل را پیدا و تصاحب نمایند. اما در عین حال باید از پرچم خودی هم محافظت کنند تا توسط تیم حریف گرفته نشود. هر بازیکنی که توسط تیم مقابل دستگیر شود، از بازی خارج میشود مگر اینکه توسط یکی از اعضای تیم خود نجات پیدا کند. برنده بازی تیمی است که موفق شود پرچم حریف را بدست آورد و در عین حال پرچم تیم خود را در امان نگهدارد. این بازی باعث پرورش کار گروهی، هماهنگی، چابکی، سرعت عمل و تصمیمگیری درست میشود.
#اردو
eitaa.com/amoo_safa
🟩شتر دیدى، ندیدى!
🔹️این اصطلاح در مواقعی استفاده میشود که از شخصی بخواهند در مورد حقیقتی که از آن مطلع است، سکوت کند.
🔸️شاید این داستان منشاء پیدایش این اصطلاح باشد.
مردی در صحرا دنبال شترش میگشت تا اینکه به پسر باهوشی برخورد و سراغ شتر را از او گرفت.
پسر گفت: شترت یک چشمش کور بود؟
مرد گفت: بله
پسر پرسید: آیا یک طرف بارش شیرینی و طرف دیگرش ترشی بود؟
مرد گفت: بله بگو ببینم شتر کجاست؟
پسر گفت: من شتری ندیدم!
مرد ناراحت شد، و فکر کرد که شاید پسرک بلایی سر شتر آورده پس او را نزد قاضی برد و ماجرا را برای او تعریف کرد.
قاضی از پسر پرسید: اگر تو شتر را ندیدی چطور همه مشخصاتش را می دانستی؟
پسرک گفت: روی خاک رد پای شتری را دیدم که فقط سبزه های یک طرف را خورده بود، فهمیدم که شاید یک چشمش کور بوده. بعد متوجه شدم که در یک طرف راه مگس و در طرف دیگر پشه بیشتر است. چون مگس شیرینی دوست دارد و پشه ترشی، نتیجه گرفتم که شاید یک لنگه بار شتر شیرینی و یک لنگه دیگر ترشی بوده است.
قاضی از هوش پسرک خوشش آمد و گفت: درست است که تو بیگناهی، ولی زبانت باعث دردسرت شد، پس از این به بعد شتر دیدی ندیدی.
#شتر #نادیده #ضرب_المثل
eitaa.com/amoo_safa
12.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚀 ما برای آن که ایران قدرت موشک شود خون دل ها خورده ایم
از کجا به کجا رسیدیم...🇮🇷
#طوفان_الاحرار🇵🇸
#وعد_الصادق🇮🇷
#شهید_طهرانی_مقدم
eitaa.com/amoo_safa
hossein.haghighi.daghe.haram(320).mp3
6.46M
#نماهنگ «صحن و سرایی که نداری»
#بقیع #مدینه #امام_حسن #امام_سجاد #امام_باقر #امام_صادق علیهمالسلام
متن نماهنگ:
فکر توام و صحن و سرایی که نداری
داغ حرم و درد بنایی که نداری
له له زده ام تا بنشینم لب حوض و
فواره ای و آب نمایی که نداری
زوار تو حیران که چگونه بنشینند
در گوشه ی تنهایی که جایی نداری
کو کهنه رواقی که به قبلم بفشارد
هفتاد و دو تا کرببلایی که نداری
آنقدر غریبی که نیفتاده کنارت
مشک و علم و دست جدایی که نداری
بگذار که بر سنگ بکوبم سر خود را
با محتشم نوحه سرایی که نداری
پس می شکنم تکه به تکه دل خود را
در تکیه ی لبریز عزایی که نداری
سخت است که معصوم زمین باشی و اما
عمری بخوری چوب خطایی که نداری
حالا به چه حالی بگذارم دل خود را
در گوشه ی ایوان طلایی که نداری
👈فهرست سرودها رو اینجا ببیند.
· · • • • ✤ • • • · ·
@soroood
· · • • • ✤ • • • · ·
eitaa.com/amoo_safa
🎤برنامه کودک و نوجوان حرم مطهر🎤
بنده به عنوان مجری و مربی برنامه کودک حرم مطهرحضرتمعصومه سلام الله علیها در خدمت فرزندان عزیزتون هستم🌹
امروز 🔻
چهارشنبه ها ساعت ۱۷ تا ۲۱ در حرم مطهر حضرتمعصومه سلام الله علیها/ صحن حضرت صاحب الزمان عج/همراه با نقاشی و مسابقه و جُنگ های متنوع در خدمت بچه های عزیز هستیم
#حرم #حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
#شبستان #نجمه_خاتون #قم #رواق_کودک #نقاشی #بازی #مسابقه #جنگ #برنامه #قم
eitaa.com/amoo_safa