2_1152921504670105330.pdf
840.5K
✅طرح درس: فاطمیه
♦️مقطع دبیرستان
#حضرت_زهرا #فاطمیه
#مدارس #دبیرستان
#طرح_درس #درسنامه
#ایام_فاطمیه
#فاطمیه #شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#بانوی_بی_نشان
eitaa.com/amoo_safa
عموصفا دوست خوب بچه ها
8⃣ نمونه اجراها / طرح درس ها / درسنامه های ویژه ی ایام شهادت حضرت فاطمه ی زهرا سلام الله علیها👇
9⃣ قصه ها و داستان های کودکانه ویژه ی شهادت حضرت فاطمه ی زهرا سلام الله علیها👇
24.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 داستان مادر
🎬 قسمت اول
برای حضرت زهرا چه اتفاقاتی افتاد ؟
واقعیت ماجرا چی بود ؟
✔️در قالب یک داستان روان
#سیدکاظم_روحبخش #داستان #فاطمیه #قصه
#ایام_فاطمیه
#فاطمیه #شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#بانوی_بی_نشان
eitaa.com/amoo_safa
202030_1790223198.pdf
1.85M
🌹خانم باخدا🌹
محتوای دهه فاطمیه ویژه کودکان
روایت کودکانه از زندگی حضرت زهرا (سلام الله علیها) همراه با کاربرگ نقاشی
#فاطمیه
#کودک
#تبلیغ
#ایام_فاطمیه
#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#بانوی_بی_نشان
eitaa.com/amoo_safa
قصه حدیث کسا با زبان کودکانه و شعر گونه.pdf
1.2M
🔆قصه حدیث کسا با زبان کودکانه و شعر گونه🔆
💜این داستان سرشار از لطف، زیبایی، صفا و صمیمیت است و خواندش هم خیلی سفارش شده است.💜
#قصه
#شعر
#حدیث_کسا
#پیش_دبستان
#فاطمیه
#کودک
#تبلیغ
#ایام_فاطمیه
#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#بانوی_بی_نشان
eitaa.com/amoo_safa
قصه حدیث کسا
قسمت اول
بسم الله الرحمن الرحیم
یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود، غیر از خدای مهربون هیچکس نبود.
میدونین من کی ام؟
من یه در چوبی ام!!
حتما تا حالا درهای چوبی زیادی دیدین!
ولی من با همه درهایی که دیدین فرق می کنم!
آخه من اون قدیم قدیما درِ خونه ای بودم که بهترین آدمای این دنیا توش زندگی میکردن.
بهترین مادر و پدر دنیا، حضرت فاطمه(س) و حضرت علی(ع).
من میتونستم هرروز این پدر و مادر مهربون رو از نزدیک ببینم.
مهمونای این خونه رو هم زودتر از همه میدیدم و گرمای دستاشونو حس میکردم .
البته بعضی از مهمونای این خونه، یه جور دیگه دوست داشتنی بودن...
اصلا وقتایی که نزدیکم میشدن تا از بین من رد بشن و برن تو خونه، از دیدنشون سیر نمیشدم.
یکی از اون مهمونای دوست داشتنی پیامبر خوب خدا، حضرت محمد(ص) بودن.
اون روز انگار، دوباره پیامبر مهمون خونه ما بودن.
عجب روز خوبی!!
صدامو صاف کردم تا به همه خبر بدم که پیامبر اومدن:
تق تق، تق تق!!
تق تق تق صدا میاد
صدای آشنا میاد
کیه کیه پشت دره؟
پیامبره پیامبره
حضرت فاطمه(س) اومدن به استقبال پدرشون و من باز شدم.
اما انگار پیامبر خدا حالشون مثل همیشه نبود. 😔
چون شنیدم که به دخترشون گفتن فاطمه جانم دختر عزیزم، یکم احساس ضعف میکنم میشه عبای منو برام بیاری؟؟
فاطمه جون، عزیزم
دختر خوبِ بابا
برام عبا میاری؟
همون کسا میاری؟
یه کم بعد دوباره یه نفر دستاشو آورد سمت من و به من یه ضربه کوچولو زد!!
یه دست کوچولوی بامحبت بود. 😍
که هرروز چندبار به من ضربه میزد.
تق تق تق صدا میاد
صدای آشنا میاد
کیه کیه پشت دره ؟
امام حسن، گل پسره
امام حسن(ع) کنارم بودن. ایشون منتظر شدن تا مادرشون من رو باز کنن.
وقتی مادرشون رو دیدن سریع گفتن سلام مادر عزیزم!! 😍
حضرت فاطمه(س) جواب دادن: سلام نور چشمم... سلام میوه ی دلم. 😍
امام حسن(ع) یکم دقت کردن به اطرافشون و بعد پرسیدن: مادرجون من عطر خوب پدربزرگم رو میفهمم ... بابابزرگ اینجان؟ 😍
حضرت فاطمه (س) گفتن :
بله عزیزم، پدربزرگ اینجا زیر عبا نشستن
امام حسن(ع) به سمت پدربزرگشون رفتن و گفتن:
سلام سلام آقاجون
منم بیام پیشتون؟
بله بیا حسن جان
سرور بهشتیان
دوباره یکم گذشت و این دفعه، یه دست کوچولوی دیگه به من ضربه زد. 😍
تق تق تق صدا میاد
صدای آشنا میاد
کیه کیه پشت دره؟
امام حسین، گل پسره
حضرت فاطمه(س) منو باز کردن و امام حسین(ع) سریع گفتن سلام مادر عزیزم!! 😍
و مادر جواب دادن:
سلام نور چشمم... سلام میوه ی دلم... 😍
امام حسین(ع) هم انگار فهمیده بودن که پیامبر مهربون داخل خونه هستن.
گفتن:
مادرجون من عطر خوب پدربزرگم رو میفهمم .
و مادرشون گفتن:
درست فهمیدی پسر عزیزم.
پیامبر عزیز خدا اینجان.
زیر اون عبا.
امام حسین(ع) هم رفتن جلوتر و با خوشحالی گفتن:
سلام سلام آقا جون
منم بیام پیشتون؟
بله بیا حسین جان
سرور بهشتیان
و امام حسین(ع) هم کنار برادر و پدربزرگ عزیزشون زیر اون عبا نشستن.
من حواسم کامل به سمت پیامبر و نوه هاشون بود که یه دفعه حس کردم یه آقای خوب و مهربون دستاشون رو به سمت من آوردن تا من رو بکوبن.
واااااای بالاخره اومدن. 😍
کسی که دستاشون به اندازه ای قدرت داره که میتونن درخیبر رو از جا دربیارن، اما همیشه به من که میرسن، با مهربونی، ضربه آرومی به من میزنن. 😍
تق تق تق صدا میاد
صدای آشنا میاد
کیه کیه پشت دره؟
امام علی تاج سره
حضرت فاطمه دستگیره منو گرفتن و باز کردن و صورت مهربون علی مولا رو دیدن.
علی مولا گفتن:
ای دختر خوب پیامبر خدا، سلام. 😍
حضرت فاطمه هم با لبخند جواب دادن:
سلام ای ابالحسن و امیر مؤمنان. 😍
علی مولا گفتن:
فاطمه جان، من عطر خوبی رو احساس میکنم.
انگار عطر (برادرم و پسر عموم) پیامبر عزیز خداست. درسته!؟
حضرت فاطمه(س) گفتن:
بله. پدر عزیزم پیامبر خدا اینجا هستن و کنار بچه ها، زیر عبا نشستن.
علی مولا به طرف عبا رفتن و از پیامبر اجازه گرفتن که برن پیش اونا...
ادامه دارد ...
#قصه
#حدیث_کسا
#قصه_شعر
#ایام_فاطمیه
#فاطمیه #شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#بانوی_بی_نشان
eitaa.com/amoo_safa
✍ادامه قصه حدیث کسا
سلام سلام آقاجون
منم بیام پیشتون؟
بله بیا علی جان
ای امیرمومنان
علی مولا هم رفتن زیر عبا و کنار پیامبر عزیز خدا وبچه های گل شون نشستن.
حالا دیگه زیر اون عبا بچه ها و پدر و پدربزرگ عزیزشون رفته بودن.
چقدر خوب بود اگه مادرشون حضرت فاطمه(س) هم کنارشون میرفتن .
تو همین فکرا بودم که دیدم که حضرت فاطمه(س) هم به سمت اون عبا رفتن و به پدرشون گفتن:
سلام سلام باباجون
منم بیام پیشتون؟
بله بیا تو جونم
دختر مهربونم
و حضرت زهرا(ع) هم به زیر عبا رفتن و کنار خانوادشون نشستن. 😍
و من از دیدن مهر و محبت این خانواده لذت میبردم.
چه صحنه ی شیرینی بود.
خوش به حال اون عبا...
وقتی که همه ی این ۵ نفر زیر عبا جمع شدن، پیامبر دو طرف عبا رو گرفتن و با دست راستشون به آسمون اشاره کردن و گفتن:
خدایا!
این ها همه خانواده ی من هستن.
آدم هایی که خیلی دوستشون دارم. ❤️
خوشحالی شون خوشحالی منه.
و ناراحتی شون ناراحتی من.
خدایا خانواده من رواز هر بدی و زشتی دور نگه دار!
ـــــــــ
🌿🌿🌿
من یه در ساده بودم و غیر از صحبت های آدم ها، چیز دیگه ای رو نمی شنیدم ولی بعدا از لابلای حرفای آدمای این خونه فهمیدم که خداوند دعای پیامبر رو قبول کرده بود و در جواب این دعا فرموده بود:
خدای مهربون ما
میگه به اون فرشته ها
ملائک مهربونم
ساکنای آسمونم
کل زمین و آسمون
خورشید و ماه و کهکشون
کشتیای تو دریا
هرچی که هست تو دنیا
همه به عشق اینهاست
پنج تن آل عباست
جبرئیل (فرشته ی مامور رسوندن پیام خدا به پیامبر) پرسیده بود که این پنج نفر کیان؟
و خداوند جواب داده بودن که
حضرت فاطمه و پدر و همسر و دوتا فرزندانشون
جبرئیل، از خدا اجازه گرفت تا بیاد پیش خانواده پیامبر، و خدای مهربون هم بهش این اجازه رو داده بود.
و پیامبر خوب خدا هم اجازه دادن که جبرئیل کنارشون باشن.
بعد جبرئیل پیام خدا رو به پیامبرمون رسوند. گفت:
سلام سلام پیامبر
دارم براتون خبر
خدا فرمود سلامی
بعدم چنین کلامی
کل زمین و آسمون
خورشید و ماه و کهکشون
کشتیای تو دریا
هرچی که هست تو دنیا
همه به عشق شماست
پنج تن آل عباست
و گفت که خدا خواسته که شما از هر بدی و زشتی پاک و پاکیزه باشید
(انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البت و یطهرکم تطهیرا)
اما آیا قرار بود اتفاق دیگه ای هم برای این خانواده ی دوست داشتنی بیفته؟
خیلی دوست داشتم بدونم آخر این قصه چی میشه؟
تو همین فکرا بودم که شنیدم علی مولا میگن:
ای پیامبر خدا!
تو این دورهم نشینی ما زیر این عبا چه رازی هست؟
پیامبر گفتن:
این دورهم نشستن ما کنار هم و این دعاهایی که خوندیم خیلی برای خدا عزیز و باارزشه.
هرجا که شیعیان ما
باهم بخونن این کسا
اونجا میان فرشتهها
اونا رو میکنن دعا
و اگر کسی تو اون جمع مشکلی داشته باشه یا چیزی از خدای مهربون بخواد، خدا مشکلش رو حل میکنه و هرچیزی رو که بخواد اگه براش خوب باشه حتما بهش میده❤️
و بعد علی مولا باخوشحالی گفتن:
بهتر از این نمیشه
خوشبختیم ما همیشه
من اون روز، تمااام این صحبت ها رو میشنیدم و خیلی خوشحال شدم. 🤩
میدونین چرا ؟
چون تو دنیا تنها دری بودم که میتونستم همیشه این مهربونی ها و این صحنه های قشنگ رو از نزدیک ببینم.
تازه هربار که میخوام این قصه رو برای شما بچه های گل و دوستدار علی مولا تعریف کنم، خیلی هیجان زده میشم، 😍😍😍😍😍
چون میدونم که یه عالمه از فرشته های خوب خدا اومدن پیش شما و منتظرن شما دستای کوچولوتون رو بیارید بالا و دعا کنید.
راستی! یادتون نره که حتما برای سلامتی امام زمان صلوات بفرستید و دعا کنید🌹
#قصه
#حدیث_کسا
#قصه_شعر
#ایام_فاطمیه
#فاطمیه #شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#بانوی_بی_نشان
eitaa.com/amoo_safa
🔸داستان گردنبند حضرت زهرا سلام الله علیها
🌱روزی پیامبر در مسجد نشسته بودند. عرب بادیه نشینی وارد شد و گفت: ای رسول خدا! من گرسنه ام، لباس مناسبی ندارم، پولی هم ندارم و مقروض هستم. کمکم کنید.
🌱پیامبر به بلال فرمودند: که این مرد را به خانه فاطمه ببر و به دخترم بگو که پدرت او را فرستاده است. بلال آمد و داستان را برای حضرت زهرا تعریف کرد. حضرت گردنبند خود را که هدیه بود باز کردند و به بلال دادند و فرمودند: که این گردنبند را به پدرم بده تا مشکل را حل کنند. بلال بازگشت و امانتی را تحویل پیامبر داد. رسول خدا فرمودند: هر کس این گردنبند را بخرد، بهشت را برای او تضمین می کنم.
🌱عمار یاسر آن را خرید و مرد فقیر را به خانه خود برد. به او لباس و غذا داد و دو برابر میزان قرض به او پول داد. سپس عمار غلام خود را صدا زد و گفت: این گردنبند را به خانه فاطمه زهرا می بری و می گویی که هدیه است تو را نیز به فاطمه بخشیدم. غلام گردنبند را به حضرت داد و گفت: عمار مرا نیز به شما بخشیده است. حضرت نیز غلام را در راه رضای خدا آزاد کردند.
🌱غلام گفت: چه گردنبند با برکتی! گرسنه ای را سیر کرد، بی لباسی را پوشاند و غلامی را آزاد کرد.
منبع: کتاب قصّه مدینه نوشته حجت الاسلام علی نظری منفرد
#قصه #داستان #ایام_فاطمیه
#فاطمیه #شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#بانوی_بی_نشان
eitaa.com/amoo_safa
🏴 داستان چادر حضرت زهرا سلام الله علیها 🏴
◾️ویژه ایام شهادت بانوی دو عالم ◾️
🖊 روزی حضرت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام)
از یک مرد یهودی- که نامش زید بود- قدری جو قرض گرفت و چادر حضرت فاطمه (علیهاالسلام) را که از پشم بود- پیش وی، رهن گذاشت.
🖌 یهودی آن چادر را به خانه برد و در اتاقی گذاشت، وقتی شب شد زن یهودی به آن اتاق رفت، ناگاه نوری را از آن چادر دید که تمام اتاق را روشن کرده بود وقتی زن آن حالت شگفت را دید فریاد زد: شوهر خود را خواست آنچه را دیده بود برای شوهرش بازگو کرد.
📍یهودی شگفت زده شده بود و فراموش کرده بود که چادر حضرت فاطمه (سلام الله علیها) در آن خانه است، با سرعت داخل اتاق شد، دید که اشعه نورانی چادر آن خورشید عصمت است که مانند بدر منیر خانه را روشن کرده است.
📌یهودی از مشاهده این حالت تعجبش بیشتر شد، یهودی همراه با زنش به خانه خویشان خود دویدند و هشتاد ۸۰ نفر از ایشان با مشاهده این نور زهرائی ایمان آورده و دلهایشان به نور اسلام منور گردیدند.
#قصه #داستان #ایام_فاطمیه
#فاطمیه #شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#بانوی_بی_نشان
eitaa.com/amoo_safa
قصه #حدیث_کسا با زبان کودکانه و شعرگونه
(مطالبی که داخل گیومه هست به حالت شعر خوانده میشه وبقیه مطالب به حالت قصه)
"یه روز حضرت زهرا(س)
مادر ما بچه ها
که خیلی مهربونه
تنها بود و نشسته بود تو خونه"
که یهوی دیدن تق و تق و تق در میزنن, حضرت زهرا (س) فرمودن:
"کیه کیه که پشت در, در میزنه
به خونه امام علی (ع) سر میزنه"
اون کسی که پشت در بود فرمود:
"منم منم پیامبر (ص)
که اومدم پشت در
سلام بر دخترم
فاطمه اطهرم"
حضرت زهرا (س) جواب سلام پدر رو دادن و گفتن بفرمایید تو, بچه ها پیامبر بابای حضرت زهرا بودن.
پیامبر فرمودن:
"ای دختر عزیزم
مریضم و مریضم
یدونه عبا میاری
که رو سرم بذاری"
حضرت زهرا هم رفتن و یدونه عبا که مثل پتو بود اوردن و روی پیامبر انداختن, بچه ها عبا یه پارچه بزرگه که عرب ها روی دوششون می انداختن, مثل همین چیزی که روحانی ها رو دوششون می اندازن.
بچه ها اگر گفتید اسم عباشون چی بود?
کسا بود و کسا بود.
( بعد از یکی دو بار تکرار این بیت, به بچه ها بگید هر جای قصه پرسیدم "اسم عباشون چی بود" باید بپرید بالا و بگید "کسا بود و کسا بود")
یه کمی گذشت که حضرت زهرا (س) دیدن دوباره تق و تق و تق در میزنن.
"کیه کیه که پشت در, در میزنه
به خونه امام علی سر میزنه"
"کی بود? امام حسن (ع)
سرور هر مرد و زن"
بچه ها امام حسن که پسر حضرت زهران اون موقع ها مثل شما کوچولو بودن.
ایشون فرمودن:
"سلام مامان خوبم
مامان مهربونم"
حضرت زهرا هم در جواب گفتن:
"سلام نور دو چشمم
سلام میوه قلبم"
امام حسن فرمودن:
"چه بوی خوبی میاد
بوی پیامبر میاد?
این بویی که پیچیده توی خونه
شبیه بوی عطر
بابا بزرگ خوب و مهربونه"
بچه ها پیامبر, پدر بزرگ امام حسن بود, حضرت زهرا در جواب گفتن بله, پیامبر اینجان و بعد جای پیامبر و عبا رو نشون امام حسن دادن.
"اسم عباشون چی بود
کسا بود و کسا بود"
امام حسن رفتن پیش پیامبر گفتن:
"سلام ای مهربونم
بابا بزرگ خوبم
اجازه می دید منم زیر عباتون
بشینم و بمونم"
پیامبر هم اجازه دادن و امام حسن هم رفتن زیر عبا
" اسم عباشون چی بود?
کسا بود و کسا بود"
یکمی گذشت حضرت زهرا دیدن دوبار تق و تق و تق در میزنن. حضرت فرمودن:
"کیه کیه که پشت در, در میزنه
به خونه امام علی سر میزنه"
"کی بود? امام حسین(ع)
عزیز و نور دو عین"
بچه ها امام حسین هم که پسر حضرت زهران اون موقع ها مثل شما کوچولو بودن.
ایشون فرمودن:
"سلام مامان خوبم
مامان مهربونم"
حضرت زهرا هم در جواب گفتن:
"سلام نور دو چشمم
سلام میوه قلبم"
امام حسین فرمودن:
"چه بوی خوبی میاد
بوی پیامبر میاد?
این بویی که پیچیده توی خونه
شبیه بوی عطر
بابا بزرگ خوب و مهربونه"
حضرت زهرا در جواب گفتن بله, پیامبر اینجان و بعد جای پیامبر و عبا رو نشون امام حسین دادن.
"اسم عباشون چی بود
کسا بود و کسا بود"
امام حسین رفتن پیش پیامبر گفتن:
"سلام ای مهربونم
بابا بزرگ خوبم
اجازه می دید منم زیر عباتون
بشینم و بمونم"
پیامبر هم اجازه دادن و امام حسینم رفتن زیر عبا
" اسم عباشون چی بود?
کسا بود و کسا بود"
یکمی گذشت حضرت زهرا دیدن دوبار تق و تق و تق در میزنن. حضرت فرمودن:
"کیه کیه که پشت در, در میزنه
به خونه امام علی سر میزنه"
"کی بود? امام علی(ع)
وصی بعد از نبی(ص)"
امام علی فرمودن:
"سلام حضرت زهرا
دختر رسول خدا"
حضرت زهرا هم در جواب گفتن:
"سلام امیر مومنین
سلام امام اولین"
بچه ها حضرت علی, همسر حضرت زهرا بودن, ایشون فرمودن:
"بوی خوش پیامبر
پر شده توی خونه
آیا رسول خدا
مهمون خونمونه؟
حضرت زهرا گفتن بله و جای پیامبر و پسرا نشون دادن
💐"اسم عباشون چی بود
کسا بود و کسا بود"
حضرت علی رفتن پیش پیامبر و گفتن:
"سلام رسول خدا
اجازه می دید منم باشم با شما
بشینم زیر عبا"
پیامبر هم اجازه دادن و امام علی هم رفتن زیر عبا, تا الان کیا نشستن زیر عبا, چند نفر بودن ؟
💐"اسم عباشون چی بود؟
کسا بود و کسا بود."
"خب بچه ها به نظرتون
دیگه کی مونده بود
که بره بشینه زیر عبا
پیش پیامبر خدا
آفرین بانو حضرت زهرا"
حضرت زهرا رفتن پیش پیامبر و دوباره سلام کردن و گفتن:
"سلام رسول خدا
اجازه می دید منم باشم با شما
بشینم زیر عبا"
پیامبر فرمودن:
"سلام به تو دخترم
سلام پاره تنم
بیا تو هم بشین کنار ماها
تا که همه با هم بشیم
پنج تن آل عبا"
"بچه ها پنج تن آل عبا کیا بودن؟
پیامبر و امام علی
حضرت زهرا
امام حسن و
امام حسین"
💐"اسم عباشون چی بود؟
کسا بود و کسا بود"
بچه ها بعد پیامبر دو سر عبا رو گرفتن و دست راستشون رو به طرف آسمون بلند کردن و برای کسانی که زیر عبا بودن و همه کسانی که اون ها رو دوست دارن دعا کردن.
#شعر
#ایام_فاطمیه
#فاطمیه #شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#بانوی_بی_نشان
eitaa.com/amoo_safa
1_1870558560.pdf
2.88M
📚#کتاب « داستان ۱۸بانو»
📝۱۸ روایت شگرف از بانوانی است که روزی بر سر دوراهی سخت و در لحظه ای خطیر، دست به انتخابی زیبا زدند و تصمیم گرفتند که مسیر زندگی شان را تغییر دهند.
#فاطمیه
#معرفی_کتاب
#حجاب_عفاف
#قصه #داستان #ایام_فاطمیه
#فاطمیه #شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#بانوی_بی_نشان
eitaa.com/amoo_safa