#قصه_کودکانه
یه تیکه پنیر واقعی🧀🐭
🌺یکی بود یکی نبود، غیر از خدای مهربون هیچکس نبود.
🐭🐭🧀🧀
🐭موشه، خواب بود و داشت خواب پنیر می دید و تو خواب حسابی کیف می کرد. اما ناگهان از خواب بیدار شد و فهمید که بوی پنیر واقعی تمام لونه شو پر کرده. با ذوق و اشتیاق به سمت بوی پنیر رفت.
او اشتباه نمی کرد. یه تیکه پنیر خوش مزه نزدیک خونه اش قرار داشت.🧀🧀🧀
اما متاسفانه این پنیر درست وسط یه تله موش قرار داشت. موشه با دیدن این صحنه دلش سوخت. با اینکه خیلی گرسنه بود جرات نداش به سمت پنیر بره. بیچاره با شکم گرسنه به خونه برگشت. اما توی خونه چیزی جز یه تیکه نون کپک زده نداشت.🍞🍞🍞🍞
موشه دوباره به سمت در رفت و بازهم به پنیری که توی تله موش بود، نگاه کرد. اما هر وقت وسوسه می شد که به سمت پنیر بره، باز به اون موشهایی که در تله ها مرده بودند فکر می کرد و پشیمون می شد.
موشه خیلی غمگین شد. فکر پنیر از سرش بیرون نمی رفت. تازه، برای شب، مهمون داشت و می تونست با نصف اون پنیر، یک کیک پنیری خوشمزه درسته کنه. ولی اول باید یه جوری از شر اون تله موش خلاص می شد.
موشه با خودش فکر کرد و گفت: من کار خطرناک نمی کنم و زندگی خودمو به خطر نمی اندازم اما شکست هم نمی خورم. حتما یه راه بهتری وجود داره من باید اون راهو پیدا کنم.
او مدتی فکر کرد و یک کتاب درباره ی تله موشها مطالعه کرد. او فهمید که چه مدلهایی از تله موش وجود داره و هر مدلی چجوری کار می کنه. و فهمید تله موشی که جلوی در خونه اش هست چه مدلی کار می کنه.📚📚📚
بنابراین حالا می تونست یه نقشه ی خوب بکشه و بدون اینکه گیر بیفته پنیر رو برداره. موشه فهمید که اگه روی تله موش نره و پنیر رو از بالا با یه قلاب برداه هیچ اتفاقی براش نمیفته. او همین کار رو کرد و موفق شد پنیر رو از توی تله برداره.
موشه با خوشحالی، پنیر شو به خونه برد و اول اونو خوب شست. ممکن بود سمی باشه. موشه فکر همه چیزو کرده بود. بعد مقداری از پنیرو خورد . بعد ازظهر هم با بقیه ی پنیر یک کیک پنیری خوشمزه درست کرد. و برای پذیرایی از مهمان عزیزش آماده شد. موشه می دونست که همه ی موفقیتش به خاطر اینه که همیشه برای هر کاری مطالعه وفکر می کنه🤓🤓
#قصه #داستان
eitaa.com/amoo_safa
موشی و باد - @mer30tv.mp3
3.85M
#قصه_شب
موشی و باد
🥱😴🥱😴🥱
eitaa.com/amoo_safa
✍روش گفتن وقایع اخیر برای بچه ها
#مادرانه_نویس 🖤
دیروز ساعت ۸ صبح با صدای گریههام از خواب بیدار شد.
همون ساعت و لحظهای که خبر شهادت سید عزیزمون و همراهانش پخش شد.🖤
تمام بدنم میلرزید. وای که چه غم سنگین و چه فقدان جگرسوزی بود.
دلم میخواست راحت و بیتکلف ساعتها گریه کنم و اشک بریزم تا شاید اندک التیامی بر قلبم باشه.
از اتاقش اومد بیرون و پرسید: « چی شده مامان؟ چرا گریه میکنی؟»
گرفتمش توی بغلم و چند لحظه سعی کردم آرومتر باشم و به سختی گفتم؛ « مامان آقای رئیسی شهید شد».🖤😭
عاشق آقای رئیسی بود. از همون ۵ سالگی و زمانی که رئیسجمهور شد و ما از خوبیهاش میگفتیم، دوستش داشت.💔
دستش رو گرفتم و گفتم بیا بشینیم و بغلت کنم مامانی.😔 آروم آروم اشک میریختم و باز هم از خوبیهای شهیدمون براش میگفتم، از تلاشهاش، از مردمی بودنش، از خستگیناپذیریش، از دوست بودنش با امام رضا جان، از اینکه خدا چقدر دوستش داشت و ازش راضی بود و ...
همونطور که اشکام قطع نمیشد؛ از قوی بودن و شجاع بودن شهیدمون براش میگفتم، از اینکه به همه احترام میزاشت و همهی آدمها براش مهم بودن، از اینکه کارهای خوب رو همیشه انتخاب میکرد، فکر و مشورت میکرد و سعی میکرد تصمیمهای درست بگیره.
بهش گفتم مامانی این اشک و ناراحتی بخاطره خودمونه که دلمون براش تنگ میشه، برای اینکه دیگه ایشون رو نداریم وگرنه جای ایشون خیلی خوبه و توی یک روز به این خوبی یه هدیهی خیلی خوب و بزرگ از خدا و امام رضا گرفته.💚
و کمی دربارهی مقام شهید و شهادت براش حرف زدم...
حالا هر دومون یکم آرومتر شده بودیم و دخترم دیگه اضطراب توی چشماش نبود و آروم اومد کنارم دراز کشید و خوابید.🍃
❇️ در چنین موقعیتی؛ برای کودکان لازم نیست از جزئیات یک اتفاق یا نحوهی دقیق حادثه حرف بزنیم. بلکه باید از ویژگیهای خوب یک شهید بگوییم، از تصمیمهای درست او و انتخاب بین خوب و بد، از تمرکز روی حقطلبی حرف بزنیم بگونهای که تفکر کودک فعال شود.
◀️ همچنین باید مراقب باشیم نحوهی عزاداریهایمان بگونهای باشد که؛ بجای انتقال احساس ضعف یا ناتوانی، عزت و اقتدار شهید و عشق و علاقهمان نسبت به او را به کودک منتقل کند.
#کودکان_و_سوگواری
#شهید_جمهور
eitaa.com/amoo_safa
#کاربرگ_شهادت_رئیس_جمهور
#شهید_جمهور #کاربرگ
می تونیم کپی کنیم در مراسم هایی که برای شهید رئیسی برگزار میشه ، به بچه ها بدهیم
eitaa.com/amoo_safa
15.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نماهنگ شهید خدمت
سلام ای ابراهیم ✋
#شهید_جمهور
eitaa.com/amoo_safa
سرود سید ابراهیم_گروه ضحی لاهیجان.mp3
9.3M
سرود « سید ابراهیم »
#شهید_خدمت #شهید_جمهور #شهید_رئیسی
متن سرود:
دلها پُرِ درد، پژمرده و زرد
از راه میرسه، پیکرِ یه مرد
دل، غرقِ عزاست، خادم الرضاست
پشتِ سرِ او، جمعِ شهداست
تو روز ولادت امام رضا، گریه کردم۳
دلهای ما شد غرقِ در عزا، گریه کردم ۳
خادم ایران
جات خالیه اینجا سید محرومان
ای شهید جمهور، مرد هر میدان
خادم ایران
دست علی یارت سید ابراهیم
حسین هوادارات سید ابراهیم۲
خدانگهدارت سید ابراهیم ۴
تو به آرزوت رسیدی
تو امام رضا رو دیدی
رفتی پیش حاج قاسم
مثل زهرا پرکشیدی
خادم الرضای این ملت
سید الشهدای خدمت
محبوبِ دل محرومان
سید ابراهیمِ با همت
تا که علی رهبرمه چه غم دارم
دست خدا رو سرمه چه کم دارم
رجائیِ ثانی سید ابراهیم
یار سلیمانی سید ابراهیم۲
خدانگهدارت سید ابراهیم۴
گروه سرود #ضحی لاهیجان
👈فهرست سرودها اینجاست.
· · • • • ✤ • • • · ·
@soroood
· · • • • ✤ • • • · ·
عموصفا دوست خوب بچه ها
📍برنامه هایی که روزانه در کانال ایتا عموصفا به جز ایام مناسبتی(مثل محرم و ماه رمضان و ...)ان شاءالله
📆طبق برنامه هفتگی امروز (چهارشنبه ها) در قالب ارسال ۵ پست روزانه، دو موضوع محتوایی داریم👇
1⃣ شعر🌱
2⃣ ضرب المثل🗣
eitaa.com/amoo_safa
🌸🍃🌸🍃
#ضرب_المثل
#سبیل_کسی_را_چرب_کردن
در دورۀ صفویه و قاجاریه بازار سبیل در میان مردم رونق بسیار داشت و پادشاهان آن دوران از جمله خود شاه عباس سبیل های چخماقی و کلفت می گذاشتند و همۀ حاکمان و قزلباش ها و افراد وابسته به دستگاه سلطنت نیز برای جلب نظر و حمایت سلطان و حاکمان و رسیدن به مقاصد خود از آنان پی روی می کردند و صاحب سبیل های از بناگوش در رفته بودند.
آنان ناگزیر بودند همه روزه چند بار به نظافت و آرایش سبیل خود بپردازند و آن را با روغن مخصوصی چرب کرده و مالش دهند تا هم شفاف شود و هم به علت چسبندگی روغن رو به بالا حالت بگیرد و اگر در این کار کوتاهی می کردند، سبیل هایشان آویزان می شد و آن هیبت و زیبایی را که نظر دیگران را به خود جلب می کرد، از دست می داد.
آن کسانی که توانایی مالی کافی نداشتند، خود به چرب کردن سبیل های خود می پرداختند، لیکن سران و ثروتمندان، به هنگامی که مهمانی رسمی داشتند و یا می خواستند به مهمانی بروند، کسانی را برای چرب کردن سبیل خود در استخدام داشتند که در این هنگام دست به کار می شدند و با روغنی مخصوص سبیل های آنان را جلا و زیبایی می دادند.
این مستخدمان اگر به خوبی از عهدۀ چرب کردن و جلا دادن سبیل اربابان خود بر می آمدند موجب خوشنودی و خرسندی بسیار آنان می شدند و در این هنگام هر چه می خواستند از آنان طلب می کردند که بی درنگ برآورده می شد.
شادروان عبدالله مستوفی در کتاب شرح زندگانی من می نویسد که مظفرالدین شاه نیز در سفر اروپا مردی به نام ابوالقاسم خان را همراه خود برده بود که در مواقع معین سبیل او را چرب می کرد و جلا می داد. هنگامی که سبیل شاه چرب می شد و از زیبایی و ابهت آن شاد می شد و سر حال می آمد، چرب کنندۀ سبیل و اطرافیان شاه موقع را مغتنم شمرده و هر تقاضایی داشتند می نمودند، زیرا می دانستند که او سر کیف است و حتماً تقاضاهایشان را بر خواهد آورد و بدین ترتیب عبارت "سبیل کسی را چرب کردن" در آن دوره به معنی اخاذی کردن و گرفتن چیزی از صاحب سبیل فهمیده می شد و به عنوان اصطلاح در میان مردم رایج و مرسوم شد.
امروز اما این اصطلاح در مفهومی وارونه و به معنی دادن چیزی به کسی به قصد برآورده شدن خواسته فهمیده می شود که در این معنا با رشوه دادن برابر و به همین معنی نیز دریافت می شود. به عبارت دیگر اصطلاح "سبیل کسی را چرب کردن" در گذشته به معنی گرفتن چیزی از کسی و امروزه در مقام رشوه به معنی دادن چیزی به کسی فهمیده می شود.
#ضرب_المثل #چهارشنبه_ها
eitaa.com/amoo_safa