eitaa logo
عموکتابی|سامان رجایی
81.9هزار دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
234 ویدیو
7 فایل
✅ من سامان رجایی هستم عموکتابی؛ همسفر شما در مسیر تربیت 📚مشاوره و سفارش کتاب 👇🏻 @Amooketabi_admin ثبت نام در دوره جامع عزت نفس کودکان:👇🏻 @morabi_tarbiati سایت عموکتابی : Amooketabi.ir تلفن: ۰۵۱۹۱۰۱۲۷۴۷
مشاهده در ایتا
دانلود
143-DarsiKeMahtabGereft-www.MaryamNashiba.Com.mp3
1.99M
💠 درسی که مهتاب گرفت 🔻موضوع: بهانه گیری 🎼 با صدای بانو مریم نشیبا 👈عموکتابی | مربی تربیتی🌱 https://eitaa.com/joinchat/2468741149Ce4e515064e
آرزو دختری ده ساله هست که از همون لحظه ای که صبح چشماش رو باز میکنه، دلشوره و نگرانی به سراغش میاد. آرزو از همون اول صبح، خودش رو درگیر اتفاقاتی می دید که شاید اصلا رخ نده، ولی این ترس و نگرانی همیشه همراهش هست.
🌀آرزو و برادر کوچکترش، علی، همیشه با هم درگیر هستن.⚠️ 🔻 وقتی علی میخواد با اسباب‌بازی‌های آرزو بازی کنه، آرزو با صدای بلند میگه: "این مال منه! تو همیشه خرابش می‌کنی!" و علی با چشم‌های پر از اشک به گوشه‌ای میره. 🔅هر وقت علی سعی میکنه به آرزو نزدیک بشه و باهاش بازی کنه، آرزو با عصبانیت میگه: "نه، دست نزن! تو بلد نیستی." این رفتارها باعث میشه که علی احساس کنه خواهرش دوستش نداره و هر بار دلش می‌شکنه.💔 آرزو هم بعد از هر دعوا با برادرش، احساس گناه می‌کنه ولی نمیدونه چطور باید رفتارش رو تغییر بده.😞
ایام مدرسه هر وقت نوبت به انجام تکالیف مدرسه می‌رسید، آرزو بهانه‌های مختلف می‌آورد. مثلاً می‌گفت: "امروز خیلی خسته‌ام، نمی‌تونم."🤓 یا اینکه ساعت‌ها پای تلویزیون می‌نشست و بازی‌های کامپیوتری می‌کرد تا از انجام تکالیفش فرار کنه.😎 مامانش بارها بهش می‌گفت: "آرزو، چرا تکالیفتو انجام نمی‌دی؟" و آرزو با لبخند کمرنگی جواب می‌داد: "الان حوصله ندارم، بعداً انجام می‌دم."🤨 این کار باعث می‌شد که تکالیفش همیشه نیمه‌کاره بمونه و به موقع انجام نشه، و این موضوع باعث نگرانی و فشار بیشتر روی آرزو می‌شد.😞
توی مدرسه، آرزو همیشه گوشه‌ای از کلاس رو انتخاب می‌کرد و تنهایی می‌نشست. 💠معلمش چند بار سعی کرده بود که اونو وارد فعالیت‌های گروهی کنه، ولی آرزو از اینکه جلوی بقیه اشتباه کنه، وحشت داشت.😵‍💫😰 👈حتی وقتی که جواب درست رو می‌دونست، دستش رو بلند نمی‌کرد چون می‌ترسید که بقیه مسخره‌اش کنن.🤦‍♂ زنگ تفریح هم همیشه تنها روی نیمکت می‌نشست و به بچه‌های دیگه که با هم می‌خندیدن و بازی می‌کردن، نگاه می‌کرد. دلش می‌خواست به جمع اون‌ها بپیونده ولی ترس از و ، اونو از این کار بازمی‌داشت.😞
🟡 نگرانی و مشکلات ارتباطی آرزو برای شما آشناست؟ شما هم فرزندی دارین که مثل آرزو با نگرانی های روزمره و مشکلات ارتباطی دست و پنجه نرم میکنه ؟ در مواجهه با رفتارهای چالش برانگیز اونا احساس سردرگمی میکنین؟ 🔻دوست دارم از تجربیات شما بشنوم و ببینم چه راهکارهایی برای کمک به فرزندتون پیدا کردین✨🌱 اینجا بهم در پیام ناشناس بگین 👇👇 https://harfeto.timefriend.net/17231097884644
خیلی از بچه ها با همچین مشکلاتی دست پنجه نرم میکنن و بلد نیستن این احساسات و مشکلاتی که دارن تجربه میکنن رو بیان کنن
واقعا چطوری میشه به بچه هایی شبیه آرزو کمک کرد!
و همین طور آرزوهایی که حالا بزرگتر شدن... قصه آرزو، قصه خیلی از بچه‌هاست
316-Fandogh&Nargil-www.MaryamNashiba.Com.mp3
6.13M
💠 فندق و نارگیل 🔻موضوع: پذیرش خویشتن 🎼 با صدای بانو مریم نشیبا 👈 عموکتابی | مربی تربیتی🌱 https://eitaa.com/joinchat/2468741149Ce4e515064e
سلام شبتون بخير 👋 بازخورد دوستان در مورد خیلی جالب بود . خیلی ها گفتن که آرزو کودکی ما بوده یا الان فرزندمون مثل آرزو هست... امشب هم میخوام چندتا قصه دیگه از آرزو بگم👇👇👇
آرزو وقتی که توی جمع بود، مدام احساس می‌کرد همه دارن بهش نگاه می‌کنن و در موردش قضاوت می‌کنن. 🔻حتی وقتی که توی مدرسه باید جلوی کلاس یک متن کوتاه رو میخوند، دلشوره می‌گرفت و با صدای لرزون شروع به خوندن می‌کرد. ✴️ همیشه نگران بود که اگه کنه یا کلمات رو درست ادا نکنه، بچه‌ها بهش می‌خندن و مسخره‌اش می‌کنن. 🔙به همین دلیل، هر وقت که نیاز بود در جمع صحبت کنه یا کاری انجام بده، سعی می‌کرد به هر شکلی که شده، از زیرش در بره و توی حاشیه بمونه. 👈آرزو به جای اینکه از این فرصت‌ها برای بهتر شدن استفاده کنه، ترجیح می‌داد که خودش رو کنار بکشه و سکوت کنه، چون فکر می‌کرد هر تلاشی براش به معنای ریسک کردن و احتمالاً خوردنه.😞