143-DarsiKeMahtabGereft-www.MaryamNashiba.Com.mp3
1.99M
#قصه_شب
💠 درسی که مهتاب گرفت
🔻موضوع: بهانه گیری
🎼 با صدای بانو مریم نشیبا
#هر_شب_یک_قصه
👈عموکتابی | مربی تربیتی🌱
https://eitaa.com/joinchat/2468741149Ce4e515064e
🌀آرزو و برادر کوچکترش، علی،
همیشه با هم درگیر هستن.⚠️
🔻 وقتی علی میخواد با اسباببازیهای آرزو بازی کنه، آرزو با صدای بلند میگه: "این مال منه! تو همیشه خرابش میکنی!" و علی با چشمهای پر از اشک به گوشهای میره.
🔅هر وقت علی سعی میکنه به آرزو نزدیک بشه و باهاش بازی کنه، آرزو با عصبانیت میگه: "نه، دست نزن! تو بلد نیستی." این رفتارها باعث میشه که علی احساس کنه خواهرش دوستش نداره و هر بار دلش میشکنه.💔
آرزو هم بعد از هر دعوا با برادرش،
احساس گناه میکنه ولی نمیدونه
چطور باید رفتارش رو تغییر بده.😞
ایام مدرسه هر وقت نوبت به انجام تکالیف مدرسه میرسید، آرزو بهانههای مختلف میآورد.
مثلاً میگفت: "امروز خیلی خستهام، نمیتونم."🤓
یا اینکه ساعتها پای تلویزیون مینشست و بازیهای کامپیوتری میکرد تا از انجام تکالیفش فرار کنه.😎
مامانش بارها بهش میگفت: "آرزو، چرا تکالیفتو انجام نمیدی؟" و آرزو با لبخند کمرنگی جواب میداد: "الان حوصله ندارم، بعداً انجام میدم."🤨
این کار باعث میشد که تکالیفش همیشه نیمهکاره بمونه و به موقع انجام نشه، و این موضوع باعث نگرانی و فشار بیشتر روی آرزو میشد.😞
توی مدرسه، آرزو همیشه گوشهای از کلاس رو انتخاب میکرد و تنهایی مینشست.
💠معلمش چند بار سعی کرده بود که اونو وارد فعالیتهای گروهی کنه، ولی آرزو از اینکه جلوی بقیه اشتباه کنه، وحشت داشت.😵💫😰
👈حتی وقتی که جواب درست رو میدونست، دستش رو بلند نمیکرد چون میترسید که بقیه مسخرهاش کنن.🤦♂
زنگ تفریح هم همیشه تنها روی نیمکت مینشست و به بچههای دیگه که با هم میخندیدن و بازی میکردن، نگاه میکرد.
دلش میخواست به جمع اونها بپیونده ولی ترس از #قضاوت_شدن و #پذیرفته_نشدن، اونو از این کار بازمیداشت.😞
🟡 نگرانی و مشکلات ارتباطی آرزو
برای شما آشناست؟
شما هم فرزندی دارین که مثل آرزو با نگرانی های روزمره و مشکلات ارتباطی
دست و پنجه نرم میکنه ؟
در مواجهه با رفتارهای چالش برانگیز
اونا احساس سردرگمی میکنین؟
🔻دوست دارم از تجربیات شما بشنوم و
ببینم چه راهکارهایی برای کمک به
فرزندتون پیدا کردین✨🌱
اینجا بهم در پیام ناشناس بگین 👇👇
https://harfeto.timefriend.net/17231097884644
و همین طور آرزوهایی که حالا
بزرگتر شدن...
قصه آرزو، قصه خیلی از بچههاست
#قصه_آرزو
316-Fandogh&Nargil-www.MaryamNashiba.Com.mp3
6.13M
#قصه_شب
💠 فندق و نارگیل
🔻موضوع: پذیرش خویشتن
🎼 با صدای بانو مریم نشیبا
#هر_شب_یک_قصه
👈 عموکتابی | مربی تربیتی🌱
https://eitaa.com/joinchat/2468741149Ce4e515064e
آرزو وقتی که توی جمع بود، مدام احساس میکرد همه دارن بهش نگاه میکنن و در موردش قضاوت میکنن.
🔻حتی وقتی که توی مدرسه باید جلوی کلاس یک متن کوتاه رو میخوند، دلشوره میگرفت و با صدای لرزون شروع به خوندن میکرد.
✴️ همیشه نگران بود که اگه #اشتباه کنه یا کلمات رو درست ادا نکنه، بچهها بهش میخندن و مسخرهاش میکنن.
🔙به همین دلیل، هر وقت که نیاز بود در جمع صحبت کنه یا کاری انجام بده، سعی میکرد به هر شکلی که شده، از زیرش در بره و توی حاشیه بمونه.
👈آرزو به جای اینکه از این فرصتها برای بهتر شدن استفاده کنه، ترجیح میداد که خودش رو کنار بکشه و سکوت کنه، چون فکر میکرد هر تلاشی براش به معنای ریسک کردن و احتمالاً #شکست خوردنه.😞
#قصه_آرزو