🌹 مسابقه نامه ای به امام زمان 🌹
👈 ارسالی از فرزانه عمیدی
🌟 آقاترین سکوت مرا ، غرق نور کن
🌟 ما را قرین منت و لطف حضور کن
🌟 وقتی گناه ، کنج دلم سبز می شود
🌟 آقا شفاعت این ناصبور کن
🌟 می ترسم از شبی که به دجال رو کنیم
🌟 آقا تو را قسم ، به شهیدان ظهور کن .
🌷 اللهم عجل لولیک الفرج 🌷
@amoomolla
#امام_زمان #کارتون #فیلم #معما #داستان
#شعر #ظهور #مهدویت #جمعه
🌹 مسابقه نامه ای به امام زمان 🌹
👈 ارسالی از محمدامین :
🌷 ای مهدی غائب سلامت می کنم
🌹 سلامت می کنم ای چهاردهمین ماه درخشان
🌷 ای عزیز زهرا سلامت میکنم
🌹 ای آنکه همه به آمدنت چشم انتظاریم
🌷 دوست دارم بیایی و جهان را روشن کنی
🌹 تا همه با دوستی به هم بنگرند
🌷 همه جا را با آمدنت نورانی کنی
🌹 شبی خواب دیدم که ظهور کردی
🌷 و همه جا را پر از خوشی نمودی
🌹 آیا می شود این خواب من راست باشد ؟
@amoomolla
#امام_زمان #کارتون #فیلم #معما #داستان
#شعر #ظهور #مهدویت #جمعه
🌹 مسابقه نامه ای به امام زمان 🌹
👈 ارسالی از فاطمه حسنا ۱۱ ساله از مشهد
🌸 پدر عزیزم !
🌸 دعا میکنم هرچه زود تر ظهور کنید .
🌸 پدر عزیزم !
🌸 ازتون می خوام همه ی مریض ها رو شفا بدی
🌸 مخصوصا مریض های کرونایی رو .
🌸 پدرم ، برایمان دعا کن
🌸 که بعد از این کرونا ، مابه کربلا بریم .
@amoomolla
#امام_زمان #کارتون #فیلم #معما #داستان
#شعر #ظهور #مهدویت #جمعه
🌹 مسابقه نامه ای به امام زمان 🌹
👈 ارسالی از نرگس دهقان زاده کلاس چهارم از یزد
🕋 آقای مهربان و مهربانی ها ، سلام
🕋 نمیدونم الان کجایی و داری چیکار میکنی
🕋 خیلی دلم می خواست یه شب بخوابم
🕋 و خواب شما رو ببینم اما هنوز اتفاق نیفتاده 😔
🕋 نکنه من بچه خوبی نیستم که به خوابم نمیایی !!؟
🕋 آقا من خیلی مواظبم کار اشتباه انجام ندم.
🕋 نمازهامم اول وقت بخونم
🕋 به حرف مامان و بابام گوش میدم...
🕋 از امشب نذر می کنم ۱۰ تا صلوات هم بفرستم
🕋 تا اینکه یه شب شما بیای به خوابم ...
🕋 من بلد نیستم مثل بزرگترا دعا کنم
🕋 اما بقول مامانم میخوام باشم و شمارو ببینم😊
🕋 دوستتون دارم آقای مهربونم 🌻
@amoomolla
#امام_زمان #کارتون #فیلم #معما #داستان
#شعر #ظهور #مهدویت #جمعه
🌹 مسابقه نامه ای به امام زمان 🌹
👈 ارسالی از نازنین فاطمه شاهیدفر ۱۰ ساله
☀️ سلام امام زمان عزیزم !
☀️ همون طوری که آغوشت رو ،
☀️ برای حاج قاسم سلیمانی باز کردی ؛
☀️ آغوشت رو برای من هم باز کن .
☀️ آخه منم مثل ایشون ، آرزوی شهادت دارم .
☀️ مولای من ! زودتر بیا
☀️ تا دنیا رو از شرّ بدی ها دور کنید
☀️ ومارا آزاد کنید .
@amoomolla
#امام_زمان #کارتون #فیلم #معما #داستان
#شعر #ظهور #مهدویت #جمعه
محتوای تربیت کودک
🌹 مسابقه نامه ای به امام زمان 🌹
👈 ارسالی از سارا زارعی ۴ساله از قم
🌹 سلام امام زمان
🌹 من تا حالا نمی دیدم شما اینجا بودی .
🌹 بعدش من هیئت رفته بودم جمکران .
🌹 هیئت فاطمیون .
🌹 من دوستت دارم امام زمان .
🌹 من دوست دارم سربازت باشم .
🌹 من یه دختر چادری ام .
🌹 سلام منو به خدا برسون...
@amoomolla
#امام_زمان #کارتون #فیلم #معما #داستان
#شعر #ظهور #مهدویت #جمعه
19.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 #کارتون زیبای جوانمردان
🇮🇷 قسمت نهم : سیاهپوشان
🇮🇷 رده سنی : نوجوان و جوان
@amoomolla
🇮🇷 #کارتون_ایرانی #فیلم_ایرانی #جوانمردان
💠 مجموعه دوره های مهارت افزایی
👈 ویژه والدین و مربیان کودک و نوجوان
به صورت مجازی
📀 در قالب فیلم های آموزشی 📀
📜 همراه با اعطای گواهینامه پایان دوره از قم
💠 لینک مستقیم فیلم های آموزشی ،
👈 بعد از ثبت نام ، برای شما ارسال می شود .
____________________
🇮🇷 سرفصل های دوره مجازی اول
💥 کارگاه اصول اجرای برنامه های دینی
💥 کاره تفسیر تدبری مفاهیم قرآن
💥 کارگاه القای مفاهیم کودکانه
💥 کارگاه اصول قصه گویی
🎁 هزینه دوره : ۵۰ هزار تومان می باشد
🔷 با اعطای گواهینامه پایان دوره از قم
✍ محل ثبت نام 👇👇👇
📲 @amoo_molla
☎️ ۰۹۳۷۱۲۷۳۶۰۰ — ۰۹۱۰۶۷۲۰۸۴۱
🎁 کانال تربیت کودک
🆔 @amoomolla
#داستان_تخیلی_معمایی_هیجانی_کودکانه
🌷 ماجراهای نوّاب قسمت ۲۲ 🌷
🇮🇷 نواب به حسن و مرتضی رو کرد و گفت :
🌸 نمی دونم دنبال چی باید بگردیم
🌸 فقط می دونم یه چیزی اینجا هست
🌸 که مقدسه .
🌸 چیزی که می تونه در برابر شاهنشاه ،
🌸 به ما کمک کنه و ما رو پیروز کنه .
🇮🇷 سپس نواب ، چشمانش را بست و آرام گفت :
👈 اللهم اهدنی صراط المستقیم
🇮🇷 ناگهان حسن داد زد :
🌹 از اونجا ، یه نوری داره چشمک می زنه
🇮🇷 نواب ، چشمانش را باز کرد
🇮🇷 و به نقطه ای که حسن اشاره می کرد ،
🇮🇷 نگاهی انداخت و گفت :
🌸 آره خودشه ، بزن بریم
🇮🇷 نواب و دوستانش به طرف نور رفتند .
🇮🇷 نور ، روی نوک هرم قرار داشت .
🇮🇷 هیچ دری در هرم نیز ، وجود نداشت .
🇮🇷 نواب و دوستانش ، به سختی از هرم ، بالا رفتند .
🇮🇷 حسن گفت :
🌟 نواب جون ، هنوز نرسیدیم ؟
🌟 بابا خسته شدیم .
🇮🇷 نواب گفت :
🌸 فکر کنم باید تا نوک هرم ، بالا بریم .
🇮🇷 حسن و مرتضی ، برای استراحت نشستند .
🇮🇷 و نواب به تنهایی ، تا نوک هرم بالا رفت .
🇮🇷 ناگهان نور ، ناپدید شد .
🇮🇷 و نواب دیگر نمی دانست که چکار باید بکند .
🇮🇷 با یک دست ، نوک هرم را گرفته بود .
🇮🇷 و با دست دیگر ، به دنبال راه و سوراخ و علامت و نشانه ای روی دیوارهای هرم بود .
🇮🇷 که ناگهان پای نواب لیز خورد ؛
🇮🇷 و دست دومش را نیز ؛ روی نوک هرم گذاشت .
🇮🇷 بدنش در حال تکان خوردن بود .
🇮🇷 که باعث شد نوک هرم نیز تکان بخورد .
🇮🇷 نواب فهمید که نوک هرم ، متحرک است .
🇮🇷 آرام نوک هرم را چرخاند .
🇮🇷 ناگهان مرتضی صدا زد :
🌟 نواب بیا پایین ؛ اینجا یه اتفاقی داره میفته
🌟 ادامه دارد ...🌟
📚 نویسنده : حامد طرفی
@amoomolla