🌸 مولودی این علیِ اکبره 🌸
🌷 مثل ماه و قمره ، این علیِ اکبره
🌷 شبیه پیمبره ، این علیِ اکبره
🌷 نورِ شمعِ سحره ، این علیِ اکبره
🌷 زَر و سیم و گوهره ، این علیِ اکبره
🌹 بر جوانان رهبره ، این علیِ اکبره
🌹 بهر دنیا سروره ، این علیِ اکبره
🌹 دل همش دور و بره ، این علیِ اکبره
🌹 جانِ من دربه دره ، این علیِ اکبره
🌷 ز هَر طاهر ، اَطهره ، این علیِ اکبره
🌷 اول است و آخره ، این علیِ اکبره
🌷 از لیلا لیلاتره ، این علیِ اکبره
🌷 مجنونش بی خبره ، این علیِ اکبره
🌹 حسین باشد پدره ، این علیِ اکبره
🌹 لیلا باشد مادره ، این علیِ اکبره
🌹 ده شعبان پَرپَره ، این علیِ اکبره
🌹 روز جوان اثره ، این علیِ اکبره
🔮 @amoomolla
🌷 #ولادت_علی_کبر 🌷 #شعبان 🌷
🌷 #علی_اکبر 🌷
هدایت شده از محتوای تربیت کودک
🌸 شعر این علیِ اکبره ( سبک دوم ) 🌸
🇮🇷 دل همش دور و بره ، این علیِ اکبره
🇮🇷 جانِ من دربه دره ، این علیِ اکبره (۲)
🌹 دهِ شعبان آمده ، تولدِ اکبره
🌹 حسین جانم پدرش ، لیلا خاتون مادره
🌷 مثل ماه و قمره ، شبیه پیمبره
🌷 نورِ شمعِ سحره ، زَر و سیم و گوهره
🇮🇷 دل همش دور و بره ، این علیِ اکبره
🇮🇷 جانِ من دربه دره ، این علیِ اکبره
🌹 بر جوانان رهبره ، بهر دنیا سروره
🌹 خوشبوتر از عنبره ، از همه دل می بره
🌷 ز هَر طاهر ، اَطهره ، اول است و آخره
🌷 از لیلا ، لیلاتره ، مجنونش بی خبره
🇮🇷 دل همش دور و بره ، این علیِ اکبره
🇮🇷 جانِ من دربه دره ، این علیِ اکبره
@amoomolla
🌷 #ولادت_علی_کبر 🌷 #شعبان 🌷
🌷 #علی_اکبر 🌷
47.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 کارتون زیبای آرمن
🇮🇷 تخیلی ، هیجانی ، ماجراجویی
🇮🇷 قسمت هفتم : تیوانی
🔮 @amoomolla
#آرمن #کارتون #انیمیشن
10.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 کارتون زیبای مهارت های زندگی
🇮🇷 قسمت ۲۹۲ : تلفن
🇮🇷 موضوع : فرهنگ استفاده از وسایل ارتباطی
🔮 @amoomolla
🎥 #کارتون #انیمیشن #مهارتهای_زندگی
🕋 ذکر روز پنج شنبه :
👈 لا اله الّا الله مَلِک الحقُ المُبین
🌷 شعر کودکانه ذکر روز پنج شنبه 🌷
🌸 هست ذکر پنج شنبه ها
🌸 شکوه و لطف خدا
🌸 لا اله الّا الله
🌸 خدایی نیست جز الله
🌸 مَلِک الحقُ المُبین
🌸 لطف خدا رو ببین
🔮 @amoomolla
🌹 دوستم حمید ، امروز مریض بود
🌹 و مرتب سرفه می کرد .
🌹 آقای معلم به مادر حمید تلفن کرد
🌹 تا به مدرسه بیاد و اونو به دکتر ببره .
🌹 بعد از رفتن حمید و مادرش ،
🌹 همه کلاس ناراحت بودیم .
🌹 و خدا خدا می کردیم
🌹 تا دوستمون حمید ، زودتر خوب بشه .
🌹 و دوباره پیش ما برگرده ؛
🌹 حمید ، بهترین دوست من بود .
🌹 به خاطر همین ،
🌹 بیشتر از بقیه ، براش ناراحت شدم
🌹 چند روز بعد ،
🌹 یه دفعه دلم خیلی برای حمید تنگ شد .
🌹 همه بچه ها مشغول بازی بودند .
🌹 اما من حوصله بازی رو نداشتم .
🌹 توی نمازخونه نشستم
🌹 و با گریه ، براش دعا کردم .
🌹 آقای معلم ، کنارم نشست
🌹 و علت گریه منو پرسید .
🌹 منم براش تعریف کردم .
🌹 آقای معلم ، لبخندی زد و گفت :
🕋 با این حالی که داری ،
🕋 دعا کن امام زمان بیاد .
🕋 اگه امام زمان بیاد ،
🕋 خیلی از بیماری ها از بین میرن .
🕋 و همه مریض ها ، زود خوب میشن .
🔮 @amoomolla
#امام_زمان
22.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 کارتون زیبای جوانمردان
🇮🇷 قسمت ۲۱ : زندان دیو
🇮🇷 رده سنی : نوجوان و جوان
🔮 @amoomolla
🕌 #کارتون_ایرانی #فیلم_ایرانی
🕌 #جوانمردان
12.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 کارتون زیبای مهارت های زندگی
🇮🇷 قسمت ۲۹۲ : پس انداز
🇮🇷 موضوع : مدیریت پول
🔮 @amoomolla
🎥 #کارتون #انیمیشن #مهارتهای_زندگی
🌹 مادرم می گوید یک نفر در راه است
🌹 از صدای پایش دل من آگاه است
🌹 وقتی او می آید قاصدک می خندد
🌹 راه های غم را بر همه می بندد
🌹 ابرها می بارد چشمه ها می جوشد
🌹 هر درختی در باغ ، رخت نو می پوشد
🌹 مادرم می گوید : روی ماهش زیباست
🌹 گر چه از او دوریم او همیشه با ماست
🔮 @amoomolla
#امام_زمان #نیمه_شعبان
محتوای تربیت کودک
🐈 داستان تخیلی پسر گربه ای 🐈 🐈 🐈 🐈 قسمت ۱۴ 🐈 🐈 🐈 🇮🇷 زینت ، در را باز کرد . 🇮🇷 اما کسی را آنج
🐈 داستان تخیلی پسر گربه ای 🐈
🐈 🐈 🐈 قسمت ۱۵ 🐈 🐈 🐈
🐈 فرامرز گفت :
🐈 راستش من تازه اینجوری شدم
🐈 این با ادب حرف زدن ، با نزاکت بودن ،
🐈 احترام به زنان و بقیه مردم ،
🐈 خدمت و کمک به دیگران و... رو ،
🐈 از بسیجیا و بچه های مسجد ، یاد گرفتم .
🐈 وگرنه قبل از این ، خلافکار و زورگو بودم
🐈 بی ادب و بی غیرت و بی ناموس بودم .
🐈 مردم آزار ، احمق ، بی شعور ،
🐈 بی نزاکت ، بی حیا و بی پدر و مادر بودم
🇮🇷 فرامرز ، از گذشته تلخ و بدش گفت و گفت
🇮🇷 تا گریه اش گرفت .
🇮🇷 مینه گفت :
🎀 منو ببخش که ناراحتت کردم
🎀 اگه بخوای بشینی و گریه کنی ، حق داری
🎀 اما الآن وقتش نیست ، باید فرار کنیم .
🇮🇷 فرامرز ، سرش را بالا آورد .
🇮🇷 سگ بزرگی را دید ،
🇮🇷 که به طرف آنها می دوید .
🇮🇷 فرامرز و مینه نیز ، پا به فرار گذاشتند .
🇮🇷 اما شکارچی ، آنها را گرفت .
🇮🇷 و به طرف ماشینش برد .
🇮🇷 پس از جمع کردن چند گربه دیگر ،
🇮🇷 به طرف خانه رفت .
🇮🇷 در میان گربه ها ، چند بچه گربه هم بود .
🇮🇷 مادر آن بچه گربه ها ، گریه کنان ،
🇮🇷 دنبال ماشین شکارچی می دوید .
🇮🇷 شب شد و مادر بچه گربه ها ،
🇮🇷 آرام و بی صدا ، داخل خانه شد .
🇮🇷 و سعی کرد تا بچه هایش را آزاد کند .
🇮🇷 اما موفق نشد .
🇮🇷 همه شب را ،
🇮🇷 در خیابان ، با گریه دعا کرد تا خوابش برد .
🇮🇷 چند ساعت خوابید تا صبح شد .
🇮🇷 و با صدای درب خانه بیدار شد .
🇮🇷 از بالای دیوار ، داخل خانه را نگاه کرد .
🇮🇷 یکی از دوستان شکارچی بود .
🇮🇷 می خواست چندتا از گربه ها را ،
🇮🇷 برای خودش ببرد .
🇮🇷 فرامرز ، از حرفهای آنها فهمید
🇮🇷 که می خواهند چند تا گربه ،
🇮🇷 به یک مسافر خارجی بفروشند .
🐈 ادامه دارد ... 🐈
📚 نویسنده : حامد طرفی
@amoomolla