25.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 پویانمایی زیبا و به یاد ماندنی
📼 خداوند لک لک ها را دوست دارد
🎬 قسمت اول
🎥 @kartoon_film
🇮🇷 @amoomolla
#خداوند_لک_لک_ها_را_دوست_دارد
🐈 داستان تخیلی پسر گربه ای 🐈
🐈 🐈 🐈 قسمت ۲۴ 🐈 🐈 🐈
🇮🇷 شب شد و همه خوابیدند .
🇮🇷 فرامرز ، به فکر مینه افتاد .
🇮🇷 دنبال راهی بود تا بتواند مینه را پیدا کند
🇮🇷 و او را آزاد کرده ، به ایران ببرد .
🇮🇷 علاوه بر مینه ،
🇮🇷 یاد گربه هایی افتاد
🇮🇷 که به آنها قول داده بود که آزادشان کند .
🇮🇷 و همچنین به قتلی که دیده بود ،
🇮🇷 و الماسهای در قفس گربه ها ،
🇮🇷 و اینکه نمی داند
🇮🇷 آیا دوباره انسان می شود یا خیر .
🇮🇷 فرامرز با خودش گفت :
🐈 تا حالا ، هر دو شب یکبار ، انسان شدم
🐈 و چیزی کمتر از دو ساعت بعدش ،
🐈 دوباره گربه شدم .
🐈 و هر بار که انسان شدم ،
🐈 دقیقا قبل از طلوع آفتاب بود .
🐈 اگر این حالت همیشگی باشه ،
🐈 پس باید برای این یکی دو ساعت ،
🐈 برنامه ریزی کنم .
🐈 از آخرین باری که انسان شدم ،
🐈 دو روز می گذره
🐈 پس امشب ممکنه بازم انسان بشم .
🐈 اگر امشب هم انسان بشم ،
🐈 با این قفسِ کوچولو ، حتما آسیب می بینم .
🐈 اگر هم شانس بیارم و قفس بشکنه
🐈 و بلفرض که سالم به در بردم
🐈 حتماً سروصدای شکستن قفس و افتادنش ،
🐈 اهل خونه رو بیدار می کنه .
🇮🇷 فرامرز ، طاقت نیاورد و قصد فرار نمود .
🇮🇷 از هوش انسانی اش کمک گرفت ،
🇮🇷 و با خلال دندانی که کنارش بود ،
🇮🇷 موفق شد درب قفس را باز کند .
🇮🇷 سپس آرام از خانه بیرون آمد .
🇮🇷 و آدرس بازار را در ذهنش مرور کرد .
🇮🇷 به طرف بازار رفت .
🇮🇷 سپس از بازار به طرف خانه حمزه دوید .
🇮🇷 داخل خانه شد .
🇮🇷 و به طرف انباری که گربه ها در آن بودند ،
🇮🇷 رفت .
🇮🇷 گربه ها از دیدنش خوشحال شدند .
🇮🇷 و با کلی ذوق و شوق به میو میو افتادند .
🇮🇷 بعد از سلام و احوالپرسی ،
🇮🇷 فرامرز ، به آنها گفت که یک انسان است .
🇮🇷 اما گربه ها ، حرفش را باور نکردند .
🇮🇷 فرامرز گفت :
🐈 باشه باور نکنید ولی اگر انسان شدم
🐈 من آزادتون می کنم و الماسهارو می برم
🐈 اما برای بیرون رفتن از اینجا ،
🐈 به کمک شما احتیاج دارم
🐈 باید کمکم کنید تا از نگهبانها بگذریم .
🇮🇷 گربه ها ، با حالتی خندان و مسخره آمیز ،
🇮🇷 به همدیگر نگاه کردند .
🇮🇷 فرامرز گفت :
🐈 من خیلی خستم ، امروز نخوابیدم
🐈 میرم یه چرتی بزنم .
🐈 اگه کسی اومد ، حتما بیدارم کنید .
🐈 ادامه دارد ... 🐈
📚 نویسنده : حامد طرفی
🔮 @amoomolla
🌹 خدایا !
🌹 معلمان و مربیان و آموزگاران را بیامرز
🌹 عمرشان را دراز و طولانی بفرما
🌹 و کسبشان را با برکت کن
🌹 الهی آمین ، یا رب العابمین 🤲🏻
🔮 @amoomolla
🌹 شعر کودکان رمضان 🌹
🕋 توی ماه رمضون
🕋 می رسیم به آسمون
🕋 می شیم مهمون خدا
🕋 می شیم از بدی جدا
🕋 همه آدمهای خوب
🕋 از سحر تا به غروب
🕋 روزه می گیرن با هم
🕋 بی درد و بی رنج و غم
🕋 همیشه گفته خدا
🕋 برای ما بنده ها
🕋 روزه داشتن مثل نور
🕋 می ده دلها رو سرور
🕋 بچه های با صفا
🕋 کنید به عهدش وفا
🕋 روزه بگیرید امسال
🕋 قرآن بخونید با حال
🔮 @amoomolla
🌹 آموزش مفاهیم دینی به زبان انگلیسی 🌹
🌹 موضوع : دعای سلامتی امام زمان
🌹 قسمت پنجم ( آخر )
⚜ And let the people be delighted
⚜ in his reign
⚜ by bestowing success
⚜ and by extending his reign.
⚜ اَند لِت دِ پیپُل بی دِلایتِد
⚜ این هیز رِین
⚜ بای بِستُوین سِکساس ،
⚜ اَند بای ایکستِندینگ هیز رِین
🔮 @amoomolla
مفردات و کلمات انگلیسی جدید ،
دعای سلامتی امام زمان عج
🇮🇷 let ( لِت )
🌸 به عنوان امر مودبانه : بیایید ، باشد که
🇮🇷 people ( پیپُل )
🌸 مردم
🇮🇷 be ( بی )
🌸 بودن
🇮🇷 delighted ( دِلایتِد )
🌸 خوشحال و شادمان
🇮🇷 his ( هیز )
🌸 برای او ، مال آن مرد ، ضمیر ملکی سوم شخص مفرد مذکر
🇮🇷 reign ( رِین )
🌸 حکمرانی کردن ، پادشاهی کردن
🇮🇷 by ( بای )
🌸 بوسیله ، بواسطه
🇮🇷 bestowing ( بِستُوین )
🌸 بخشیدن ، عطا کردن
🇮🇷 success ( سِکساس )
🌸 موفقیت ، پیروزی ، ترقی ، نتیجه
🇮🇷 extending ( ایکستِندینگ )
🌸 گسترش دادن
🔮 #معمای_مذهبی ؟ 🤔
🕋 کدام سوره قرآنی است
🕋 که سفارش شده ، زنها آنرا بیشتر بخوانند ؟!
👈 باهوشا بسم الله
🧠 @moaama_chistan
🇮🇷 @amoomolla
🔮 #معمای_مذهبی ؟ 🤔
🕌 دختری که در محراب عبادت ،
🕌 برای او از جانب خداوند عزوجل ،
🕌 غذا و میوه آورده شد ؟!
👈 باهوشا بسم الله
🧠 @moaama_chistan
🇮🇷 @amoomolla
🔮 #معمای_مذهبی ؟ 🤔
📿 آن کدام دختر قرآنی است ،
📿 که با عفت و حیا ، راه می رفت ؟!
👈 باهوشا بسم الله
🧠 @moaama_chistan
🇮🇷 @amoomolla
فرا رسیدن ماه مبارک رمضان ،
بر همه شما دوستان و همراهان عزیزم ،
خصوصا روزه اولی ها ،
تبریک و شادباش عرض می کنیم .
🐈 داستان تخیلی پسر گربه ای 🐈
🐈 🐈 🐈 قسمت ۲۵ 🐈 🐈 🐈
🇮🇷 فرامرز کنار قفس گربه ها خوابید .
🇮🇷 با صدای اذان صبح ،
🇮🇷 انسان شد و از خواب پرید .
🇮🇷 با تمام خستگی هایش ،
🇮🇷 به سرعت ، قفس گربه ها را باز کرد .
🇮🇷 و گربه ها را آزاد کرد .
🇮🇷 آن گربه هایی که ، انسان شدن او را دیدند
🇮🇷 بعضی ها ، در شک و تردید بودند .
🇮🇷 که این انسان ، واقعا همان فرامرز است یا نه
🇮🇷 آیا به او اعتماد کنند یا نه ؟
🇮🇷 و بعضی از گربه ها ، حرف او را باور کردند .
🇮🇷 و به بقیه گربه ها گفتند :
🐱 اون واقعا انسانه ، می تونه تبدیل بشه
🐱 پس حالا که به خاطر نجات ما اومده
🐱 پس نباید تنهاش بذاریم
🇮🇷 فرامرز ، الماس ها را از قفس برداشت .
🇮🇷 و به همراه گربه ها ،
🇮🇷 آرام از اتاق بیرون رفتند .
🇮🇷 فرامرز و گربه ها ،
🇮🇷 دو نگهبان را غافلگیر کردند .
🇮🇷 فرامرز ، دست و پا و دهان آنها را بست .
🇮🇷 و با گربه ها ، به طرف پلیس رفت .
🇮🇷 سر راه ، به این فکر می کرد :
🐈 که با الماس ها باید چکار کنم .
🐈 اگر دوباره گربه شدم ، چی ؟!
🇮🇷 ناگهان چشمش به مسجد افتاد .
🇮🇷 فرامرز ، کمی فکر کرد و داخل مسجد شد .
🇮🇷 ابتدا کیسه الماس ها را ،
🇮🇷 داخل کفشداری گذاشت و در آن را قفل کرد
🇮🇷 و تصمیم داشت تا چند روز در همان جا بمانند
🇮🇷 سپس به این فکر افتاد
🇮🇷 که شاید یکی از نمازگزاران یا خادمان مسجد
🇮🇷 آنها را پیدا کند و تحویل پلیس دهد .
🇮🇷 فرامرز ، برگشت و الماسها را در آورد
🇮🇷 و به طرف امام جماعت مسجد رفت .
🇮🇷 بعد از سلام و احوالپرسی به زبان عربی ،
🇮🇷 از ایشان خواهش کرد ؛
🇮🇷 تا این کیسه را به امانت بپذیرد .
🇮🇷 اما امام جماعت ، ابتدا امانت را قبول نکرد ؛
🇮🇷 ولی بعد از اصرار زیاد فرامرز ،
🇮🇷 مجبور شد تا آنها را به امانت قبول کند .
🇮🇷 سپس به طرف پلیس رفت .
🇮🇷 و گربه ها ، پشت سر او می آمدند .
🇮🇷 مردم از دیدن فرامرز ،
🇮🇷 و گربه هایی که پشت سر او می آمدند
🇮🇷 بسیار تعجب کردند .
🇮🇷 فرامرز ، داخل مرکز پلیس شد .
🇮🇷 و گربه ها ، بیرون پاسگاه ، منتظرش بودند .
🇮🇷 فرامرز ، گزارش قتل احمد ، توسط حمزه را ،
🇮🇷 به صورت شفاهی و کتبی ، به پلیس داد .
🇮🇷 و مکان جنازه را نیز به آنها گفت .
🐈 ادامه دارد ... 🐈
📚 نویسنده : حامد طرفی
🔮 @amoomolla
16.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸 سرود سیاسی گله مندیم
🔮 @amoomolla