7.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💰 بهترین سرمایه گذاری فردی و اجتماعی
💰 بهترین وسیله آرامش
💰 و حال خوب شما در آینده
🇮🇷 @amoomolla
هدایت شده از غیرتی ها : اخلاق خانواده ، همسرداری و آرامش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😍 مراقب زندگیمون باشیم
😍 به خاطر حرف دیگران یا دشمنان
😍 به جون هم نیفتیم
😍 و با هم دشمنی نکنیم .
😍 اصلاح طلب و اصول گرا
😍 استقلال و پیروزی
😍 حوزه و دانشگاه
😍 سپاه و نیروی انتظامی و ارتش
😍 ملت و دولت
😍 عرب و لر و ترک و فارس و...
😍 همه با هم برادریم
😍 نذارید دشمن بین ما اختلاف بندازه
🇮🇷 @ghairat
💥 #بازی_اختلاف_تصاویر
🏙 بچه های گلم !
👈 ۵ اختلاف در تصویر پیدا کنید .
🇮🇷 @amoomolla
💥 #بازی_اختلاف_تصاویر ۲
🏙 بچه های گلم !
👈 ۵ اختلاف در تصویر پیدا کنید .
🇮🇷 @amoomolla
💥 #بازی_اختلاف_تصاویر ۳
🏙 بچه های گلم !
👈 ۵ اختلاف در تصویر پیدا کنید .
🇮🇷 @amoomolla
38.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎼 قصه صوتی تصویری کودکانه
👈 حالا شدی کلاس اولی
🎧 با هدفون بشنوید تا در محیط سه بعدی داستان قرار بگیرید.
🇮🇷 @amoomolla
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در مشکلات ، سراغ سحر و جادو نرید لطفاً...
سحر و جادو ، زندگی شما و اطرافیانتون رو تحت تاثیر قرار میده
#احکام
#احکام_به_زبان_ساده
#سحر_و_جادو
🇮🇷 @ghairat
📚 داستان پسری به نام شیعه 📚
قسمت هشتم
🚥 بُغض ، مثل تکه ای استخوان ،
🚥 گلوی مرا می فشرد .
🚥 نمی گذاشت صدای گریه ام ، بیرون بیاید .
🚥 مادرم را بغل کردم .
🚥 و سرم را ، روی سینه اش گذاشتم .
🚥 و شروع کردم به درد و دل کردن :
🌷 مامانی پاشو گلم
🌷 پاشو با من حرف بزن
🌷 کاشکی دیشب خوابم نمی برد
🌷 و حرفهایت را تا آخر ، گوش می دادم
🌷 مامان پاشو ...
🌷 ببین دارم گریه می کنم
🌷 پاشو به من بگو : فرشته ها که گریه نمی کنند
🌷 مامان اگر پانشی ، باهات قهر میکنم
🌷 مگر خودت نگفتی که این غمها تمام می شوند
🌷 مشکلات ، حل می شوند .
🌷 پس چرا بدبختی های ما تمام نمی شود ؟
🌷 مگر نگفتی غصه نخورم
🌷 پس چرا خودت از غصه دق کردی
🚥 ناگهان ؛ بُغضم ترکید و گریه کردم .
🚥 جیغ کشیدم ، فریاد زدم
🚥 و با چشمانی پر از اشک ،
🚥 مادرم را ، محکم بغل کردم .
🚥 پدرم نیز ، وقتی صدای گریه های مرا شنید
🚥 با عجله به طرف من آمد .
🚥 بالای سرم ایستاد
🚥 با دیدن مادرم ، مظلومانه به او خیره شد
🚥 اشکهایش از چشماش ،
🚥 به سمت ریش بورش می افتاد
🚥 از اتاق بیرون رفتم
🚥 تا پدر راحت گریه کند و از من خجالت نکشد
🚥 از در نیمه باز اتاق ، به او نگاه می کردم
🚥 خشکش زده بود
🚥 آرام روی زانو افتاد و فریاد کشید
🚥 و مادرم را صدا می زد .
🚥 پدرم با صدای بلند ، مثل زنان ،
🚥 گریه می کرد و ضجه می زد .
🚥 تا حالا ندیدم او اینطوری گریه کند
🚥 او خیلی مادرم را دوست داشت
🚥 تا یک ساعت ،
🚥 با جسم بی روح مادرم درد دل می کرد .
🚥 اشک می ریخت و می گفت :
💎 خانمم ! حالا دیدی رفیق نیمه راه شدی ؟
💎 دیدی مرا تنها گذاشتی ؟!
💎 دیدی پشتم را شکستی ؟!
💎 دیدی رفتی و مرا ،
💎 بین این آدمای پست ، رها کردی ؟!
💎 آخر من بدون تو چکار کنم ؟!
💎 بدون تو من کجا برم ؟
💎 تو بودی که همیشه همراهم بودی
💎 پس چرا کم آوردی ؟!
💎 پاشو نگاهم کن
💎 که نگاهت دوای هر درد من است
💎 نگاهت برای من یک دنیا ارزش دارد
💎 پاشو خانومی !
💎 به خدا غیر از تو ،
💎 دیگه محرم و مرهم ندارم
💎 پاشو که دارد روح از بدنم پر می کشد
💎 پاشو و به حرفهایم گوش کن
💎 هنوز کلی حرف در دلم مانده
💎 و جز به تو ، به کسی نمی توانم بگویم .
💎 آخر بعد از تو ، آرامبخش من کیست ؟
💎 یار شبهای دلتنگی من کیست ؟
💎 همزاد روزهای بی قرارم کیست ؟
💎 کیست که اشکهایم را پاک می کند ؟
💎 قرار بود سنگ صبورم باشی ؟!
💎 قرار بود سرنوشت زیبایم باشی ؟!
💎 قرار بود مثل کوه ، پشت و پناهم باشی ؟!
💎 پس چی شد ؟ نکند کم آوردی ؟
💎 پاشو مرا ببین ... که در غل و زنجیر جنونم .
💎 پاشو ببین مظلومیت مرا .
💎 پاشو ببین تنهایی های مرا .
🚥 پدر آنقدر گریه کرد
🚥 که از حال رفت و روی مامان افتاد
🚥 اما ناگهان ... لبهای مامان تکان خورد ...
💥 ادامه دارد ...
✍ نویسنده : حامد طرفی
🇮🇷 @amoomolla
✍ خاطرات اربعین عموملا
چند روز ، به اربعین امام حسین مانده بود
و مدام از همه جا ،
خبر از رفتن زائران امام حسین به مرزها و کربلا و راهپیمایی ، به گوشم می رسید .
دلم می خواهد من هم به کربلا بروم
اما انگار منتظرم تا شاید یکی پیدا شود
و مرا با خود ببرد .
هر روز که می گذشت
بهانه ها ، مرا از رفتن به کربلا باز می داشتند
خودم را سرگرم هیچ کرده بودم
تا شاید هوای پیاده روی اربعین از سرم برود
یک سرم در تلویزیون و فیلم سینمایی و سریال ،
یک سرم در گوشی و فضای مجازی و تبلیغ و کانال داری و... است
در خانه بودم اما دلم یک جای دیگر است .
بودن در کنار خانواده و همسر و بچه هایم ،
برای من ، لذت بخش ترین کار دنیاست .
ولی این روزها ، دیگر لذت نمی بردم
به خانمم گفتم :
اگر کربلا بروم ناراحت نمی شوی ؟!
گفت : نه این حرف را نزن
خیلی هم خوشحال می شوم .
اصلا نگران ما نباش .
ولی می ترسیدم که خانمم بعد از من ،
نتواند از پس سه تا بچه بر آید .
همین فکر هم ، شده بود یک سرگرم دیگر ،
که در سرم رفت
تا هوای کربلا را ، از سرم بیرون کند .
امروز ۱۲ شهریور ، ۶ صفر ،
با حال و هوای عجیبی بیدار شدم .
یک دلم می گفت برم کربلا ...
یک دلم نیز ، مشغول گوشی و فضای مجازی و تلویزیون و امورات دنیا شده .
صدای چند روز پیش خانمم ،
دلم را قرص کرده بود .
ساعت شده بود ۳۰ : ۱۸
نیم ساعت دیگر ،
قطاری از اهواز به مقصد خرمشهر حرکت می کند
یا بروم یا نروم
دل دل هایم را یک دله کردم
و تصمیم خودم را گرفتم .
فاطمه دخترم ! کوله پشتی ام را ندیدی ؟!
فاطمه گفت : بابا در آن کتاب مدرسه گذاشتم
گفتم : دخترم ! بی زحمت خالی کن
گفت : کجا بابا ؟! نکنه می خوای بری کربلا ؟!
گفتم : معلوم نیست عزیزم ،
تا ببینیم خدا چی میخواد .
وسایلم را جمع کردم
خانمم خواب بود .
آرام بیدارش کردم و از او خداحافظی کردم
او هم شوکه شد
که یک دفعه گفتم می خواهم بروم
او مرا از زیر قرآن رد کرد
به طرف ایستگاه قطار حرکت کردم .
ماشالله شلوغ بود .
ساعت ۱۵ : ۱۹ قطار آمد .
از بس شلوغ بود ، به زور مردم جا شدند
تا خرمشهر ، سراپا ایستادم .
سه تا بچه هم مثل من ، جای نشستن نداشتند
با آنها بازی کردم
برایشان جوک و معما و شعر و داستان گفتم
آنها را شاد کردم تا مسیر برایشان آسان بگذرد .
ساعت ۲۱ به خرمشهر رسیدم .
چند کیلومتری پیاده رفتم
ناگهان ماشینی برایم ایستاد
و مرا با خودشان به مرز بردند .
حمام کردم و و ضو گرفتم .
بعد از نماز ، از محل گذرنامه هم عبور کردم .
بعد از مرز ، در یک موکب عراقی نشستم
و با بچه های عراقی مشغول صبحت شدم
با خنده و شوخی و بازی ،
نام های امامان را به آنها آموختم
معجزات پیامبران را به آنها آموزش دادم .
می خندیدند و جواب می دادند .
انشاءالله ادامه دارد ...
🍀 تلاش برای جوانی جمعیت وظیفه ضروری همه است
🔹تلاش برای افزایش نسل و جوان شدن نیروی انسانی کشور و حمایت از خانواده، یکی از ضروریترین فرائض مسئولان و آحاد مردم است.
🔸این فریضه دربارهی افراد و مراکز اثرگذار و فرهنگساز، تأکید بیشتر مییابد.
#افزایش_جمعیت
#فرزند_آوری
🌹🌹🌹
http://eitaa.com/amoomolla
😇 فُطْرُس کیست ؟!!
🌷 در روایات آمده که او ،
🌷 فرشته ای رانده شده از درگاه الهی است
🌷 که هنگام ولادت امام حسین علیه السلام ،
🌷 بال و پر خود را به قنداقه ایشان مالید
🌷 و مورد بخشش خداوند قرار گرفت .
🌷 القاب دیگر او :
👈 « عَتیقُ الحُسَین » و « صَلصائیل » است .
🇮🇷 @amoomolla