eitaa logo
محتوای تربیت کودک
10.1هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
3.3هزار ویدیو
92 فایل
معرفی کانالهای جذاب : فیلم و کارتون @kartoon_film فیلم سینمایی و سریال @film_sinamaee چیستان و معما @moaama_chistan داستان و رمان @dastan_o_roman شعر و سرود @sorood_sher مسئول تبادل و تبلیغ @dezfoool شرایط تبلیغ @tabligh_amoo گزارش فعالیت @amoomolla_news
مشاهده در ایتا
دانلود
38.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎼 قصه صوتی تصویری کودکانه 👈 حالا شدی کلاس اولی 🎧 با هدفون بشنوید تا در محیط سه بعدی داستان قرار بگیرید. 🇮🇷 @amoomolla
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در مشکلات ، سراغ سحر و جادو نرید لطفاً... سحر و جادو ، زندگی شما و اطرافیانتون رو تحت تاثیر قرار میده 🇮🇷 @ghairat
📚 داستان پسری به نام شیعه 📚 قسمت هشتم 🚥 بُغض ، مثل تکه ای استخوان ، 🚥 گلوی مرا می فشرد . 🚥 نمی گذاشت صدای گریه ام ، بیرون بیاید . 🚥 مادرم را بغل کردم . 🚥 و سرم را ، روی سینه اش گذاشتم . 🚥 و شروع کردم به درد و دل کردن : 🌷 مامانی پاشو گلم 🌷 پاشو با من حرف بزن 🌷 کاشکی دیشب خوابم نمی برد 🌷 و حرفهایت را تا آخر ، گوش می دادم 🌷 مامان پاشو ... 🌷 ببین دارم گریه می کنم 🌷 پاشو به من بگو : فرشته ها که گریه نمی کنند 🌷 مامان اگر پانشی ، باهات قهر میکنم 🌷 مگر خودت نگفتی که این غمها تمام می شوند 🌷 مشکلات ، حل می شوند . 🌷 پس چرا بدبختی های ما تمام نمی شود ؟ 🌷 مگر نگفتی غصه نخورم 🌷 پس چرا خودت از غصه دق کردی 🚥 ناگهان ؛ بُغضم ترکید و گریه کردم . 🚥 جیغ کشیدم ، فریاد زدم 🚥 و با چشمانی پر از اشک ، 🚥 مادرم را ، محکم بغل کردم . 🚥 پدرم نیز ، وقتی صدای گریه های مرا شنید 🚥 با عجله به طرف من آمد . 🚥 بالای سرم ایستاد 🚥 با دیدن مادرم ، مظلومانه به او خیره شد 🚥 اشکهایش از چشماش ، 🚥 به سمت ریش بورش می افتاد 🚥 از اتاق بیرون رفتم 🚥 تا پدر راحت گریه کند و از من خجالت نکشد 🚥 از در نیمه باز اتاق ، به او نگاه می کردم 🚥 خشکش زده بود 🚥 آرام روی زانو افتاد و فریاد کشید 🚥 و مادرم را صدا می زد . 🚥 پدرم با صدای بلند ، مثل زنان ، 🚥 گریه می کرد و ضجه می زد . 🚥 تا حالا ندیدم او اینطوری گریه کند 🚥 او خیلی مادرم را دوست داشت 🚥 تا یک ساعت ، 🚥 با جسم بی روح مادرم درد دل می کرد . 🚥 اشک می ریخت و می گفت : 💎 خانمم ! حالا دیدی رفیق نیمه راه شدی ؟ 💎 دیدی مرا تنها گذاشتی ؟! 💎 دیدی پشتم را شکستی ؟! 💎 دیدی رفتی و مرا ، 💎 بین این آدمای پست ، رها کردی ؟! 💎 آخر من بدون تو چکار کنم ؟! 💎 بدون تو من کجا برم ؟ 💎 تو بودی که همیشه همراهم بودی 💎 پس چرا کم آوردی ؟! 💎 پاشو نگاهم کن 💎 که نگاهت دوای هر درد من است 💎 نگاهت برای من یک دنیا ارزش دارد 💎 پاشو خانومی ! 💎 به خدا غیر از تو ، 💎 دیگه محرم و مرهم ندارم 💎 پاشو که دارد روح از بدنم پر می کشد 💎 پاشو و به حرفهایم گوش کن 💎 هنوز کلی حرف در دلم مانده 💎 و جز به تو ، به کسی نمی توانم بگویم . 💎 آخر بعد از تو ، آرامبخش من کیست ؟ 💎 یار شبهای دلتنگی من کیست ؟ 💎 همزاد روزهای بی قرارم کیست ؟ 💎 کیست که اشکهایم را پاک می کند ؟ 💎 قرار بود سنگ صبورم باشی ؟! 💎 قرار بود سرنوشت زیبایم باشی ؟! 💎 قرار بود مثل کوه ، پشت و پناهم باشی ؟! 💎 پس چی شد ؟ نکند کم آوردی ؟ 💎 پاشو مرا ببین ... که در غل و زنجیر جنونم . 💎 پاشو ببین مظلومیت مرا . 💎 پاشو ببین تنهایی های مرا . 🚥 پدر آنقدر گریه کرد 🚥 که از حال رفت و روی مامان افتاد 🚥 اما ناگهان ... لبهای مامان تکان خورد ... 💥 ادامه دارد ... ✍ نویسنده : حامد طرفی 🇮🇷 @amoomolla
✍ خاطرات اربعین عموملا چند روز ، به اربعین امام حسین مانده بود و مدام از همه جا ، خبر از رفتن زائران امام حسین به مرزها و کربلا و راهپیمایی ، به گوشم می رسید . دلم می خواهد من هم به کربلا بروم اما انگار منتظرم تا شاید یکی پیدا شود و مرا با خود ببرد . هر روز که می گذشت بهانه ها ، مرا از رفتن به کربلا باز می داشتند خودم را سرگرم هیچ کرده بودم تا شاید هوای پیاده روی اربعین از سرم برود یک سرم در تلویزیون و فیلم سینمایی و سریال ، یک سرم در گوشی و فضای مجازی و تبلیغ و کانال داری و... است در خانه بودم اما دلم یک جای دیگر است . بودن در کنار خانواده و همسر و بچه هایم ، برای من ، لذت بخش ترین کار دنیاست . ولی این روزها ، دیگر لذت نمی بردم به خانمم گفتم : اگر کربلا بروم ناراحت نمی شوی ؟! گفت : نه این حرف را نزن خیلی هم خوشحال می شوم . اصلا نگران ما نباش . ولی می ترسیدم که خانمم بعد از من ، نتواند از پس سه تا بچه بر آید . همین فکر هم ، شده بود یک سرگرم دیگر ، که در سرم رفت تا هوای کربلا را ، از سرم بیرون کند . امروز ۱۲ شهریور ، ۶ صفر ، با حال و هوای عجیبی بیدار شدم . یک دلم می گفت برم کربلا ... یک دلم نیز ، مشغول گوشی و فضای مجازی و تلویزیون و امورات دنیا شده . صدای چند روز پیش خانمم ، دلم را قرص کرده بود . ساعت شده بود ۳۰ : ۱۸ نیم ساعت دیگر ، قطاری از اهواز به مقصد خرمشهر حرکت می کند یا بروم یا نروم دل دل هایم را یک دله کردم و تصمیم خودم را گرفتم . فاطمه دخترم ! کوله پشتی ام را ندیدی ؟! فاطمه گفت : بابا در آن کتاب مدرسه گذاشتم گفتم : دخترم ! بی زحمت خالی کن گفت : کجا بابا ؟! نکنه می خوای بری کربلا ؟! گفتم : معلوم نیست عزیزم ، تا ببینیم خدا چی میخواد . وسایلم را جمع کردم خانمم خواب بود . آرام بیدارش کردم و از او خداحافظی کردم او هم شوکه شد که یک دفعه گفتم می خواهم بروم او مرا از زیر قرآن رد کرد به طرف ایستگاه قطار حرکت کردم . ماشالله شلوغ بود . ساعت ۱۵ : ۱۹ قطار آمد . از بس شلوغ بود ، به زور مردم جا شدند تا خرمشهر ، سراپا ایستادم . سه تا بچه هم مثل من ، جای نشستن نداشتند با آنها بازی کردم برایشان جوک و معما و شعر و داستان گفتم آنها را شاد کردم تا مسیر برایشان آسان بگذرد . ساعت ۲۱ به خرمشهر رسیدم . چند کیلومتری پیاده رفتم ناگهان ماشینی برایم ایستاد و مرا با خودشان به مرز بردند . حمام کردم و و ضو گرفتم . بعد از نماز ، از محل گذرنامه هم عبور کردم . بعد از مرز ، در یک موکب عراقی نشستم و با بچه های عراقی مشغول صبحت شدم با خنده و شوخی و بازی ، نام های امامان را به آنها آموختم معجزات پیامبران را به آنها آموزش دادم . می خندیدند و جواب می دادند . ان‌شاءالله ادامه دارد ...
🇮🇷 عموملا ، در موکب عراقی ها
🍀 تلاش برای جوانی جمعیت وظیفه ضروری همه است 🔹تلاش برای افزایش نسل و جوان شدن نیروی انسانی کشور و حمایت از خانواده، یکی از ضروری‌ترین فرائض مسئولان و آحاد مردم است. 🔸این فریضه درباره‌ی افراد و مراکز اثرگذار و فرهنگ‌ساز، تأکید بیشتر می‌یابد. 🌹🌹🌹 http://eitaa.com/amoomolla
😇 فُطْرُس کیست ؟!! 🌷 در روایات آمده که او ، 🌷 فرشته ای رانده شده از درگاه الهی است 🌷 که هنگام ولادت امام حسین علیه السلام ، 🌷 بال و پر خود را به قنداقه ایشان مالید 🌷 و مورد بخشش خداوند قرار گرفت . 🌷 القاب دیگر او : 👈 « عَتیقُ الحُسَین » و « صَلصائیل » است .   🇮🇷 @amoomolla
📚 داستان کوتاه فطرس 😇 🌷 فُطرُس ، یکی از فرشتگان حامل عرش بود 🌷 که در انجام وظیفه اش سُستی کرد ، 🌷 به خاطر همین ، بالهایش شکسته شد 🌷 و به جزیره ای در زمین تبعید گشت . 🌷 او ۷۰۰ سال به عبادت خدا مشغول بود 🌷 تا اینکه امام حسین علیه السلام به دنیا آمد . 🌷 جبرئیل با هفتاد هزار فرشته ، 🌷 جهت تبریک این میلاد مبارک ، 🌷 به زمین نازل شدند ، 🌷 وقتی از کنار فطرس گذشتند 🌷 او با تعجب ، علت نزول آنان را جویا شد 🌷 وقتی خبر به دنیا آمدن امام حسین را ، 🌷 به او دادند 🌷 از آنان خواست تا وی را با خود ببرند . 🌷 جبرئیل قبول کرد و نزد پیامبر ، 🌷 برای او میانجیگری کرد . 🌷 با پیشنهاد پیامبر ، 🌷 فطرس خود را به قنداقه امام حسین مالید 🌷 و خداوند نیز بال هایش را بهبود بخشید 🌷 و او را به جایگاه اولیه اش بازگرداند . 🌷 فطرس پس از بهبودی و عروج به آسمان ، 🌷 به رسول خدا ، 🌷 خبر شهادت فرزندش حسین را داد 🌷 و گفت : 😇 به جبران این شفاعت ، 😇 زیارت هر زائر 😇 و سلام و صلوات هر سلام دهنده ای را ، 😇 به امام حسین می رسانم . 🇮🇷 @amoomolla
💎 تو فضای مجازی ، جوری تبلیغ می کنن 💎 انگار همه مردم کافرن ، ناامیدن 💎 اما یک مشایه اربعین ، به همه ثابت می کنه 💎 که واقعیت یک چیز دیگه است . 💎 میلیون ها نفر به عشق اهل بیت ، 💎 هر کاری می کنن تا نام اهل بیت زمین نمونه 💎 یه عده مشایه میرن 💎 یه عده موکب می زنن 💎 یه عده مجلس عزا می گیرن 💎 یه عده خادمی می کنن 💎 یه عده جارو میزنن 💎 یه عده امنیت رو برقرار می کنن 💎 و... 💎 بله این واقعیته نه تبلیغات دشمن 🇮🇷 @ghairat
52.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎧 قصه صوتی تصویری 👈 با حرفهايت به ديگران آسيب نزن 🔶 وقتی در جنگل حیوانات ، یک مار 🐍 بجای رفاقت با دوستانش ، شروع به حسادت و توهین به اونها میکنه چه اتفاقی می افته ؟!… 🎧 با هدفون بشنوید تا در محیط سه بعدی داستان قرار بگیرید. 🇮🇷 @amoomolla
27.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😍 طنز تاریخ پهلوی 😂 😍 قسمت سوم : جواهری در قصر 🇮🇷 @ghairat
34.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😍 طنز تاریخ پهلوی 😂 😍 قسمت چهارم : رابین هود 🇮🇷 @ghairat