eitaa logo
محتوای تربیت کودک
10.2هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
3.3هزار ویدیو
92 فایل
معرفی کانالهای جذاب : فیلم و کارتون @kartoon_film فیلم سینمایی و سریال @film_sinamaee چیستان و معما @moaama_chistan داستان و رمان @dastan_o_roman شعر و سرود @sorood_sher مسئول تبادل و تبلیغ @dezfoool شرایط تبلیغ @tabligh_amoo گزارش فعالیت @amoomolla_news
مشاهده در ایتا
دانلود
درسنامه و طرح درس پایه اول دبستان .pdf
2.76M
❇️ موضوعات : 🌀 خودشناسی 🌀 ایمان به غیب 🌀 محبت به خدا و اهل بیت 🌀 نظام اسلامی ، ولایت فقیه و تقلید 🌀 نماز ، سپاس از خدا 🌀 گناه گریزی 🌀 حیا و عفت 🌀 صداقت و درستکاری 🌀 امر به معروف و نهی از منکر 🌀 اهمیت علم و دانش 🇮🇷 @amoomolla
آموزش انگلیسی مذهبی 🕋 حیّ علی الصـلوة 🕋 بشتاب به سوی نماز 🕋  Come to pray 🕋 تلفظ 👈 کام تو پرِی 🇮🇷 @amoomolla
🕌 وقتی که نماز می خوانید ، 🕌 اگر فرزندتان آمد 🕌 و از کمر و دوش شما بالا رفت ، 🕌 با مهر و محبت و با طمأنینه ، 🕌 او را پائین بیاورید 🕌 و یا رکوع و سجود را طولانی کنید 🕌 تا فرزندتان ، خسته شود 🕌 و با اختیار پائین بیاید ، 🕌 و یا با همان حالت ، نماز بخوانید . 🇮🇷 @amoomolla
🧐 چیستان و معمای مذهبی 🤔 معجزات پیامبران 🕋 ۱‌. پیامبری که از انگشت خود ، شیر نوشید ؟ 👈 حضرت ابراهیم علیه السلام 🕋 ۲. معجزه ای که در قیامت ، شفاعت می کند ؟ 👈 قرآن کریم 🕋 ۳. پیامبری که از معجزه خود ترسید ؟! 👈 حضرت موسی علیه السلام 🕋 ۴. پیامبری که از کوه ، شتر در آورد ؟! 👈 حضرت صالح علیه السلام 🕋 ۵. کدام پیامبر بزرگترین کشتی دنیا راساخت؟ 👈 حضرت نوح علیه السلام 🇮🇷 @amoomolla
🧐 چیستان و معمای مذهبی 🤔 معجزات پیامبران 🕋 ۶. دو پیامبر ، که از زیر پایشان ، آب بیرون آمد ؟ 👈 حضرت اسماعیل و حضرت ایوب 🕋 ۷. دو پیامبر ، که مردگان را ، زنده می کردند ، کورها را شفا می دادند و روی آب راه می رفتند ؟! 👈 حضرت عیسی و حضرت یسع 🇮🇷 @amoomolla
🧐 چیستان و معمای مذهبی 🤔 معجزات پیامبران 🕋 ۹. پیامبری که در شکم ماهی خوابید ؟! 👈 حضرت یونس علیه السلام 🕋 ۱۰. پیامبری که بدون پدر و مادر به دنیا آمد ؟ 👈 حضرت آدم 🕋 ۱۱. پیامبری که بدون پدر به دنیا آمد ؟ 👈 حضرت عیسی علیه السلام 🕋 ۱۲. پیامبری که چوبش اژدها می شد ؟! 👈 حضرت موسی علیه السلام 🕋 ۱۳. پیامبری که دریا را شکافت ؟! 👈 حضرت موسی علیه السلام 🇮🇷 @amoomolla
🌷 به هر کدام از فرزندان خود ، 🌷 مسئولیت های متناسب با سن او بدهید 🌷 مسئولیت دادن به کودکان ، 🌷 اعتماد به نفس آنها را افزایش می دهد . 🌷 هــرگاه ، مسئولیت خود را ، انجام دهد 🌷 هم رضایت خاطر پیدا می کند 🌷 و هم احساس می کند 🌷 که در خــانواده خود ، فرد مهمی است . 🇮🇷 @amoomolla
⛳️ در مسئولیت دادن به فرزندان ، ⛳️ نگران کمی سن آنها نباشید . ⛳️ مثلا از کودک ۳ یا ۴ ساله خـود ، ⛳️ بخواهید جعبه دستمال کاغذی را ، ⛳️ روی میز ناهارخوری بگذارد ⛳️ و یا از کودک ۷ ساله خود بخواهید ⛳️ لباس ها را پس از خشک شدن تا کند ⛳️ و در قفسه های مـــربوط به خود قرار دهد . ⛳️ سفره را پهن کند یا بردارد و... 🇮🇷 @amoomolla
🛸 در دعوای بچه ها ، دخالت نکنید . 🛸 بگذارید خودشان ، مشکلات خود را حل کنند 🛸 فقط آنها را تشویق کنید 🛸 که با دوستان خود ، مهربان باشند . 🛸 به آنها یاد بدهید که ببخشند . 🛸 به آنها بفهمانید که دعوایشان ، بازی است . 🛸 و نباید آن را جدی بگیرند . 🇮🇷 @amoomolla
🌼 با هر کدام از شاگردان یا فرزندانت ، 🌼 طوری رفتار کن 🌼 جوری به یادش باش و باهاش حرف بزن 🌼 به قدری محبت و مهربانی کن . 🌼 تا او حس کند 🌼 که او را بیشتر از همه دوست داری 🌼 و انگار او تنها شاگرد و فرزند توست . 🌼 بگذارید حس کند ، 🌼 که تمام ذکر و فکر شما ، نزد اوست . 🇮🇷 @amoomolla
محتوای تربیت کودک
📚 داستان پسری به نام شیعه 📚 قسمت ۲۹ 🌹 گفت : حرفت را قبول دارم 🌹 ولی بازم قانع نش
📚 داستان پسری به نام شیعه 📚 قسمت ۳۰ 🇮🇷 گفتم : کجا رفت مگه ؟ 🌹 گفت : سفارت آلمان ... 🌹 در موردش هم پرس و جو کردم 🌹 یارو آلمانی و یهودی بود . 🌹 همینجوری لباس عربی پوشیده بود 🚥 من دستم را ، 🚥 به محاسن تازه روئیده خودم کشیدم 🚥 و به فکر فرو رفتم . 🚥 بعد از کمی مکث گفتم : 🇮🇷 آقا رحیم جان ! بی زحمت با محمد برو 🇮🇷 و در مورد حادثه برائت از مشرکین ، 🇮🇷 تحقیق کنید . 🇮🇷 شاید آن حادثه هم ، 🇮🇷 به همین یارو آلمانیه ، ربط داشته باشد 🇮🇷 ولی آقا علی ( محافظ دیگه ) را نبرید 🇮🇷 می خواهم کنارم بماند . 🚥 چند روز گذشت . 🚥 ولی خبری از رحیم و محمد نشد 🚥 موسم حج هم تمام شد 🚥 حجاج آماده برگشتن به ایران شدند 🚥 و من همچنان منتظر رحیم و محمد بودم 🚥 به سفارت ایران هم اطلاع دادم 🚥 ولی بی فایده بود . 🚥 چند روز بعد ، دو نفر پیش من آمدند 🚥 و به من خبر دادند که رحیم پیدا شده 🚥 با آنها ، حرکت کردم . 🚥 مرا به یک زباله دانی بردند 🚥 خیلی وحشتناک بود 🚥 وای خدای من ! 🚥 جسد بی سر رحیم ، در زباله دانی بود . 🚥 حالت تهوع پیدا کردم 🚥 گریه و زاری کردم 🚥 خودم را می زدم و ملامت می کردم 🚥 نگران محمد شدم 🚥 به سفارت ایران خبر دادم 🚥 با اولین پرواز ، 🚥 جنازه رحیم را ، به ایران بردند 🚥 هر روز برای من ، به سختی می گذشت 🚥 منتظر خبر بدی از محمد بودم 🚥 خدا خدا می کردم 🚥 که اتفاقی برایش نیفتاده باشد 🚥 چند روز بعد ، 🚥 یک آقایی با لباس عربی ، پیش من آمد 🚥 می گفت که از محمد خبر دارد 🚥 دوباره ترس ، وجودم را گرفت . 🚥 تنها دنبالش رفتم 🚥 یادم رفت به علی بگویم که من رفتم 🚥 همه راه به این فکر می کردم 🚥 که حتما اتفاق بدی برایش افتاده 🚥 که نتوانست خودش بیاید 🚥 هر لحظه منتظر بودم 🚥 که باز هم جسد محمد را نشانم بدهد 🚥 به یک کوچه بن بست رسیدیم 🚥 ناگهان چاقویش را درآورد 🚥 من شوکه شدم و گفتم : 🇮🇷 چکار می خواهی بکنی ؟! 🚥 او هم به عربی گفت : 🔥 می خواهم تو را بکشم . 🚥 ناگهان به طرفم حمله ور شد 🚥 من هم از ترس ، عقب عقب می رفتم 🚥 تا اینکه به زمین افتادم ... 💥 ادامه دارد ... ✍ نویسنده : حامد طرفی 🇮🇷 @amoomolla
10.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قدرت طنز و خنده در کلاسداری و منبر 😂😁 استاد قرائتی 🇮🇷 @ghairat