به درخواست مربیان و معلمان عزیز ،
طرح درس نماز ، برای کلاسداری ،
انشالله به اشتراک میذاریم .
#طرح_درس
#شعر
🇮🇷 وقتی وضو میگیرم
🇮🇷 رو به قبله میشینم
🇮🇷 وقتی نماز میخونم
🇮🇷 انگار تو آسمونم
🇮🇷 حالا که خوندم نماز
🇮🇷 شدم مثل فرشته
🇮🇷 دوسم داره خدا جون
🇮🇷 تو قرآنش نوشته
🔮 @amoomolla
#نماز
#طرح_درس
#شعر
🕋 آی بچه های ریزه
🕋 آی گنده ، ریزه میزه
🕋 هر کی اهل نمازه
🕋 باهوش ، زرنگ و تیزه
🔮 @amoomolla
#نماز
#طرح_درس
#شعر
🕌 شیرینه آی شیرینه
🕌 نماز چه دلنشینه
🕌 نماز ستون دینه
🕌 معراج مومنینه
🔮 @amoomolla
#نماز
#طرح_درس
#شعر
🕋 آی بچه ها میدونم
🕋 اگه نماز نخونم
🕋 دیگه دوستم نداره
🕋 خدای مهربونم
🕋 اگه نماز نخونم
🕋 باید تنها بمونم
🕋 قهر می کنه با دلم
🕋 خدای آسمونم
🕋 اگه نماز نخونم
🕋 همنشین شیطونم
🕋 تو زندگی همیشه
🕋 در سختی و داغونم
🔮 @amoomolla
#نماز
#طرح_درس
#آیه
🕌 و استعینوا بالصبر و الصلاه
🕌 در مشکلات و سختی ها ،
🕌 از صبر و نماز کمک بگیرید .
🔮 @amoomolla
#نماز
#طرح_درس
#روایت #حدیث
🕋 برتری نماز اول وقت نسبت به آخر وقت ،
🕋 مانند برتری آخرت است نسبت به دنیا .
🕋 نمازگزار هنگام نماز ،
🕋 با پروردگار بلند مرتبه اش مناجات مى كند
🕋 پس بايد بداند چه مى گويد .
⛳️ إِنَّ فَضْلَ الْوَقْتِ الْأَوَّلِ عَلَى الْآخِرِ ،
⛳️ كَفَضْلِ الْآخِرَةِ عَلَى الدُّنْيَا .
✍ امام صادق عليه السلام
🔮 @amoomolla
#نماز
#طرح_درس
#احکام
🇮🇷 شرایط نماز :
💫 طهارت ظاهری و باطنی ( وضو و غسل )
💫 لباس پاک ، مکان پاک ،
💫 رو به قبله بودن
🔮 @amoomolla
#نماز
#طرح_درس
#انگلیسی
🕌 نماز : پرِیر ، prayer
🕌 من عاشق نماز هستم
🕌 i love prayer
🕌 تلفظ : آی لاو پرِیر
🕌 نماز ، ستون دین است .
🕌 Prayer is the pillar of religion
🕌 تلفظ : پرِیِر ایز دِ پیلِر آف رِلِیجِن
🔮 @amoomolla
#نماز
#طرح_درس
#معما
👑 ۱. چه نمازیه که همنام یکی از سوره هاست ؟ عصر
👑 ۲. دعای نماز ؟! قنوت
👑 ۳. سوره ای که همیشه در نماز خونده میشه ؟! حمد
👑 ۴. محل نماز امام جماعت ؟! محراب
🔮 @amoomolla
#نماز
#طرح_درس
#داستان
🌷 حمید روی تخت بیمارستان بود .
🌷 ملافهی سفیدی سرش کشیده بود
🌷 و آرام آرام اشک میریخت .
🌷 دو روز بود که از عمل او میگذشت .
🌷 حمید ، حوصلهاش حسابی سر رفته بود .
🌷 او یک غصهی بزرگ دیگر هم داشت .
🌷 او فکر میکرد در اتاق بیمارستان ،
🌷 نمیتواند نماز بخواند .
🌷 دلش برای مسجد ، بچههای مسجد ،
🌷 امام جماعت ، و تکبیر گفتن در نماز جماعت ،
🌷 تنگ شده بود .
🌷 یکدفعه ، صدای در آمد .
🌷 ناگهان نگاه حمید ،
🌷 به آقای سبحانی ، روحانی مسجد ، افتاد .
🌷 او با دوستان حمید ،
🌷 به عیادتش آمده بودند .
🌷 آنها با حمید سلام و احوالپرسی کردند .
🌷 آقای سبحانی دست حمید را در دست گرفت
🌷 و برای شفایش دعا کرد
🌷 و بچهها نیز ، آمین گفتند .
🌷 آقای سبحانی گفت :
🕌 حمیدجان ! چیزی احتیاج نداری ؟
🌷 حمید گفت :
🐥 نه . فقط از این ناراحتم
🐥 که نمیتونم از روی تخت بلند بشم
🐥 و نماز بخونم .
🌷 آقای سبحانی گفت :
🕌 خب میتونی تیمّم بگیری
🕌 و نشسته نماز بخوانی
🕌 اگر نشسته هم نمی تونی
🕌 بازم اشکالی نداره ، خوابیده نماز بخون .
🌷 حمید گفت : مگه میشه ؟!
🌷 آقای سبحانی گفت :
🕌 خدا دوست دارد در هر حال ،
🕌 بندگانش با او گفتوگو کنند
🕌 و صدای آنها را بشنود ؛
🕌 مخصوصاً در تنهایی های بیمارستان ،
🕌 خداوند به تو توجه بیشتری دارد .
🌷 حمید خوشحال شد .
🌷 آقای سبحانی و دوستان حمید نیز ،
🌷 نیم ساعتی کنار حمید نشستند .
🌷 آقای سبحانی به ساعت نگاه کرد و گفت :
🕌 خُب حمیدجان ، وقت ملاقات تموم شد
🕌 انشاءالله زود خوب بشی
🕌 و دوباره به مسجد بیای .
🕌 فقط قول بده اگر ما هم مریض شدیم
🕌 تو هم به عیادت ما بیا
🕌 و برامون کمپوت بیار . قول میدی ؟
🌷 حمید گفت :
🐥 چشم حاج آقا ، حتماً میام
🌷 حاج آقا خندید و گفت :
🕌 نگو چشم میام .
🕌 بگو خدا نکنه که مریض بشید .
🌷 حاج آقا و حمید و بچه ها ، خندیدند .
🔮 @amoomolla
#نماز
#طرح_درس
#داستان
🌸 پدربزرگ به امیر قول داده بود
🌸 که اگر به مسجد برود و قرآن بخواند
🌸 به او هدیه ای خواهد داد .
🌸 بنابراین ؛
🌸 امیر هر روز به همراه پدرش ،
🌸 به مسجد می رفت در صف نماز می ایستاد
🌸 و با جماعت ، نماز می خواند .
🌸 هنگامی که آقای روحانی صحبت می کرد
🌸 مودبانه به حرف های ایشان گوش می داد
🌸 روزها گذشت
🌸 و امیر از مسجد ، خیلی خوشش آمد
🌸 و به کلی قول پدربزرگش را ، فراموش کرد
🌸 و فقط به خاطر خدا و مسجد و نماز جماعت
🌸 به مسجد می رفت .
🌸 یک روز پدربزرگ ، به خانه امیر آمد .
🌸 و با هم به مسجد رفتند .
🌸 پدربزرگ ، بدون اینکه امیر بفهمد
🌸 هدیه ای برای او آورد .
🌸 و به امام جماعت داد تا از دست او ،
🌸 به امیر هدیه دهد .
🌸 حاج آقا نیز جلوی مردم ،
🌸 به امیر هدیه داد
🌸 و امیر خیلی خوشحال شد
🌸 سپس از پدر بزرگ و حاج آقا تشکر کرد .
🔮 @amoomolla
#نماز