eitaa logo
محتوای تربیت کودک
10.2هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
3.3هزار ویدیو
92 فایل
معرفی کانالهای جذاب : فیلم و کارتون @kartoon_film فیلم سینمایی و سریال @film_sinamaee چیستان و معما @moaama_chistan داستان و رمان @dastan_o_roman شعر و سرود @sorood_sher مسئول تبادل و تبلیغ @dezfoool شرایط تبلیغ @tabligh_amoo گزارش فعالیت @amoomolla_news
مشاهده در ایتا
دانلود
محتوای تربیت کودک
🌷 معما و چیستان مذهبی 🌷 🕋 ۱. امام دوم شیعیان ؟! 🕋 ۲. پدر امام حسن مجتبی علیه السلام ؟! 🕋 ۳. ما
✍ پاسخ معماها : 🕋 ۱. امام دوم شیعیان ؟! 👈 امام حسن مجتبی علیه السلام 🕋 ۲. پدر امام حسن مجتبی علیه السلام ؟! 👈 امام علی علیه السلام 🕋 ۳. مادر امام حسن مجتبی علیه السلام ؟! 👈 حضرت زهرا علیهاالسلام 🕋 ۴. روز و ماه ولادت امام حسن مجتبی ؟! 👈 ۱۵ رمضان 🕋 ۵. روز و ماه شهادت امام حسن مجتبی ؟! 👈 ۲۸ صفر
محتوای تربیت کودک
🌷 معما و چیستان مذهبی 🌷 💠 مدت نبوت پیامبر اکرم  ؟! 💠 روز و ماه شهادت پیامبر اکرم ؟! 💠 محل دفن
✍ پاسخ معماها : 💠 مدت نبوت پیامبر اکرم  ؟! 👈 ۲۳ سال 💠 روز و ماه شهادت پیامبر اکرم ؟! 👈 ۲۸ صفر 💠 محل دفن پیامبر اکرم ؟! 👈 مدینه
🌷 معما و چیستان مذهبی 🤔 🌷 🔰 ۱. سال به دنیا آمدن امام حسن مجتبی ؟! 🔰 ۲. سال به امامت رسیدن امام حسن مجتبی ؟ 🔰 ۳. سال شهادت امام حسن مجتبی ؟! 🔰 ۴. مدت امامت امام حسن مجتبی ؟! 🔰 ۵. طول عمر امام حسن مجتبی ؟! 💥 بچه آخوندای آینده ، بسم الله 💥 🔮 @amoomolla
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☀️ داستان دختر شگفت انگیز ☀️ ☀️☀️☀️ قسمت چهارم ☀️☀️☀️ 🌸 جعفر و زهرا تصمیم گرفتند 🌸 تا بچه را تحویل پلیس دهند . 🌸 منتظر شدند تا صبح شود . 🌸 همراه با بچه ، سحری خوردند 🌸 نماز صبح و دعای عهد خواندند 🌸 سپس جعفر ، قرآن می خواند 🌸 و زهرا و بچه ، گوش می کردند . 🌸 تا صبح شد . 🌸 جعفر ، تشت و بچه را برداشت 🌸 زهرا در حال پوشیدن چادرش ، گفت : 🇮🇷 وایسا عزیزم منم میام 🌸 جعفر گفت : 🌹 خانمی شما خسته ای 🌹 همه‌ی شب رو نخوابیدی 🌹 شما بمون استراحت کن من می برمش 🌸 زهرا گفت : 🇮🇷 عزیزم ! 🇮🇷 من خوبم 🇮🇷 دوست دارم باهات بیام 🌸 هر دو به طرف کلانتری حرکت کردند . 🌸 در طول مسیر ، بچه در بغل زهرا بود . 🌸 زهرا دوست نداشت بچه را تحویل دهد 🌸 اما به فکر مادر بچه بود 🌸 که حتما نگران بچه اش شده . 🌸 بچه را به پلیس تحویل دادند . 🌸 و از کلانتری ، بیرون آمدند . 🌸 اشک ، آرام آرام ، 🌸 از چشمان جعفر و زهرا ، پایین می آمد . 🌸 کنار پارک ایستادند و روی نیمکت نشستند . 🌸 زهرا ، شعری را آرام با خود زمزمه می کرد : 🇮🇷 بچه ، یکی یه دونه ، عزیزِ هر دومونه 🇮🇷 بچه ، چراغ خونه ، ماهه تو آسمونه 🇮🇷 بچه ، مثلِ یه غنچه ، گلِ زیبای باغچه 🇮🇷 بچه ، شادیِ کوچه ، خنده‌ی لبهامونه 🇮🇷 بچه ، امیدِ مادر ، هم بازیِ برادر 🇮🇷 همدم و یارِ خواهر ، عصای مردِ خونه 🌸 زهرا ، وسطای شعر خواندنش ، 🌸 دیگر نتوانست تحمل کند . 🌸 چادر را جلوی صورتش گذاشت . 🌸 و شروع به گریه کرد . 🌸 جعفر ، دیگر نتوانست جلوی خود را بگیرد 🌸 خودش نیز به گریه افتاد 🌸 و دوباره از خداوند ، درخواست بچه کرد 🌸 پس از اینکه آرام شدند ، 🌸 به خانه برگشتند 🌸 در را باز کردند 🌸 ناگهان صدای گریه بچه ای را شنیدند ☀️ ادامه دارد ... ☀️ ✍ نویسنده : حامد طرفی 📚 @dastan_o_roman 🔮 @amoomolla
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
47.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 فیلم سینمایی تنهاترین سردار 🇮🇷 در مورد امام حسن مجتبی 🇮🇷 قسمت دوم 🔮 @amoomolla
20.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 کارتون زیبای قصه های آسمانی 🇮🇷 این قسمت : ارزش معلم 🔮 @amoomolla
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 شعر غمگین اتل متل یه مادر 🇮🇷 در وصف همسر شهید 🇮🇷 با صدای 🔮 @amoomolla