eitaa logo
محتوای تربیت کودک
10.3هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
3.3هزار ویدیو
92 فایل
معرفی کانالهای جذاب : فیلم و کارتون @kartoon_film فیلم سینمایی و سریال @film_sinamaee چیستان و معما @moaama_chistan داستان و رمان @dastan_o_roman شعر و سرود @sorood_sher مسئول تبادل و تبلیغ @dezfoool شرایط تبلیغ @tabligh_amoo گزارش فعالیت @amoomolla_news
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 داستان دختر پوشیه پوش 🌹 🌹🌹 قسمت ۲۲ 🌹🌹 🔥 زنگنه گفت : 🔥 من فقط می تونم 🔥 اسم چندتا واسطه دیگه ، 🔥 و خرده فروش ها رو بهت بدم . 🔥 چون بالادستی هام رو نمی شناسم . 🔥 و خودم هم از همینا می گیرم . 🍎 سمیه ، چندتا نام گرفت و گفت : 🌷 وای به حالت اگه دروغ گفته باشی . 🍎 سپس با دستش ، 🍎 ضربه ای به رگ گردن زنگنه زد . 🍎 و او را بیهوش کرد . 🍎 چندتا از دانشجویان ، 🍎 در حال گذشتن از همان کوچه ای بودند ، 🍎 که ماشین زنگنه در آن پارک بود . 🍎 که ناگهان متوجه شدند ، 🍎 زنگنه با طناب به ماشینش بسته شده است . 🍎 زنگنه ، روی کابوت ماشینش ، بیهوش بود 🍎 و یک طناب ، روی دست راستش بسته شده 🍎 و طناب دوم را ، به دست چپش بستند . 🍎 و سر هر دو طناب را ، 🍎 از شیشه ماشین به درون ماشین بردند 🍎 و به همدیگر گره زدند . 🍎 دانشجویان ، از دیدن زنگنه ، 🍎 آن هم دست بسته روی ماشینش ، 🍎 خیلی تعجب کردند . 🍎 یک کاغذ بزرگ نیز ، روی سینه زنگنه بود ؛ 🍎 که روی آن نوشته بودند : 🔥 من مواد فروش و نامرد هستم . 🍎 دانشجویان ، از زنگنه عکس گرفتند . 🍎 و به سرعت ، 🍎 آنها را در فضای مجازی پخش کردند . 🍎 آبروی زنگنه در دانشگاه رفت . 🍎 و به شدت در فکر انتقام بر آمد . 🍎 سمیه ، به دانشگاه برگشت . 🍎 وضو گرفت و به نمازخانه رفت . 🍎 مشغول خواندن نماز ظهر شد . 🍎 بعد از نماز ، به فکر فرو رفت . 🍎 دنبال نقشه و راهی بود 🍎 تا آن واسطه ها و خرده فروش هایی که ، 🍎 زنگنه ، نامشان را برده بود را ، 🍎 به چنگ آورده و تنبیه کند . 🍎 از همان روز ، شروع به تحقیق کردن نمود . 🍎 یکی از کسانی که ، 🍎 نامش به عنوان دلال مواد ، 🍎 به سمیه داده شد ، داریوش بود . 🍎 سمیه می خواست از داریوش شروع کند 🍎 اما تصمیم گرفت 🍎 با انداختن ترس بر دل او ، از او انتقام بگیرد . 🍎 به خاطر همین ؛ 🍎 تصمیم گرفت تا از نیما شروع کند . 🍎 چندتا از دختران دانشگاه در آخر نمازخانه 🍎 کنار هم نشسته بودند 🍎 پچ پچ می کردند 🍎 و به عکسهای زنگنه نگاه می کردند . 🍎 سمیه به طرف آنها رفت 🍎 بعد از سلام و احوالپرسی ؛ از آنها پرسید : 🌷 دخترا ! چکار دارید می کنید ؟ 🍎 دختران نیز عکسها را ؛ به سمیه نشان دادند . 🍎 سمیه بعد از دیدن عکسهای زنگنه ، 🍎 در فضای مجازی و گروه های دانشگاه ، 🍎 از یک چیزی تعجب کرد . 🍎 و آن اینکه ، او فقط زنگنه را بیهوش کرد 🍎 نه طنابی در کار بود نه برگه یادداشتی . 🍎 سمیه بعد از آن تا مدتها ؛ به این فکر می کرد 🍎 که بستن زنگنه با طناب و گذاشتن یادداشت ، 🍎 کار چه کسی می تواند باشد ؟ 🌹 ادامه دارد ... 🌹 ✍ نویسنده : حامد طرفی 🔮 @amoomolla
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
45.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 سریال شب های برره 😂 کمدی ، طنز ، تخیلی 📼 قسمت ۱۴ : بوا 🎥 @kartoon_film 👨🏻‍🏫 @amoomolla
13.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 پویانمایی زیبای قهرمانان مدرسه 📼 این قسمت : چوب و جوجه 🎥 @kartoon_film 🇮🇷 @amoomolla
با سلام خدمت همراهان عزیزم و خوش آمد می گوئیم خدمت دوستان تازه وارد
🌹🌹 آموزش انگلیسی مذهبی 🌹🌹 🌹 سوره عصر ، آیه ۳ ، قسمت ۳ 🌹 🌸 وَ تـَواصَوا بِالحق 🌸 🔮 and enjoin on each other truth 🌸 تلفظ 👈 اَند اِنجُـین آن ایـچ آدِرتروث 🌸 ترجمه فارسی : 🌷 و همدیگر را به راستی و درستی سفارش کردند . @amoomolla 🇮🇷
43.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خلاصه فعالیت های عموملا در دو ماه اخیر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 داستان دختر پوشیه پوش 🌹 🌹🌹 قسمت ۲۳ 🌹🌹 🍎 سمیه بعد از نماز صبح ، 🍎 به طرف خانه نیما رفت . 🍎 و سر کوچه آنها ایستاد . 🍎 و منتظر بیرون آمدنش شد . 🍎 نیما بیرون آمد و به طرف دانشگاه رفت . 🍎 به کوچه روبروی دانشگاه که رسید 🍎 سمیه نزدیک او شد و از پشت او گفت : 🌷 آقا نیما ؟! 🍎 نیما ، رویش را برگرداند و گفت : بله 🍎 نیما ، سمیه را که دید ، ترسید . 🍎 و یاد حرف های قلیان سراها افتاد 🍎 که می گفتند یک دختر پوشیه پوش ؛ 🍎 دنبال مواد فروش ها افتاد . 🍎 و با ترس و وحشت گفت : 🔥 شما کی هستید ؟ 🍎 سمیه گفت : 🌷 چرا مواد می فروشی ؟ 🌷 چرا جوونای مردم رو معتاد می کنی ؟ 🌷 چرا زندگی مردم رو تباه می کنی ؟ 🍎 نیما ، کوله پشتی خود را زمین گذاشت 🍎 و آستینش را بالا زد . 🍎 و آماده مبارزه با سمیه شد ... 🍎 یک ساعت بعد ؛ 🍎 چندتا از دانشجویان ، 🍎 که در حال گذر از کوچه بودند ؛ 🍎 متوجه نیما شدند 🍎 که بیهوش ، کنار دکه فلافل فروشی افتاده 🍎 و دستانش بسته شده 🍎 و کاغذی روی سینه اش که نوشته : 🔥 من مواد فروشم 🔥 🍎 تک تک مواد فروشان ، 🍎 به دست سمیه تنبیه شدند ‌. 🍎 و آبروی همه آنها در دانشگاه رفت . 🍎 هر کدام را در جایی ادب کرد . 👈 یکی را در کلاس خالی گیر آورد و کتک زد 👈 یکی را در سرویس بهداشتی 👈 یکی را در کتابخانه 👈 یکی را در کارگاه علوم و... 🍎 سمیه موفق شد ؛ 🍎 ترس و وحشت زیادی در دانشگاه ، 🍎 بین مواد فروشان و فاسدان بیاندازد . 🍎 دیگر کسی جرات نمی کرد ، 🍎 تا آزادانه مواد بفروشد . 🍎 هر روز ، یکی از مواد فروشان رسوا می شد . 🍎 و علاوه بر تنبیه ، 🍎 اطلاعات جدیدی از آنان کسب می کرد . 🍎 سمیه ، همچنین فهمید ، 🍎 که پای دوتا از اساتید ، 🍎 و یکی از مسئولین دانشگاه ، 🍎 در این ماجرا هست . 🍎 اما هنوز نام آنها را نمی داند ‌. 🍎 رئیس مواد فروشان ، 🍎 شخصی به نام کامبیز بود . 🍎 که به شدت از این اتفاقات عصبانی بود . 🍎 و چند نفر را مامور کرد ، 🍎 تا دختر پوشیه پوش را پیدا کنند . 🍎 و به بدترین حالت ، مجازاتش نمایند . 🍎 و دستور داد که همه مواد فروشان ، 🍎 تا اطلاع ثانوی ، کارشان را تعطیل کنند ؛ 🍎 و به جای مواد فروشی ، 👈 به دنبال آن دختر مزاحم بگردند . 🌹 ادامه دارد ... 🌹 ✍ نویسنده : حامد طرفی 🔮 @amoomolla
🌹 شعر مداحی فاطمیه 🌹 🌸 سبک : مهدی بیا 🌸 یا فاطمه ، یا فاطمه ( ۴ ) 🌸 🌷 دلها همه ، پر واهمه 🌷 در شور و شین ، پر از غمه 🌷 در شبهایِ ، فاطمیه 🌷 هر چی گریه ، کنیم کمه 🌷 خسته و غمگین این شبا 🌷 دلِ پر از ، اندوهمه 🌷 سینه سنگین ، بُغض در گلو 🌷 چشمام گریون ، خیس و نمه 🌷 این دخترِ ، پیامبره 🌷 از شیعیان ، دل می بره 🌷 بهره امی‍‌رالمومنین 🌷 همدم ، همراز و همسره 🌷 حسن و حسین پسره 🌷 بهشتیِ این مادره 🌷 زینبِ شیرزن دخترش 🌷 هم دختره آن حیدره 🌸 یا فاطمه ، یا فاطمه ( ۴ ) 🌸 🌹 شاعر : حامد طرفی 🔮 @amoomolla
🌸 بر تو باد به خواندن قرآن ؛ 🌸 و عمل کردن به آنچه در آن است ؛ 🌸 و اینکه ؛ 🌸 به مقررات و دستورات حلال و حرام آن ؛ 🌸 و امر و نهی آن ؛ پایبند باشی . 🌸 خواندن قرآن را در شب و روز ؛ 🌸 و هنگام تهجّد بر خود لازم بدان ؛ 🌸 چرا که قرآن عهدنامه‏ای است 🌸 از سوی خداوند تبارک و تعالی به خلق خود ، 🌸 پس واجب است بر هر مسلمانی ؛ 🌸 که در هر روز ؛ به عهدنامه بنگرد و بخواند . 🔮 @amoomolla