eitaa logo
محتوای تربیت کودک
10.3هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
3.3هزار ویدیو
92 فایل
معرفی کانالهای جذاب : فیلم و کارتون @kartoon_film فیلم سینمایی و سریال @film_sinamaee چیستان و معما @moaama_chistan داستان و رمان @dastan_o_roman شعر و سرود @sorood_sher مسئول تبادل و تبلیغ @dezfoool شرایط تبلیغ @tabligh_amoo گزارش فعالیت @amoomolla_news
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 شعر مداحی فاطمیه 🌹 🌸 سبک : مهدی بیا 🌸 یا فاطمه ، یا فاطمه ( ۴ ) 🌸 🌷 دلها همه ، پر واهمه 🌷 در شور و شین ، پر از غمه 🌷 در شبهایِ ، فاطمیه 🌷 هر چی گریه ، کنیم کمه 🌷 خسته و غمگین این شبا 🌷 دلِ پر از ، اندوهمه 🌷 سینه سنگین ، بُغض در گلو 🌷 چشمام گریون ، خیس و نمه 🌷 این دخترِ ، پیامبره 🌷 از شیعیان ، دل می بره 🌷 بهره امی‍‌رالمومنین 🌷 همدم ، همراز و همسره 🌷 حسن و حسین پسره 🌷 بهشتیِ این مادره 🌷 زینبِ شیرزن دخترش 🌷 هم دختره آن حیدره 🌸 یا فاطمه ، یا فاطمه ( ۴ ) 🌸 🌹 شاعر : حامد طرفی 🔮 @amoomolla
🌸 بر تو باد به خواندن قرآن ؛ 🌸 و عمل کردن به آنچه در آن است ؛ 🌸 و اینکه ؛ 🌸 به مقررات و دستورات حلال و حرام آن ؛ 🌸 و امر و نهی آن ؛ پایبند باشی . 🌸 خواندن قرآن را در شب و روز ؛ 🌸 و هنگام تهجّد بر خود لازم بدان ؛ 🌸 چرا که قرآن عهدنامه‏ای است 🌸 از سوی خداوند تبارک و تعالی به خلق خود ، 🌸 پس واجب است بر هر مسلمانی ؛ 🌸 که در هر روز ؛ به عهدنامه بنگرد و بخواند . 🔮 @amoomolla
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
48.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 کارتون زیبای آریو پهلوان کوچک 🇮🇷 قسمت پنجم 🔮 @amoomolla بچه های گلم ! این کانال مفید رو به دوستانتون معرفی کنید
به درخواست همراهان و خیرین عزیز گروه واتساپی که عموملا در آن فعالیت می کنند خدمت شما معرفی می شود . فقط خواهشا بچه های عزیز ؛ عضو نشوند . https://chat.whatsapp.com/Kz8MoBi0aM4DbxdB5Tgnyw گروه جهادی شهیون
21.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 کارتون زیبا و به یاد ماندنی 🇮🇷 خداوند لک لک ها را دوست دارد 🇮🇷 قسمت ۱۰ 🔮 @amoomolla 👈 لطفا تبلیغ کننده کانال باشید .
8.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍉 کلیپ آهنگ شب یلدا 🍉 پیشاپیش یلداتون مهدوی 🔮 @amoomolla
ایستگاه صلواتی ایام فاطمیه
شب یلدا و عموملا در کنار مردم روستا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 داستان دختر پوشیه پوش 🌹 🌹🌹 قسمت ۲۴ 🌹🌹 🍎 بعد از نماز صبح ، 🍎 سمیه با خود فکر می کرد . 🍎 که فقط داریوش مانده بود . 🍎 که هم باید تنبیه شود ، 🍎 و هم اطلاعا‌تی در مورد نام اساتید ، 🍎 و مسئولینی که در این فساد ، دست داشتند ، 🍎 از او بگیرد . 🍎 سمیه به دانشگاه رفت . 🍎 و داریوش را زیر نظر گرفت . 🍎 داریوش ، بعد از اتمام کلاسش ، 🍎 در حال صحبت کردن با دوستانش ، 🍎 از کلاس خارج شد . 🍎 کنار درب دانشگاه ، از دوستانش جدا شد . 🍎 سمیه نیز به دنبال داریوش رفت . 🍎 و در یکی از کوچه های خلوت ، 🍎 پوشیه خود را زد و سرعتش را بیشتر کرد ؛ 🍎 و جلوی داریوش ایستاد و گفت : 🌷 آقا داریوش ؟! 🍎 داریوش ، از دیدن دختر پوشیه پوش ، 🍎 شوکه شد و جا خورد . 🍎 و با ترس و وحشت به سمیه گفت : 🔥 بله داریوشم ، چی می خوای ؟ 🍎 سمیه گفت : 🌷 هم می خوام اَدَبت کنم 🌷 تا دیگه جوونای مردم و بدبخت نکنی 🌷 و هم ازت اسم می خوام 🌷 نام چندتا مواد فروش بهم بده 🌷 اسم اونی که ازش مواد می گیری 🌷 اسم بالادستاتو می خوام . 🍎 داریوش کمی مکث کرد ، 🍎 سپس لبخندی زد و گفت : 🔥 بدجور تو تله افتادی دختر پوشیه پوش 🍎 سمیه به پشت سرش نگاه کرد . 🍎 سه نفر به طرفش آمدند . 🍎 سه نفر دیگر نیز از پشت داریوش آمدند . 🍎 و چهار نفر دیگر نیز ، 🍎 از بالای پشت بام خانه ها به پایین پریدند . 🍎 سمیه تا به خودش آمد 🍎 ناگهان خود را ، بین یازده نفر محاصره دید . 🍎 بعضی از آنها ، موادفروشانی بودند 🍎 که قبلا توسط سمیه ، 🍎 کتک خورده و رسوا شده بودند . 🍎 اما سمیه بدون اینکه بترسد 🍎 چرخی زد 🍎 و نگاهی به موادفروشان و اطرافش انداخت . 🌹 ادامه دارد ... 🌹 ✍ نویسنده : حامد طرفی 🔮 @amoomolla