eitaa logo
کودک و نوجوان
646 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1هزار ویدیو
175 فایل
💟 ویژه :‌ ❣کودکان❣نوجوانان❣والدین❣معلّمان❣مربیان❣مبلّغان ❣ایتا کودک ونوجوان 🆔 eitaa.com/amoopakdel ایتا قیچی سخنگو✂(کاغذوبرش و کاردستی و اوریگامی) 🆔eitaa.com/kardasti313 ارتباط باادمین: @pakdel1
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿 🌸میلاد پیامبراکرم( ص)مبارک باد (ص) کودک ونوجوان 🆔eitaa.com/amoopakdel
🦋 نکته تربیتی 🦋 مشقهایش را نمی نویسد! اتاقش را مرتب نمی کند! به زحمت از خواب بیدار می شود! کارهای شخصی اش را انجام نمیدهد! برای همه کارهایش به ما وابسته است! و .... اینها مشکلاتی ست که امروزه اکثرا والدین با آن درگیر هستند. مشکلاتی که نوعی لجبازی و ابراز خشم به والدین کنترل گر است. مهمترین علت این نوع مشکلات، کنترل بیش از حد والدین است؛ نوعی وابستگی که والدین به کودک خود دارند که در طول رشد کودک سبب ساز مشکلات عدیده ای می شود. اما راه حل چیست؟ شاید باورش سخت باشد اما تنها یک راه برای حل این مشکلات وجود دارد : رها کردن کودک یا نوجوان به حال خود، نسخه ای معجزه آسا که در صورت انجام درست آن در کوتاه ترین زمان کودک یا نوجوان شما متوجه مسئولیت های متناسب با رشد خود خواهد شد و انجام کارهایش را به عهده خواهد گرفت. کافیست از امر و نهی کردن کودک در مورد کارهای شخصی اش دوری کنید و نگران عدم انجام آنها نباشید. این راه حل مستلزم صبوری شما است و انجام درست آن در طی یک الی دو هفته شما را متعجب خواهد کرد .. 💕 💜💕 کودک ونوجوان 🆔eitaa.com/amoopakdel
🌸🌺🌸🌺 √لطیفه...😍🤓 😄😁 👨🏻 ‏به گفتم: اینکه ها فقط شبها میان، نشون دهنده روحیه اوناست 🦟🦟🦟 یکی زد رو و گفت: یه قطره ارزش نداره که میزنی بعد، پاشید تو ...☹️ 😅😅😂😂 ـ🔅🔅🔅 🌷🌹🌷🌹🌷🌹🌹 🔰 شرعی 🔹 از است و خوردن آن، می باشد. 🔹 انسان و هر كه جهنده دارد (يعنى اگر رگ آن را ببرند خون از آن به سرعت جارى میشود) است. 🐴🐔🐄 👈 ولى حيواناتى كه خون ندارند، است. مانند ، ، و..🐍🐟🦟 🔹اگر كسى ‏اى را كه روی بدنش نشسته، بكشد در چند حالت پاک است:👇 1️⃣ نداند كه از بيرون آمده، از خودش مكيده شده يا خود است. 2️⃣ می داند خودش هست ولى جزء بدن حساب شود. ❗اما اگر را درحال مکیدن ، بکشد و می داند هنوز جزءِ بدن نشده، است! کودک ونوجوان 🆔eitaa.com/amoopakdel
حکیم بزرگ ژاپنی روی شن ها نشسته و در حال مراقبه بود. مردی به او نزدیک شد و گفت: مرا به شاگردی بپذیر! حکیم با انگشت خطی راست بر روی شن کشید و گفت: کوتاهش کن! مرد با کف دست نصف خط را پاک کرد. حکیم گفت: برو یک سال بعد بیا! یک سال بعد باز حکیم خطی کشید و گفت: کوتاهش کن! مرد این بار نصف خط را با کف دست و آرنج پوشاند. حکیم نپذیرفت و گفت: برو یک سال بعد بیا! سال بعد باز حکیم خطی روی شن کشید و از مرد خواست آن را کوتاه کند. مرد این بار گفت: نمی دانم! و از حکیم خواهش کرد تا پاسخ را بگوید. حکیم، خطی بلند کنار آن خط کشید و گفت: حالا کوتاه شد! این حکایت، یکی از رموز فرهنگ ژاپنی ها را در مسیر پیشرفت نشان می دهد: نیازی به دشمنی و درگیری با دیگران نیست. با رشد و پیشرفت تو، دیگران خود به خود شکست می خورند. به دیگران کاری نداشته باش؛ کار خودت را درست انجام بده. با کوتاه کردن دیگران ما بلند نمی شویم و برعکس؛ بازتاب رفتار ما باعث کوتاهی مان می شود... کودک ونوجوان 🆔eitaa.com/amoopakdel
💠 حدیث روز 💠 💎 راه مقابله با نفوذ دشمن در قلب و دل فرزندان 🔻امام صادق علیه‌السلام: بَادِرُوا أَوْلاَدَكُمْ بِالْحَدِيثِ قَبْلَ أَنْ يَسْبِقَكُمْ إِلَيْهِمُ اَلْمُرْجِئَةُ ✳️ در آموزش حدیث [گفتار و سخنان رسول خدا و ائمه علیهم‌السلام] به فرزندانتان شتاب کنید پیش از آنکه منحرفان زودتر از شما به سراغ آنها بروند. 📚 کافی، ج 6، ص 47 ‌ ‌ کودک ونوجوان 🆔eitaa.com/amoopakdel
🌴شرط عجیب پیرزن برای اجاره خانه اش🌴 🌺سه تا دانشجو بودیم توی دانشگاهی در یکی از شهرهای کوچک قرار گذاشتیم همخونه بشیم. خونه های اجاره ای کم بودند و اغلب قیمتشون بالا . می خواستیم به دانشگاه نزدیک باشیم قیمتشم به بودجمون برسه.تا اینکه خونه ی پیر زنی را نشانمان دادند . نزدیک دانشگاه ،تمیزو از هر لحاظ عالی. فقط مونده بود اجاره بها!!! گفتند این پیرزن اول می خواد با شما صحبت کنه، رفتیم خونه اش و شرایطمون رو گفتیم پیرزن قبول کرد اجاره را طبق بودجمون بدیم که خیلی عالی بود . فقط یه شرط داشت که هممونو شوکه کرد اون گفت که هرشب باید یکی از شماها برای نماز منو به مسجد ببره در ضمن تا وقتی که اینجایید باید نمازاتون رو بخونید. واقعا عجب شرطی هممون مونده بودیم من پسری بودم که همیشه دوستامو که نماز می خوندن مسخره می کردم دوتا دوست دیگمم ندیده بودم نماز بخونن .اما شرایط خونه هم خیلی عالی بود. پس از کمی مشورت قبول کردیم. پیرزن گفت یه ترم اینجا باشین اگه شرطو اجرا کردین می تونین تا فارغ التحصیلی همینجا باشید. خلاصه وسایل خودمونو بردیم توی خونه ی پیرزن.شب اول قرار شد یکی از دوستام پیرزنو ببره تا مسجد که پهلوی خونه بود.پاشد رفت و پیرزنو همراهی کرد.نیم ساعت بعد اومد و گفت مجبور شدم برم مسجد نماز جماعت شرکت کنم. هممون خندیدیم. شب بعد من پیرزنو همراهی کردم با اینکه برام سخت بود رفتم صف آخر ایستادم و تا جایی که بلد بودم نماز جماعتو خوندم. برگشتنه پیرزن گفت شرط که یادتون نرفته من صبحا ندیدم برای نماز بیدار بشید. به دوستام گفتم از فردا ساعتمونو کوک کردیم صبح زود بیدار شدیم چراغو روشن کردیم و خوابیدیم. شب بعد از مسجد پیر زن یک قابلمه غذای خوشمزه که درست کرده بود برامون آورد. واقعا عالی بود بعد چند روز غذای عالی. کم کم هر سه شب یکیمون میرفتیم نماز جماعت برامون جالب بود. بعد یک ماه که صبح پامیشدیمو چراغو روشن می کردیم کم کم وسوسه شدم نماز صبح بخونم من که بیدار می شدم شروع کردم به نماز صبح خوندن. بعد چند روز دوتا دوست دیگه هم نماز صبح خودشونو می خوندند. واقعا لذت بخش بود .لذتی که تا حالا تجربه نکرده بودم. تا آخر ترم هر سه تا با پیر زن به مسجد میرفتیم نماز جماعت .خودمم باورم نمی شد. نماز خون شده بودم اصلا اون خونه حال و هوای خاصی داشت. هر سه تامون تغییر کرده بودیم. بعضی وقتا هم پیرزن از یکیمون خواهش می کرد یه سوره کوچک قرآن را بامعنی براش بخونیم. تازه با قرآن و معانی اون آشنا می شدم. چقدر عالی بود. بعد از چهار سال تازه فهمیدیم پیرزن تموم اون سوره ها را حفظ بوده پیرزن ساده ای در یک شهر کوچک فقط با عملش و رفتارش هممونو تغییر داده بود. 🌺خدای بزرگ چقدر سپاسگزارم که چنین فردی را سر راهم گذاشتی🌺 کودک ونوجوان 🆔eitaa.com/amoopakdel
🎲💚اختلاف رو پیدا کن💚🎲 این کاربرگ ها برای تقویت دقت و تمرکز، تقویت هوش بصری بچه ها عالیه👌 حتما باهاشون کار کنید. چند تا اختلاف در این دو عکس دیده می شود می تونی اونا رو پیدا کنی؟ 👆👆👆 💚 🎲💚 💚🎲💚 کودک ونوجوان 🆔eitaa.com/amoopakdel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نقاشی ماشین‌ها! خیلی راحت و خیلی دوست داشتنی! 🚗 کودک ونوجوان 🆔eitaa.com/amoopakdel
🦋 قصه متنی 🦋 🦀🐙هشت‌پا و بچه‌هایش🐙🦀 هشت‌پاخانم، هشت‌تا بچه داشت. کارش زیاد بود و خیلی خسته می‌شد. بچه‌ها هم کمکش نمی‌کردند. هر روز با دو پایش خانه را تمیز می‌کرد. با دو پایش غذا می‌پخت. با دو پایش ظرف می‌شست. با دو پایش خرید می‌کرد و عرق‌ریزان به خانه می‌آورد. تازه به خانه که می‌رسید، می‌دید که بچه‌ها خانه را زیر و رو کرده‌اند! به اولی می‌گفت: «بازی‌تان که تمام شد، صدف‌ها را مرتب کن!» اولی جواب می‌داد: «به من چه! به دومی بگو مرتب کند.» به سومی می‌گفت: «جلبک‌های کثیف را قاتی جلبک‌های تمیز نگذار!» سومی جواب می‌داد: «چرا به چهارمی نمی‌گویی؟» به پنجمی می‌گفت: «بعد از نقاشی، جوهرهایی که ریختی را جمع کن!» پنجمی جواب می‌داد: «حالا باشد بعداً. با ششمی جمع می‌کنیم.» به هفتمی می‌گفت: «هرچه می‌خوری، آشغالش را روی زمین نینداز!» هفتمی جواب می‌داد: «من که تنها نخوردم! هشتمی هم خورده. چرا او جمع نکند؟» هشت‌پاخانم خیلی بچه‌هایش را دوست داشت، ولی رفتار آن‌ها را دوست نداشت. بچه‌ها که به حرفش گوش نمی‌دادند، غصه می‌خورد و پیر می‌شد. آن وقت حوصله‌ی شادی نداشت. یک روز خانم‌خرچنگه، هشت‌پاخانم و بچه‌هایش را به جشن تولد بچه‌اش، چنگولی دعوت کرد. هشت‌پاخانم گفت: «ببخشید. ما نمی‌آییم.» ولی بچه‌ها آن‌قدر اصرار کردند و از سر و کولش بالا رفتند تا هشت‌پاخانم راضی شد. دست بچه‌هایش را گرفت و رفت. در بین راه، بچه‌اولی، بچه‌دومی را نیشگون می‌گرفت. بچه‌سومی، بچه‌چهارمی را قلقلک می‌داد. بچه‌پنجمی می‌زد توی سر بچه‌ششمی. بچه‌هفتمی با بچه‌هشتمی قایم‌باشک‌بازی می‌کرد. وقتی به خانه‌ی خرچنگ‌ها رسیدند، هشت‌تا پای هشت‌پاخانم به هم گره خورده بود. بیچاره مثل توپ قِل قِل خورد و جلو خانه‌ی خانم‌خرچنگه افتاد! خانم‌خرچنگه او را که دید، داد زد: «مادرتان چرا این‌طوری شده؟» بچه‌ها جوابش را ندادند. دویدند توی خانه و شروع کردند به بازی با چنگولی. هشت‌پا‌خانم به جای آن‌ها هم سلام و احوال‌پرسی کرد و جواب داد: «توی راه دست بچه‌ها را گرفته بودم. می‌ترسیدم گم بشوند. بچه‌ها به فکر بازی و شیطونی خودشان بودند. هر کدام از یک طرف رفت و من نفهمیدم چی شد که...» خانم‌خرچنگه در حالی که با دقت گره‌های هشت‌پاخانم را باز می‌کرد، به بچه‌هشت‌پاها گفت: «چندتا از پاهای مادرتان گره کور خورده. امشب باید تنها به خانه برگردید!» بچه‌ها فریاد زدند: «نه، نه! ما بدون مامان‌مان نمی‌رویم. خواهش می‌کنیم گره‌هایش را باز کنید!» خانم‌خرچنگه فکری کرد و گفت: «پس تا من گره‌های مادرتان را باز می‌کنم، شما و چنگولی باید کیک را بیاورید و بخورید. ظرف‌ها را بشویید. خانه را تمیز کنید و همه‌چیز را سر جایش بگذارید.» بچه‌ها قبول کردند. آن‌قدر کار کردند که از نفس افتادند. تازه فهمیدند که مادرشان هر روز چه‌قدر کار می‌کند! خانم‌خرچنگه یواش یواش گره‌های هشت‌پا‌خانم را باز کرد. آن وقت بچه‌ها هشت‌تایی زیر بغل مادرشان را گرفتند و به خانه رفتند. از آن به بعد، بچه‌هشت‌پاها برای این‌که مادرشان گره نخورد، کارها را بین خودشان قسمت کردند. _متنی کودک ونوجوان 🆔eitaa.com/amoopakdel
🦋کاردستی 🦋 🔰شماره :148 آموزش ساعت این کاردستی رو می تونید با درب قوطی های آب میوه یا قوطی نوشابه بسازید قیچی سخنگو 🆔eitaa.com/kardasti313
🌺سالروز ورود (س) به شهر قم گرامی باد. 💠 تو شهر قم خانمی است که خیلی مهربونه هر کی میاد شهر قم تو خونه اش می مونه مهمونای آشنا از زن و مرد و دختر حتی می بینی اونجا مهمونای کبوتر دور حرم می گردن پرنده های دعا دعاها رو می بردن بی صدا پیش خدا بانوی مهربون کیست؟ پیش خدا، معلومه حالا سلامی بده به حضرت معصومه(س) ┄┄┅💫🍃🌸♥️🌸🍃💫┅┅┄ کودک ونوجوان 🆔eitaa.com/amoopakdel