eitaa logo
بچه های‌ بهشت (سید مانی)
366 دنبال‌کننده
13.4هزار عکس
3.8هزار ویدیو
2.5هزار فایل
﷽ این کانال جهت استفاده کودکان و نوجوان و همچنین مربیان و معلمان محترم ایجاد شده است. ❊══ ✼ ⊰᯽✨ بَچـه هـٰای بِهــشْت✨ ᯽⊰✼══❊ ارتباط با بنده: 👇 @Seeid313
مشاهده در ایتا
دانلود
🤔 معما شیر آب به ۴ تانکر شیشه ای وصل است . شیر آب باز گذاشته شده تا همه تانکرها از آب پر شوند . تانکرها از طریق یک لوله رابطه ، به یکدیگر اتصال دارند . به نظر شما اولین تانکری که از آب پر می شود ، کدامیک از تانکرها می باشد ؟!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🏴🌴🥀🌴🏴🌹 💐 همیشه به یاد خدا باشید و در راه خدا قدم بر دارید و هرگز نگذارید دشمنان بین شما تفرقه بیندازند ، امام را تنها نگذارید و مانند مردم کوفه نباشید که امام حسین (ع) را تنها گذاشتند و همیشه دعا در حق امام و روحانیت در خط امام یادتان نرود . 🌹 🕊 🌹 🌹
🌹🕊🌴🥀🌴🕊🌹 یادآور دلاورمردی و دیگر رزمندگانی است که با ایثار و گذشتن از جان خود، در ، جانانه در مقابل ضد انقلاب ایستادند و اجازه ندادند از ایران اسلامی جدا شود . شادی روح و
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 تصاویر تاریخی از بازگشت نخستین گروه آزادگان به کشور
5.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
میدونی که با تو دلخوشم ...😢 💛 ‌ •┈┈••✾••┈┈•
🚩🏴 چند تن از شهدای کربلا را میتونید نام ببرید و میشناسید؟ 🤔 🔹بچه باید همه شهدای کربلا و مرام شونو بشناسه ان‌شاءالله هر شب یک شهید را معرفی میکنیم با هشتگ 🌷شهید امشب : سعید بن عبداالله حنفی .. او که سپر نمازگزاران شد..
🕊🌹🕊🥀🕊🌹🕊 در زندان عراقی های بعثی یه روحی دیگه هم داشتن که ما اسمشو گذاشته بودیم .. این چطور بود.. به این صورت که یه بود رو می بردن توی این روی می نشودن ، و می بستن ، یه پارچه ای مانند کیسه می کشیدن روی ک بالای این ، آهنی بود که قشنگ میومد روی ، دو رشته وصل می شد به . رو میکردن ، الکتریسیته ای که به واسطه این وارد می شد ، بدن شروع می کرد و رعشه گرفتن . در اثر این الکتریسیته تحت تاثیر قرار می گرفت و این ناخودآگاه تا چند ماه می شد تا این سلول های مغز خودشون رو بازیابی کنن طول میکشید . اوضاع و احوالی می شد . حال خیلی می شد . طوری که نمی شد براشون کرد . گاهی اوقات ، دست و پاشونو می بستیم یه گوشه ی بالا سرشون می نشستیم و زار زار می کردیم . حاج آقا می گفت قرار شد که همچین شکنجه ای به ما بدن:. دل تو دلم نبود ، خدایا چه میخاد به سرم بیاد . خیلی بودم . تا اینکه اومدن سراغم ، توی راهی که منو کشان کشان می بردن ، نه کردم ، نه زدم ، نه کردم ، نه زدم ، نه و نه ، چون می دونستم اونا همینو میخان ، نمیخاستم اونا دل بشن . تا اینکه منو بردن توی اون و نشوندن روی . دست و پام رو . دیدید وقتی انسان خیلی ازش اسمت چیه ، حتی اسمش هم دیگه یادش نمیاد ، گفت هیچی یادم نمیومد . هی به خودم می گفتم یه چیزی یادم بیاد بگم . از کسی کمک بخام . هر چی فشار آوردم به مغزم فقط یه چیز به یادم اومد ، اونم تو اون لحظات که خیلی ترسیده بودم و وحشت زده بودم ، شروع کردم دعای رو خوندن . بسم الله الرحمن الرحیم.. اللهم کل ولیک الحجت ابن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه .... به اینجای که رسیدم ، اونا رو وصل کردن ، بدنم شروع کرد به ، فکم به همدیگه می خورد . تمام توی دهانم جمع کردم که بتونم دعای رو به پایان ببرم . صلواتک علیه و علی آبائه ، فی هذه ساعه و فی کل ساعه . نمی دونم چقد طول کشید تا تونستم این رو تموم کنم ، اما تموم کردن من همانا و کردن بوسیله ی عراقی هم همانا ، بدنم یه لحظه آروم گرفت ، عراقی اومد رو از برداشت ، حالا منتظره که من بازی در بیارم ، بشم بشم ، اما من نشدم ، خیلی براشون آور بود ، چون ردخور نداشت که هر کسی این رو می دید می شد. با این وضع قرار شد ، دوباره این رو به من بدن ، این یکی عراقی به اون یکی اشاره کرد . کیسه رو کشیدن به سرم به فرق سرم ، برق رو روشن کردن و ولتاژ برق رو دو برابر کردن ، شدت برق آنقدر زیاد بود که من رو بلند می کردم و می کوبیدم به زمین . دیگه حالم دست خودم نبود ، دیگه زبان و دهانم کار نمی کرد فقط تو و من رو می خوندم و بار دیگه رو قطع کردن ، این بار داشتم می مردم ، کل داشت می شد ، دیگه با اون که داشتم فقط چشمام کمی باز بود . اومدن رو برداشتن ، دیدن نه ، مثل اینکه این روی این شخص نداره ، اومدن و حواله و می کردن . با و 'لگد منو بردن انداختن یه گوشه . می گفت اون لحظه من پاهای جمع کردم ، با اون بی حالی خودم . شروع کردم به کردن ، اما این ، ترس نبود ، نا امیدی نبود ، امید بود و تشکر از ، به می گفتم نمی دونم کجای عالم برای من کردی نمی دونم کجای برای من اون بالا آوردی ، برای من_دعا کردی ،