🌸🌸
امام علی علیه السلام فرمودند: مَنْ عَشِقَ شَیْأً اَعْشى بَصَرَهُ، وَ اَمْرَضَ قَلْبَهُ، فهو یَنْظُرُ بِعَیْن غَیْرِ صَحیحَة، وَ یَسْمَعُ بِاُذُن غَیْرِ سَمیعَة، قَدْ خَرَقَتِ الشَّهَواتُ عَقْلَهُ، وَ اَماتَتِ الدُّنْیا قَلْبَهُ؛ هر کس به چیزى (دیوانهوار) عشق بورزد، چشمانش را ضعیف مى کند، و قلبش را بیمار مى سازد، سپس با چشمى معیوب مى نگرد، و با گوشى ناشنوا مى شنود، (زیرا) خواسته هاى دل، عقلش را از کار انداخته، و دنیا قلبش را میرانده است. نهج البلاغه، خطبه 109.
🥀🥀🥀🌹🌹🥀🥀🥀
#سازمان_بسیج_دانش_آموزی_اصفهان
https://eitaa.com/amr_vali
امام علی علیه السلام فرمودند: إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَغْبَةً فَتِلْکَ عِبَادَةُ التُّجَّارِ وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَهْبَةً فَتِلْکَ عِبَادَةُ الْعَبِیدِ وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ شُکْراً فَتِلْکَ عِبَادَةُ الْأَحْرَارِ. عده ای خدا را بندگی می کنند از روی رسیدن به ثواب که این عبادت تاجرانه است و جمعی خدا را بندگی می کنند از روی ترس که این عبادت غلامان و بردگان است و گروهی خدا را بندگی می کنند به جهت سپاسگزاری از نعمت هایش و این عبادت آزادگان است. نهج البلاغه: حکمت 229
🥀🥀🥀🌹🌹🥀🥀🥀
#سازمان_بسیج_دانش_آموزی_اصفهان
https://eitaa.com/amr_vali
9.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 نماهنگ تکیه گاه
زیبا و دیدنی و تماشایی
از دستش ندهید
برای خوبان هم ارسال کنید
💐💐💐🌷🌷💐💐💐
#سازمان_بسیج_دانش_آموزی_اصفهان
https://eitaa.com/amr_vali
◾️زینب آخر این شبِ تاریک را سر میکند
◾️یاد از یاس و شقایق ، یا صنوبر میکند
◾️این وداعِ آخر و جان دادنِ بانوی عشق
◾️ عاقبت وصل حسینش را میّسر میکند
🏴 وفات حضرت زینب (س) بانوی بزرگ اسلام تسلیت باد
🥀
#سازمان_بسیج_دانش_آموزی_اصفهان
https://eitaa.com/amr_vali
زنی دیدم که در گودال می رفت
پریشان خاطر و احوال می رفت
گلی گم کرده بود اما بمیرم
به هر گل می رسید از حال میرفت...
#أم_المصائب🥀 #زینب
#وفات_حضرت_زینب(س)🏴
تسلیت باد💔🖤
#سازمان_بسیج_دانش_آموزی_اصفهان
https://eitaa.com/amr_vali
۱
شیرینترین روز
روز پنجم جمادیالاولی سال پنجم یا ششم هجری قمری بود؛ همان روزی که امیرالمؤمنین علیهالسلام برای اولین بار پدر یک دختر شد. اسمش را گذاشتند «زینب»، زینت پدر. لقبش هم شد صدیقه صغری؛ دختر صدیقه کبری، دخترِ دختر پیامبر خدا.
۲
حسین، آرام جانش
نوزاد بود. در گهواره که قرارش میدادند اگر حسین علیهالسلام از مقابل چشمهایش دور میشد، بیقراری میکرد و صدای گریهاش در خانه میپیچید. حسین علیهالسلام را که میآوردند، میخندید و آرام میگرفت.
بزرگ که شد وقت نماز، قبل از اقامه، اول بهصورت حسین علیهالسلام نگاه میکرد و بعد قامت میبست.
۳
راوی فدک
فدک را از مادر گرفته بودند؛ به جبر و ظلم. صدیقه کبری در حضور اصحاب پیامبر، خطبهای خواند غرّا و فصیح که بعدها معروف شد به «خطبه فدکیه». مادر که خطبه میخواند، زینب سلامالله علیها هم آنجا بود. هفتساله یا کوچکتر. خطبه را همان یکبار در مسجد شنید؛ وقتی مادر با صدایی که فصاحت لحن پیامبر خاتم را داشت، کلمهها و عبارات طولانی را بر زبان میآورد. زینب سلامالله علیها با همان یکبار شنیدن، کل خطبه را از بَر شد. زینب سلامالله علیها شد مهمترین راوی خطبه فدکیه.
۴
شرط عروس
عبدالله، پسرعموی زینب سلامالله علیها بود. امیرالمؤمنین، عبدالله را به نیکی میشناخت که وقتی به خواستگاری زینب سلامالله علیها آمد، مولا به دامادی قبولش کرد.
وقتی امیر علیهالسلام میخواست خطبه عقد را میان عبدالله و زینبش بخواند، شرط زینب سلامالله علیها را به او گفت. شرط این بود: «زینب از حسین جدا نشود. هر وقت زینب خواست با برادرش حسین راهی سفر شود او را منع نکن». عبدالله میدانست حسین، جانِ زینب است. همه میدانستند. سرش را پایین انداخت، لبخندی زد و پذیرفت. زینبِ علی شد همسر عبداللهبنجعفربنابوطالب.
۵
همپای برادر
هم خانهای داشت بیکم و کسر، هم کنیز داشت، هم غلامان خانه عبدالله هرلحظه گوشبهفرمان او بودند. هر آنچه از اسباب زندگی و لوازم آرامش که نیاز بود زینب سلامالله علیها بهوفور در خانه عبدالله داشت. با همه اینها، برادر که خبر داد وقت رفتن رسیده لحظهای مردد نشد، تعلل نکرد، خانه و زندگی و دنیا را گذاشت پشت سر و چشم دوخت به حسین علیهالسلام که مقابل او بود. برادر قصد مکه داشت که در مدینه دیگر جانش در امان نبود. شب بیست و هشتم رجب بود که زینب سلامالله علیها، همراه حسین علیهالسلام، از مدینه راهی خانه خدا شد، آماده برای همه آنچه از جدش رسول خدا و پدر و مادرش درباره حسین علیهالسلام به او توصیه شده بود.
۶
آخرین حج
از همان روز اول، از همان سوم شعبان که به مکه رسیده بودند خوب میدانستند جان حسین علیهالسلام، اینجا هم در امان نیست و سربازان و سرداران یزید، حرمت خانه خدا را هم نمیفهمند. دستشان اگر برسد خون حسین علیهالسلام را کنار خانه کعبه میریزند. روزها در هراس از بیحرمتی به جان حسین علیهالسلام در حرم امن الهی میگذشت، از هجرت گریزی نبود.
هشتم ذیالحجه. یومالترویه. حسین علیهالسلام حج آخر را به پایان نبرده، رو سوی عراق کرد. جعفر دلنگران زینب سلامالله علیها بود. تقلا کرد امام را از سفر منصرف کند. تلاشها افاقهای نکرد. این راه رفتنی بود و جعفر نمیتوانست همراه زینب سلامالله علیها راهی شود. پسرانش، علی، عون و جعفر را به همراه زینب سلامالله علیها فرستاد تا چشم از مادر برندارند. زینب سلامالله علیها هم چشم از حسین علیهالسلام برنمیداشت.
۷
از حسین جدا نمیشوم
کاروان آماده حرکت بود. زینب سلامالله علیها، نشسته در کجاوه، گوشبهفرمان حسین علیهالسلام برای راهی شدن. ابن عباس رفت سمت امام: «یا حسین! اگر خودت مجبور به رفتنی، لااقل زنها را با خودت نبر».
زینب سلامالله علیها صدایش را شنید. سر از کجاوه بیرون آورد و گفت: «ابن عباس! میخواهی من را از برادرم، حسین، جدا کنی؟! من و جدایی از حسین؟ هرگز!»
۸
شب آخر
جنگ آغاز شده بود. سپاه عمرسعد، راه را بر حسین علیهالسلام و یارانش بسته بودند. شب آخر بود، فرصتی که عباسبنعلی علیهالسلام برای برادر و سپاهش گرفته بود تا در آخرین شب عمر، فارغ از جنگ، عبادت کنند.
«جون»، غلام امام حسین، داشت شمشیر حضرت را صیقل میداد و تعمیر میکرد. امام، حوالی او بیرون از خیمه، نشسته بود و آرام، اشعاری را زمزمه میکرد:
یا دهر اف لک من خلیل
کم لک بالاشراق و الاصیل...
ای روزگار! اُف بر تو باد با این دوستیات! چقدر هر صبح و شب، دوستانت را به کشتن میدهی...
حسین علیهالسلام، سه بار این شعر را تکرار کرد. زینب سلامالله علیها راز شعر برادر را فهمید. علیبنالحسین علیهالسلام، فرزند ارشد امام حسین هم آنجا بود. گریه راه گلویش را بست. بغضش را فرستاد پشت چشمها و هیچ نگفت. زینب سلامالله علیها اما تاب نیاورد. از جا بلند شد؛ سنگینتر از کوهی که غم بر آن آوار شده باشد. خودش را رساند به برادر: «وامصیبتا... کاش مُرده بودم. امروز انگار مادرم فاطمه، پدرم علی و برادرم حسن از دنیا رفتهاند. ای جانشین گذشتگان و ای پناه بازماندگان، ای اباعبدالله، پدر و مادرم به فدایت، خودت را آماده شهادت کردهای. جانم به فدایت...»
حسین علیهالسلام، به چشمهای خیس خواهر نگاه کرد. دلداریاش داد: «خواهر جانم! قَسَمت میدهم که در عزای من، گریبان پاره نکنی و صورت نخراشی و وقتی شهید شدم، شیون نکنی». زینب سلامالله علیها با صدای حسین علیهالسلام آرام شد؛ مثل همهروزهای دیگر عمر. امام حسین، او را برد کنار امام سجاد علیهالسلام. خاطرش که از آرامش او جمع شد، تا صبح مشغول عبادت بود
۹
سختترین روز
عصر عاشورا، سختترین روز عالم. اگر حسین علیهالسلام، زینب سلامالله علیها را تسلی نداده بود، قلب زینب سلامالله علیها از غم در سینه درهم میپیچید. زینب سلامالله علیها با برادرش خداحافظی کرده و محکم و صبور ایستاده بود، چون حسین علیهالسلام اینطور میخواست، چون ولی خدا گفته بود.
سنان، خولی و شمر در گودال قتلگاه، دورتادور حسین علیهالسلام را گرفته بودند. زینب سلامالله علیها طاقت نیاورد از عمق دل خطاب به لشکر عمربنسعد فریاد زد: «وای بر شما! یک مسلمان میان شما مردم نیست؟» از غریو زینب سلامالله علیها، اشک از چشم عُمَر جاری شد، طاقت نیاورد. رو از زینب سلامالله علیها برگرداند و در هوای ملک ری، ایستاد تا خون خدا بر زمین ریخت؛ ملکی که هرگز از گندم آن نخورد چنانکه حسین علیهالسلام پیشتر به او گفته بود.
۱۰
خیمههای اهلبیت
عصر روز دهم، عصر عاشورا. ذوالجناح، بیقرار و بیآرام، بی سوار و خونین برگشته بود. نوحه و مویه زنان حرم هنوز به آسمان بلند بود که گردوخاکی از دور پیدا شد. دلها در سینه فروریخت. سواران ابن زیاد با چوبهای آتشین در دست یورش آوردند سمت خیمههای اهلبیت. زینب سلامالله علیها رو به زنان و کودکان فریاد زد: «به بیابان فرار کنید». چشم زینب سلامالله علیها، هراسان مانده بود روی خیمه علیابنالحسین علیهالسلام که فریادی شنید. چادرش را باز کرد و دوید به سمت دختری که آتش رسیده بود تا موهایش...
زینب زینب - موذن زاده اردبیلی.mp3
1.49M
زینب زینب زینب کنز حیا زینب کان وفا زینب
زینب زینب زینب درد آشینا زینب غرق بلا زینب
غم قهرمانی زهرا نیشانی
ای روح با ایمان جانیم سنه قوربان
#أم_المصائب🥀 #زینب
#وفات_حضرت_زینب(س)🏴
تسلیت باد💔🖤
#سازمان_بسیج_دانش_آموزی_اصفهان
https://eitaa.com/amr_vali