✳️ این به چه زبانی نوشته شدهاست؟ ↘️
⛔️ امروز ساعته پنجه عصر با یکی از دوستانه قدیمی قراره همدیگه رو ببینیم.
این چهطور؟ ↘️
⛔️ ب برادره جمشید گفتم ک احتمالن فردا چ برنامهای خاهم داشت.
✅ به فرزندانمان رحم کنیم. طوری ننویسیم که ندانند این طرز نوشتن درست است یا شیوهای که در کتابهای درسیشان و کتابهای کتابخانهشان میبینند و میخوانند.
✅ شوخی خوب است، اما خط و زبان ما بازیچه نیست. با خط فارسی بازی نکنیم!
✅ خودمان و فرزندان ایران را سردرگم نکنیم!
https://t.me/SadeNevisi/1305
گویا آقای #حسن_روحانی درباره #امام_حسن_مجتبی (علیه الصلاة و السلام) و #صلح ایشان در تاریخ اول آبان 1398 مطالب زیر را گفته است:
«هدف اسلام نه جنگ است و نه صلح، بلکه هدف اسلام، مسائل امت اسلامی است.
اگر رفتار و اخلاق ما عدالت و تواضع ما، دوستی و محبت ما به زندگی پیامبر (ص) شباهت دارد و زندگی پیامبر (ص) را الگو قرار دادیم، آن زمان در مسیر اسلام و ایمان واقعی هستیم.
امام حسن (ع) و امام حسین (ع) جایگاه خود را داشتند و سبط اکبر پیامبر گرامی (ص)، حضرت مجتبی (ع) مظهر صلح و مصلحت و مظهر وحدت امت اسلامی است.
شاید برخیها دقیق این را تصور نکنند که شهامت، شجاعت، صبر و ایستادگی در صلح بالاتر از صبر و استقامت در جنگ است.
در مقام مصلحتهای امت در جامعه اسلامی، مصالحی وجود دارد که برای تندروها قابل فهم نیست، همانطوری که تندروها در صلح حدیبیه روبروی پیامبر (ص) ایستادند و با اینکه پیغمبر خدا بود و او را پیغمبر میدانستند، شروع کردند به تمسخرکردن ایشان.
معمولا در شهامت و شجاعت، صلح کار سختتر از شهامت در میدان نبرد است و امام حسن (ع) دارای این شهامت بود.
تندترین جملات را برخی از یاران نزدیک امام حسن (ع) نسبت به او روا داشتند، اما امام راه خود را ادامه داد، صلحنامه را امضاء کرد، چون خیر امت اسلام و مصلحت و بقای اسلام را در سایه آن صلح میدانست.»
اخیرا هم در 23 مهر 1399 مطالب زیر را به زبان آورده است:
«او امام صلح بود، او امام پیوند بود، امامی بود که با ایجاد وحدت برای حفظ اساس اسلام گام برداشت.
وقتی برخی از اصحاب امام آمدند با زبان معترضانه که چرا قبول کردی؟ چرا صلح کردی؟ چرا در برابر طرف پیمان را امضا کردی؟
حضرت فرمود: انی رأیت هوا معظم الناس علی الصلح
جامعه اسلامی شما ده نفر بیست نفر نیستید که پیش من آمدید.
من در مسجد رفتم برای مردم سخنرانی کردم دیدم اکثریت قاطع جامعه صلح میخواهد.»
ان شاء الله مطالبی درباره این سخنان تقدیم خواهم کرد.
پیشنهاد مطالعه:
مقاله آقای رسول جعفریان درباره تطبیقات اخبار مهدوی بر مسائل انقلاب ایران
https://www.google.com/amp/s/www.khabaronline.ir/amp/1445351/
#صلوات_خاصه حضرت #امام_حسن_عسکری (علیهالسلام):
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ
الْبَرِّ التَّقِيِّ
الصَّادِقِ الْوَفِيِّ
النُّورِ الْمُضِيءِ
خَازِنِ عِلْمِكَ
وَ الْمُذَكِّرِ بِتَوْحِيدِكَ
وَ وَلِيِّ أَمْرِكَ
وَ خَلَفِ أَئِمَّةِ الدِّينِ
الْهُدَاةِ الرَّاشِدِينَ
وَ الْحُجَّةِ عَلَى أَهْلِ الدُّنْيَا
فَصَلِّ عَلَيْهِ يَا رَبِّ
أَفْضَلَ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَصْفِيَائِكَ وَ حُجَجِكَ وَ أَوْلادِ رُسُلِكَ
يَا إِلَهَ الْعَالَمِينَ»
🏴 عزادار اصلی #شهادت حضرت #امام_حسن_عسکری (علیهالسلام) فرزند گرامیشان حضرت خاتم الأوصیا #امام_زمان (عجلالله فرجه الشریف) است.
استاد امیر غنوی- مراحل فقهآموزی.docx
43K
استاد #امیر_غنوی:
چهار نوع فقه:
1. فقه استظهاری
2. فقه تفریع
3. فقه مسائل مستحدثه
4. فقه مقاصد
مصاحبه #شبکه_اجتهاد
ostadhadizadeh.13990804.emamasgari.mp3
9.07M
شب شهادت #امام_حسن_عسکری (علیه السلام)
13990804
سخنرانی استاد #هادیزاده
#مانیفست_طلبگی!
رسالتهای #عالم_دین در بیان امام عسگری
◀️ طرح امام برای زندگی من چیست؟
◀️ آیا زندگی من در طرح امامم هست؟
◀️ به کجا باید برسم؟
◀️ چقدر با رسالت خودم آشنایم؟
◀️ چقدر خودم را برای ایفای آن آماده کردم؟
◀️ خاطرهای ناب از مرحوم #علی_صفائی_حائری (ع.ص)
استاد هادیزاده- شب شهادت امام حسن عسکری.docx
35.7K
تقریر مطالب استاد هادیزاده
رسالت عالم دین، در احادیث مأثوره از امام حسن عسکری علیه السلام
ملاک ولایت پذیری
فایل ورد
استاد هادیزاده- شب شهادت امام حسن عسکری.pdf
362.2K
تقریر مطالب استاد هادیزاده
رسالت عالم دین، در احادیث مأثوره از امام حسن عسکری علیه السلام
ملاک ولایت پذیری
فایل پی دی اف (مناسب مطالعه در گوشی)
گفتم رخت ندیدم گفتا ندیده باشی
گفتم ز غم خمیدم گفتا خمیده باشی
گفتم ز گلستانت گفتا که بوی بردی
گفتم گلی نچیدم گفتا نچیده باشی
گفتم ز خود بریدم آن باده تا چشیدم
گفتا چو زان چشیدی از خود بریده باشی
گفتم لباس تقوی در عشق خود بریدم
گفتا به نیکنامی جامه دریده باشی
گفتم که در فراقت بس خوندل که خوردم
گفتا که سهل باشد جورم کشیده باشی
گفتم جفات تا کی گفتا همیشه باشد
از ما وفا نیاید شاید شنیده باشی
گفتم شراب لطفت آیا چه طعم دارد
گفتا گهی ز قهرم شاید مزیده باشی
گفتم که طعم آن لب؟ گفتا ز حسرت آن
جان بر لبت چو آید شاید چشیده باشی
گفتم به کام وصلت خواهم رسید روزی؟
گفتا که نیک بنگر شاید رسیده باشی
خود را اگر نه بینی از وصل گل بچینی
کار تو #فیض اینست خود را ندیده باشی
در ستايش جهل
گلبانگِ «نمیدانم»، به من آرامش میدهد؛ تکلیفم را با خودم و جهان، روشنتر میکند. اگر زبانم را میبندد، چشم و گوشم را باز میکند. فقط باید باورش کرد. باید مثل فارابی، دانست که نسبت معلومات ما به مجهولاتمان، همچون نسبت شعاع دایره به محیط آن است؛ یعنی ذرهای علم تازهوارد، هزاران مجهول جديد با خود میآورد. اگر قرار بود هر کس به اندازهای که میداند، حرف بزند و به مقداری که نمیداند خاموش بنشیند، جهان در سکوتی آرامبخش فرو میرفت و جز زوزههای پراكنده و ضعیف، از دوردستها به گوش نمیرسید. این سکوت، بهتر از سیرک صداها و هياهوی عربدهها نيست؟
از دوست نازنینی که هرازگاه بر جنازۀ من چوب ارشاد و غیرت دینی میزند، میپرسم: اگر التزام و تعصب به دانش اندک، روا است، چرا ذرهای از این تعصب و غیرت را به جهل عظیم خود نداشته باشیم؟ هيبت غولآسای اين سؤال، مرا مست میكند، ولی میدانم كه برای تو خندهدار است. برادر خوب و مهربانم، چرا از خود نمیپرسيم كه چند سیارۀ سرگردان علم، چه فروغی دارد که گمگشتگی ما را در کهکشان نادانی از یاد ببرد؟ چرا آنقدر که «دانش اندک» انگيزۀ پرگويی و برآمدگی رگهای گردن است، آن «جهل عظیم» منشأ سکوت و آرامش و مدارا نیست؟ اگر تو را دانشت چنین غیور و ستیزهجو کرده است، مرا جهلم به آرامش و مدارا میخواند. جهل من، بیشتر از دانش تو است. تو اگر علمت را میستایی، من جهلم را میپرستم. اگر تو درک و هوشیاریات را چون کوه پنداشتهای، من میدانم که هوشیاری انسان در برابر دشمنانش(جهالت، توجیه، خرافات، ظلم، ترس، غفلت، عشق، توهم، تبلیغات، تعصب، غرض، كژتابیهای زبان...) كاهی است در مصاف تندباد.
برگ كاهم در مصاف تندباد
من چه دانم كه كجا خواهم فتاد
در سایۀ خوش «نمیدانم»، همهچیز مهیا است. در جهان بیمرز حيرت، نه خدا را از تو میگیرند و نه دین را و نه انسانیت را و نه عقلانیت را و نه خویشتنِ خویشت را و نه ضد آن را، و نه حتی جزم و یقین معقول را. جهانِ «نمیدانم»، بزرگ است و بزرگوار، و گنجایی هر آگاهی و دانش جدیدی را دارد؛ اما «میدانم» و اذنابش، بادبانهای کشتی روحت را در هم میپيچند و هر جا که باشند، همانجا لنگر میاندازند. برادر خوبم، «میدانم»، لنگرگاه خوبی نيست. من سرگردانی در اقيانوسها، در شب تاريک و بيم موج و گردابی چنين هايل را بر اقامت دائمی در لنجهای چسبيده به ساحل، ترجيح میدهم. كجا دانند حال خوش ما را سبکباران ساحلها؟
رضا بابایی