آنچه نگفتم
#قسمت_هشتم دوتاشکلات🍬،یه بطری آب،یه بسته پاستیل هم دستش بود بطری آب روداد گفت _تواین مدت خوب شناخت
#قسمت_نهم
سبحان همه فکروذهن منو تسخیرکرده بود
اون روز هم مثل روز اول دیدارمون تا ساعت ۱۲ ظهر 🕛باهم بودیم با هم حرف زدیم ،حرفهای عاشقانه💑، نگاه های عاشقانه💏 و پارا از حریم هم فراتر گذاشتیم.🙉
در کنار همه اینها من نمیتونستم به صورت عقلانی🧠 به ازدواج با سبحان فکر کنم .
اختلافات زیادی بین من و سبحان بود که نمی گذاشت من به صورت منطقی با این مسئله کنار بیایم .
صبح و شب نگران سبحان بودم. شب ها🌃 تا دیر وقت با هم چت می کردیم. من به سبحان بسیار وابسته شده بودم.
همانطور که گفتم خانواده و اطرافیان من از این متفاوت شدن حال و احوالات م باخبر شده بودند. اما به جز اندکی از دوستانم کسی از رابطه من و سبحان 💑خبر نداشت .
تا اینکه یک روز به صورت جدی با سبحان صحبت کردم که کی قراره بیای خواستگاری؟
چندین بار در این مورد با هم صحبت کرده بودیم اما هر دفعه به دلایلی سبحان بحث رو عوض می کرد یا می گفت به زودی، باید کار پیدا کنم، باید خونوادم رو راضی کنم.
اما این بارنذاشتم از زیر کار در بره.
بهش گفتم:زمان به من بگو. من،خواستگار دارم میان و میرن بالاخره برای رد کردن شون باید دلیلی داشته باشم.
من نمیتونم دلیل رابطه داشتن با تو رو برای خانوادم بیارم .
این دفعه مثل دفعات قبل بحثو عوض نکرد بلکه عصبانی شد😡
و گفت: تو به من اعتماد نداری من برای تو دارم خیلی کارها انجام میدم اما تو نمیتونی به خاطر من حتی خانواده خودت رو راضی کنی .😠
خلاصه اینکه بحثمون بالا گرفت و من بدون جواب دادن به سبحان اینترنت خاموش کردم و جواب پیام ها✉ و زنگها 📞شو هم ندادم.
حال و هوام خیلی گرفته بود دیگه حوصله نداشتم با کسی صحبت کنم .ناراحت بودم 😞اما دلم می خواست هر چه سریعتر این ماجرا برطرف بشه از یک طرف می ترسیدم که اگر خونوادم بفهمد چه اتفاقی میافته .
حال و هوای بدم به خاطر قهر با سبحان ادامه داشت.
همین حال و هوا همسر برادرم را متوجه من کرد😧 و بعد از مدتی پرس و جو متوجه این ماجرا شد 😟و با من قاطع صحبت کرد :سبحان به دردت نمیخوره .اصلاً صلاحیت ازدواج با تو رو نداره.😫 سنش ،شغلش، خونوادش ،رفتارش، اخلاقش خیلی چیزها هست که به هم نمیخورین. تو لیاقتت خیلی بیشتر از اینهاست.
تو دختری هستی باسواد ،با کمالات ،خونواده خوبی داری، ظاهر خوبی داری .شخصیتی مثل سبحان اصلا برازنده تو نیست.😓
من تقریباً تحت تاثیر حرفهای همسر برادرم قرار گرفته بودم اما نه آنقدر زیاد که بتوانم به طور کلی سبحان را کنار بگذارم هنوز سبحان برای من عزیز بود.💚
اما از خیلی اتفاقاخسته شده بودم. 😞
من باید همیشه همه چیز را برای سبحان توضیح می دادم اما سبحان هیچ چیز را توضیح نمی داد. هر بار از اون در مورد زمان خواستگاری میپرسیدم طفره میرفت
همیشه شغل و خونوادش رو بهونه میکرد برای نیامدن یا دیر اومدن.
سوءاستفاده های عاطفی وگاهی ... 🙊😭(چه مجازی وچه حضوری) .
من هر دفعه که حضوری سبحان را میدیدم عذاب وجدان می گرفتم 😟به خاطر حرف ها و کارهایی که انجام میدهیم اما عشق سبحان هرگز به من این اجازه را نمیداد که در این مورد فکر کنم😓 😭😭😭
#ادامه_دارد..
قهر ما شوخى ترين رخداد عاشق بودن است❗️
صبحِ خندان هديه آوردم، بِخيرش را بگو😊
❤️ @anche_nagoftam0 ♥️
هر آدمی براے «نَــفَــس» ڪشیدن
لازم دارد یڪ نفر #عـاشقـش باشد
آن وقت حال و روزش
دیــدن دارد ...
♥️ @anche_nagoftam0 ❤️
الهی …
حال دلتون قشنگ
عصر زیبای زمستونیتون
بخیر و خوشی
زندگیتون پراز عطر خداوند
عصرتون زیبا و شاد
❤️ @anche_nagoftam0 ♥️
♡••
عشق رازے ست ڪہ تنہا بہ خـُدا باید گفت
چہ سخن ها ڪہ خـُـــــــــدا با من تنہا دارد..
#فاضلنظرے
♥️ @anche_nagoftam0 ❤️
یکی بود یکی نبود
یک روز مردی عطر تو را بویید
و تبدیل به یک گُل شد ...
♥️ @anche_nagoftam0 ❤️
♥️
رو به رویت چه لذتی دارد
صحبت از حرف های تکراری
مطمئنم که دوستت دارم !
مطمئنی که دوستم داری ؟!
❤️ @anche_nagoftam0 ♥️
🍃🌸هـمراه خـود نسیم صبا می بـرد مرا
🌸🍃یارب چو بوی گل به کجا میبرد مرا؟
🍃🌸سوی دیار صبح رود کاروان شب
🌸🍃باد فنا به ملک بقا می برد مـرا
🍃🌸صبحتـون شـاد و پر امید
❤️ @anche_nagoftam0 ♥️
همین دو جمله ی کوتاه راز خوشبختی ست:
به خاطر تو بمانم... به خاطرم باشی..
روزگار بکامتون🌹
♥️ @anche_nagoftam0 ❤️
﷽
امام حسن علیه السلام:
«ای بندگان خدا» بدانید که خداوند شما رابیهوده نیافریده است، و بحال خود رها ننموده، مدت عمرتان را نوشته، و روزی شما را بینتان قسمت کرده تا هر خردمندی قدر و ارزش خود را بداند و بفهمد جز آنچه مقدر شده هرگز به او نمی رسد.
📖 تحف العقول -
@anche_nagoftam0
همیشه چای کم رنگ مینوشید.
اگر چای پررنگ میشد،
از طرف دیگر لیوان
نمیتوانست مرا ببیند
اینطور میگفت...
#انچه_نگفته_بودم😌
♥️ @anche_nagoftam0 ❤️
آنچه نگفتم
#قسمت_نهم سبحان همه فکروذهن منو تسخیرکرده بود اون روز هم مثل روز اول دیدارمون تا ساعت ۱۲ ظهر 🕛باهم
#قسمت_دهم
قهر و آشتی های من و سبحان ادامه داشت گاهی چند روز گاهی به چند ساعت تمام می شد .
اما من هیچ وقت نمی توانستم سبحان را کنار بگذارم.😣عقل و ذهن من تسخیرشده بود.
امابعدازمدتی فهمیدم من تنهادختری نبودم که باسبحان درارتباط بودم.💑
اون حتی بایکی مثل من رابطه احساسی وجنسی داشته.درکناردخترای متفاوتی که به صورت مجازی باهاشون درارتباط بود.😟
بعد از مدتها یکی از دوستان صمیمی ام که چند وقتی بود ندیده بودم اش را دیدم ازش گلایه کردم که خیلی نامردی چرا این چند وقته نیستی؟😓 تو ازدواج کردی دیگه توجهی به دوستات نمی کنی .نمیدونی این مدت من چقدر تنها بودم.😭
عذرخواهی کرد. اما دیگه الان برای عذرخواهی دیر بود .😰
مجبور شدم ماجرای خودم و سبحان رو براش بگم.
دوستم دقیقا حرفهای همسر برادرم روزد اما قاطع تر😠 و گاه دوستانه تر😕
من همیشه به حرفاش گوش می کردم و تنها دوست من نبود بلکه مثل یه خواهر مهربون بود و همراه.👭 کسی بود که چندین سال بود با هم دوست بودیم و خاطرههای خوبی داشتیم .حالا این حرفارو داشت بهم میزد. عصبانی میشد😡 ،داد میکشید سرم 😤،ناراحت میشد☹ ،حتی یک بار گریه کرد.😭 گفت پشیمونم از اینکه این مدت به خاطر مشکلات خودم تورو تنها گذاشتم اما باور کن من نمی تونستم فقط به تو توجه کنم و به مشکلات خودم نرسم .
اما الان اومدم هر چند دیر اما ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه است .خواهش می کنم لطفاً به دلایلی که خودت میدونی از سبحان فاصله بگیر .
سخت بود برای من فاصله گرفتن از کسی که چندین ماه باهاش بودم عاشقانه حرف زدیم💏 به من محبت کردهبهش محبت کردم حال و هوای زندگی منو تغییر داده اما هرچی باشه خودم میدونستم رابطه ما گناه و اشتباهههههههه😭😭😫
#ادامه_دارد...
@anche_nagoftam0
من خدای غزل ناب نگاهت شده ام
از رگ گردن تــو من به تو نزدیک ترم
❤️ @anche_nagoftam0 ♥️
بیهوده تلاش کرده ام،
این تلاش اثری نخواهد داشت،😢 احساسات من مهار نمی شوند.
تو باید به من اجازه دهی تا به تو بگویم چقدر تو را #تحسین می کنم
و به تو #عشق می ورزم.
♥️ @anche_nagoftam0 ❤️
دَر دِلَم جایی بَرای هیچکس غِیر اَز تو نیست
گاه یِک دنیا فَقَط با یِک نَفَر پُر می شود
.به هوایی
که دهد
مژده تو را
جان بدهم...
#توچناندردلمنرفتهکهجاندربدنی♥️
❤️ @anche_nagoftam0 ♥️
آرزو میکنم توی این روزهای زمستونی اگه فارغید، عاشق بشید و اگه عاشقید عاشقتر...
آرزو میکنم چشمهاتون از شادی برق بزنه، دلتون از خندهی زیاد درد بگیره و هر صبح از هیجانِ شروعِ یه روزِ جدید، به خودتون بلرزید!
آرزو میکنم این روزهای زمستونی پُر از حسِ خوبِ باهم بودن باشه براتون :)
با آنکه بی دلیل رها میکنی مرا
آنقدر عاشقم که نمی پرسمت چرا؟
#فاضل_نظری
♥️ @anche_nagoftam0 ❤️
آنچه نگفتم
ای عشق مرا بیشتر از پیش بمیران😔 انقدر که تا دیدن او زنده بمانم💔
خبر دارم برایت دستِ اوّل
که در فکرِ تو بودن هست کارم
مهمتر آن که در صدرِ خبرهاست
" تو را از عمقِ جانم دوست دارم "
❤️ @anche_nagoftam0 ♥️
آنچه نگفتم
ای عشق مرا بیشتر از پیش بمیران😔 انقدر که تا دیدن او زنده بمانم💔
خسته از عمری زمستانم بهارم می شوی؟
گرمیِ آغوشِ سردِ روزگارم می شوی؟
❤️ @anche_nagoftam0 ♥️
آنچه نگفتم
ای عشق مرا بیشتر از پیش بمیران😔 انقدر که تا دیدن او زنده بمانم💔
چنان دستم تهی گردیده از گرمای دست تو
كه این یخ كرده را
از بی كسی، “ها”میكنم
هروقت
♥️
@anche_nagoftam0
❤️
آنچه نگفتم
ای عشق مرا بیشتر از پیش بمیران😔 انقدر که تا دیدن او زنده بمانم💔
دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست
تا ندانند حریفان که تو منظور منی
دیگران چون بروند از نظر از دل بروند
تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی
❤️ @anche_nagoftam0 ♥️
گاهی هم قشنگ حرف بزنیم ، کمی قشنگتر!☺️😌
بگوییم: دلم برایت رفت😍😍
بگوییم: دردت به جانم♥️❤️
بگوییم: دوستت دارم! 😍😘😘
یکجور بگوییم دوستت دارم که قشنگترین دوستت دارم
دنیا باشد...😍☺️
♥️ @anche_nagoftam0 ❤️
فاضل نظری🍃
ما برای با تو بودن عمر خود را باختیم
بد نبود ای دوست گاهی هم تو دل میباختی
❤️ @anche_nagoftam0 ♥️
بیرون نشود عشق توام تا ابد از دل
کاندر ازلم حرز تو بستند به بازوی...
- سعدی
«اَلسَّلاَمُ عَلَي نُورِ اللَّهِ فِي الظُّلُمَات...»