eitaa logo
آنچه نگفتم‌
970 دنبال‌کننده
396 عکس
108 ویدیو
1 فایل
مدتی هست ڪه حیرانم و تدبیرے نیست... 🖤💔
مشاهده در ایتا
دانلود
سکوت مَرهَم این درد بی مداوا شد کسی نمی‌شنود پس چرا کنم فریاد 👤 سینا اسعدی
‌ بزرگترین اشتباهی که ما آدما می‌کنیم اینه که نصفه‌نیمه می‌شنویم، یک چهارم می‌فهمیم، هیچی فکر نمی‌کنیم و دو برابر واکنش نشون می‌دیم!! اندکی شعور...
چه تازیانه ها که نخوردیم از زبان های خود عزیز کرده:))
من دیگه از اینکه دورم شلوغ باشه خسته شدم منتظرم یکی یکی آدمارو از زندگیم پرت کنم بیرون!
جدی دوست داشتن خیلی حس عجیبیه؛ هرجا میری هرکاری میکنی با هرکی حرف میزنی به صورت مجزا یه جایی تو بدنت حضور داره. یه چیز تو مایه های نفس کشیدن٬ از یه جایی به بعد یه بخش اضافه نیست٬ یه قسمت همیشگی از خودته ♡
ورا یا امان الخائفین ای پناهِ منه ترسیده ..🌱 ♡
عشق رو از کسی گدایی نکن احساس ادما هیچوقت عوض نمیشه هر وقت غرورت شکست یعنی ته داستانی،نزار بشکنی ♡
روزی کشاورزی متوجه شد ساعت طلای ميراث خانوادگی اش را در انبار علوفه گم کرده بعد از آنکه در ميان علوفه بسيار جستجو کرد و آن را نيافت از گروهی کودک که بيرون انبار مشغول بازی بودند کمک خواست و وعده داد هرکس آنرا پيدا کند جايزه ميگيرد. به محض اينکه اسم جايزه برده شد کودکان به درون انبار هجوم بردند و تمام کپه های علوفه را گشتند اما باز هم ساعت پيدا نشد. همينکه کودکان نااميد از انبار خارج شدند پسرکی نزد کشاورز آمد و از او خواست فرصتی ديگر به او بدهد. کشاورز نگاهی به او انداخت و با خود انديشيد:چرا که نه؟ کودک مصممی به نظر ميرسد، پس کودک به تنهايی درون انبار رفت و پس از مدتی به همراه ساعت از انبار خارج شد. کشاورز شادمان و متحير از او پرسيد چگونه موفق شدی درحالی که بقيه کودکان نتوانستند؟ کودک پاسخ داد: من کار زيادی نکردم، روی زمين نشستم و در سکوت کامل گوش دادم تا صدای تيک تاک ساعت را شنيدم و در همان جهت حرکت کردم و آنرا يافتم... "ذهن وقتی در آرامش است، بهتر از ذهن پرمشغله، کار ميکند. هر روز اجازه دهيد ذهن شما اندکی آرامش يابد تا ببينيد چطور بايد زندگی خود را آنگونه که می خواهيد سروسامان دهيد.
توی یه هدف خاصی که فقط دارم زندگیمو میگذرونم!
هیچوقت هیچکس مجبور به کنار من موندن نیست ! هرجا دیدید بهتره ، بیشتر خوش میگذره یا براتون میصرفه بدو بدو برید .....!
مثلِ وقت هایی که بغض داری ولی اشک نه... مثلِ وقت هایی که فاصله ات با او اندازه یک آغوش است و سهمت آغوشش نیست... مثلِ وقت هایی که خسته ای ولی خواب به چشمانت نمی آید... مثل وقتهایی که دوستش داری در اوج نداشتنش... مثل همان وقتها بریده ام، مثل همان وقت ها درمانده ام، مثل‌همان وقتها پر از تشویشم. ولی از آرامشی از جنسِ اشک، از جنس آغوش، از جنس خواب، از جنس داشتنش، خبری نیست که نیست...
هستی اما... کمرنگ حرف میزنی اما تلخ محبت میکنی اما سرد چه اجباریست دوست داشتنِ من؟! 👤