eitaa logo
''هر آنچہ نگفتم'🇵🇸
1.1هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
226 ویدیو
17 فایل
همه ی ما حرفایی نزده داریم که کتابی به نام ''هـر آنچہ نگفتـم" تو قلبمون تشکیل میده ! • .کپی؟ -صلوات برای ظهور؛ • - - برای‌حرف‌هایت؛ https://daigo.ir/secret/2344059728 • ناشناس؛ @por_azhich
مشاهده در ایتا
دانلود
تا ابد هر چه خلیفه است به قربان علی'(:
هدایت شده از ''هر آنچہ نگفتم'🇵🇸
هر چه می خواهی طلب کن از شهنشاه نجف منتی گر می کشی از « مرد» می باید کشید🌝🤝
"امشب" به همراه آغوشم برایت کمی خواب آورده‌ام انتخاب با توست؛ یا به چشمانم برس یا به آغوشم... ||
هدایت شده از پر از هیچ؛'
https://eitaa.com/MoMeNoN110/772 به به بهههههه به=))))))))))))
آغوش امیرالمونین🫂
‌کاش در نیاید مرز آغوشت به اشغال کسی ای امان از دلشوره‌ های این من میهن‌پرست.
هدایت شده از نگاشته
-سعی کنید تو زندگیتون علاوه بر رضا پروانه، یه رفیق دیگه مثل قاضی زاده هاشمی هم داشته باشید. @Negashteh | نگاشته
تو همان قهوه‌ی تلخ سر صبحی، و من دلبسته به شیرین‌ترین تلخیِ دنیا.
با دل گفتم: «چرا نگیری کمِ عشق؟» گفتا: «نه به اختیار باشد غمِ عشق» گفتم: «نرسی به وصل!» گفتا: «شاید! آواره چو من، بسی است در عالمِ عشق!» ||
مرا به گوشه ی آغوش خویش دعوت کن مگر به جز تو کسی گوشه ی دلم دارم ..؟ ||
‏حرف دل همه رو شاملو گفته، اونجا که میگه: ‏"برای تو، برای چشمهایت ‏برای من، برای دردهایم ‏برای ما، برای این همه تنهایی ‏ای کاش خدا کاری کند..." ||
_که جز تو یادم نیست!
خال هندو به غزلواره ما می‌بخشی؟ ما "سمرقند" نداریم ببخشیم، ببخش!
وقتایی که ناراحتش کردین بهش بگین : ‏گر مرا ترک کنی من زِ غمت می سوزم ، آسمان را به زمين جان خودت می دوزم، گر مرا ترک کنی ترک نفس خواهم کرد، بی وجود تو بدان خانه قفس خواهم کرد...
هدایت شده از _
کجا رو دارم برم جز قربون شما؟
عاشقش بود ولی حیفُ صد افسوس که او عضو فعالِ رقیبانِ ستادش شده بود💆🏽‍♀
- هر بار خواست چای بریزد نمانده‌ای رفتی و باز هم به سکوتش نشانده‌ای . تنها دلش خوش است به اینکه یکی دوبار  با واسطه سلام برایش رسانده‌ای . حالا صدای او به خودش هم نمی رسد  از بس که بغض توی گلویش چپانده‌ای . دیدم دوباره شهر پر از جوجه‌فنچ هاست  گفتند باز روسری‌ات را تکانده‌ای .  می‌رقصی و برایت مهم نیست مرگشان  مُشتی نهنگ را که به ساحل کشانده‌ای . بدبخت من ، فلک زده من ، بد بیار من .. امروز عصر چای ندارم .. تو مانده ای !
دوش آن نامهربان احوال ما پرسید و رفت صد سُخن سر کرد اما یک سخن نشنید و رفت! ||
اونجا کہ شمس لنگرودی میگہ : بہ حرمتِ نان نمکی کہ با هم خوردیم نان را تو ببر ؛ کہ راهت بلند است و طاقتت کوتاه نمک را بگذار برای من! می‌خواهم این زخم تا همیشہ تازه بماند ..