وقتایی که ناراحتش کردین بهش بگین :
گر مرا ترک کنی
من زِ غمت می سوزم ،
آسمان را به زمين
جان خودت می دوزم،
گر مرا ترک کنی
ترک نفس خواهم کرد،
بی وجود تو بدان
خانه قفس خواهم کرد...
عاشقش بود ولی حیفُ صد افسوس که او
عضو فعالِ رقیبانِ ستادش شده بود💆🏽♀
#انتخابات
- هر بار خواست چای بریزد نماندهای
رفتی و باز هم به سکوتش نشاندهای .
تنها دلش خوش است به اینکه یکی دوبار
با واسطه سلام برایش رساندهای .
حالا صدای او به خودش هم نمی رسد
از بس که بغض توی گلویش چپاندهای .
دیدم دوباره شهر پر از جوجهفنچ هاست
گفتند باز روسریات را تکاندهای .
میرقصی و برایت مهم نیست مرگشان
مُشتی نهنگ را که به ساحل کشاندهای .
بدبخت من ، فلک زده من ، بد بیار من ..
امروز عصر چای ندارم .. تو مانده ای !
دوش آن نامهربان
احوال ما پرسید و رفت
صد سُخن سر کرد
اما یک سخن نشنید و رفت!
|#صائب_تبریزی|
اونجا کہ شمس لنگرودی میگہ :
بہ حرمتِ نان نمکی کہ با هم خوردیم
نان را تو ببر ؛
کہ راهت بلند است و طاقتت کوتاه
نمک را بگذار برای من!
میخواهم این زخم تا همیشہ تازه بماند ..
ولی
تویی که رای نمیدی؛فردا روز حق نداری حرفی بزنی درمورد وضعیت کشور و گلایه بکنی.
_
هدایت شده از - مخاطبِخاص :)!'
حق رای مثل
شرف ، میمونه
نه بفروشش نه زیر پاش بنداز .
«گفت: خسته بهنظر میرسی. گفتم: روزگار بیش از آنچه انتظارش را میکشیدم بر من سخت گرفته است.»
|امیر محمد عبدالهی|